Total search result: 202 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
taupe |
رنگ خاکستری مایل به قهوهای |
|
|
Search result with all words |
|
beige |
رنگ قهوهای روشن مایل بزرد و خاکستری |
Other Matches |
|
auburn |
قهوهای مایل به قرمز |
brownish |
مایل به قهوهای یاخرمایی |
mahogany |
رنگ قهوهای مایل به قرمز |
tan |
مازویی قهوهای مایل به زرد |
terra cotta |
گل صورت سازی قرمز مایل به قهوهای |
sienna |
انواع خاکهای قهوهای مایل به زرد |
grizzlies |
خاکستری یا مایل به خاکستری |
grizzly |
خاکستری یا مایل به خاکستری |
greyish |
مایل به خاکستری |
manila paper |
یک نوع کاغذ محکم برنگ زرد مایل به قهوهای |
hoary |
سفید مایل به خاکستری |
isabel |
زرد مایل به خاکستری |
grege |
اردهای مایل به خاکستری |
isabella |
زرد مایل به خاکستری |
griseous |
خاکستری مایل به ابی |
teal blue |
رنگ ابی مایل به خاکستری |
slate blue |
رنگ ابی مایل به خاکستری |
hoar |
سفید مایل به خاکستری موسفید |
sallow |
رنگ خاکستری مایل به زرد وسبز |
olive gray |
رنگ سبز مایل بزرد خاکستری |
hottentot |
یکی از انواع بومیهای جنوب افریقا که اندامی کوتاه ورنگ قهوهای مایل به زرددارند |
towhead |
کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد |
grivet |
نوعی میمون خاکستری مایل به ابی افریقای جنوبی |
blacked |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
black |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blackest |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blacks |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blacker |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
browned |
قهوهای |
Br |
قهوهای |
browner |
قهوهای |
browning |
قهوهای |
brownest |
قهوهای |
browns |
قهوهای |
browns |
قهوهای کردن |
browning |
قهوهای کردن |
brownest |
قهوهای کردن |
browner |
قهوهای کردن |
brown |
قهوهای کردن |
furnace brown |
قهوهای کوره |
embrown |
قهوهای کردن |
lignite |
زغال قهوهای |
lignite |
ذغال قهوهای |
browned |
قهوهای کردن |
dun |
رنگ قهوهای کمرنگ |
groused |
نوعی رنگ قهوهای |
grousing |
نوعی رنگ قهوهای |
brown iron ore |
سنگ اهن قهوهای |
grouse |
نوعی رنگ قهوهای |
nut brown |
رنگ قهوهای فندقی |
grouses |
نوعی رنگ قهوهای |
tan |
برنگ قهوهای وسبزه دراوردن |
tannage |
قهوهای در اثر اشعه افتاب |
malacone |
نوعی زرقون یازرگون قهوهای |
malacon |
نوعی زرقون یازرگون قهوهای |
fudge |
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن |
fudged |
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن |
fudges |
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن |
propolis |
ماده صمغی قهوهای رنگی شبیه موم |
fudging |
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن |
suntans |
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب |
suntan |
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب |
kraft |
کاغذ محکم قهوهای رنگ مخصوص بسته بندی |
gadwall |
اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا |
hematin |
ترکیب قهوهای تیره یا ابی تیرهای بفرمول Fe6O4N23H43C |
drab |
خاکستری |
ashy |
خاکستری |
greyest |
خاکستری |
greyer |
خاکستری |
grey |
خاکستری |
cindery |
خاکستری |
grayer |
خاکستری |
cinderous |
خاکستری |
cinerarium |
خاکستری |
ash coloured |
خاکستری |
grayest |
خاکستری |
drabber |
خاکستری |
cinerary |
خاکستری |
pewter |
خاکستری |
ashen |
خاکستری |
grizzle |
خاکستری |
gray |
خاکستری |
salt-and-pepper |
خاکستری |
grizzles |
خاکستری |
grizzled |
خاکستری |
grizzling |
خاکستری |
drabbest |
خاکستری |
grey cast iron |
چدن خاکستری |
grey propaganda |
تبلیغات خاکستری |
grey tin |
قلع خاکستری |
greyly |
بارنگ خاکستری |
grizzly bear |
خرس خاکستری |
median gray |
خاکستری متوسط |
mottled pig iron |
چدن خاکستری |
He (his hair) turned grey. |
مویش خاکستری شد |
ash gray |
خاکستری رنگ |
grayness |
رنگ خاکستری |
grayness |
خاکستری بودن |
earth light |
روشنایی خاکستری |
earth shine |
روشنایی خاکستری |
livid |
خاکستری رنگ |
grayish |
متمایل به خاکستری |
gray bearded |
رنگ خاکستری |
gray cast iron |
چدن خاکستری |
gray matter |
ماده خاکستری |
gray or mercurial unguent |
روغن خاکستری |
grey unguent |
روغن خاکستری |
mercurial unguent |
روغن خاکستری |
neapolitan ointment |
روغن خاکستری |
gray ramus |
شاخه خاکستری |
gray scale |
اندازه خاکستری |
grayly |
بطور خاکستری |
cinereous |
خاکستری رنگ |
greyness |
رنگ خاکستری |
greyness |
خاکستری بودن |
grizzling |
نالیدن خاکستری کردن |
grey iron foundry |
ریخته گری خاکستری |
ashen |
دارای رنگ خاکستری |
grizzles |
خرس خاکستری امریکا |
grizzles |
نالیدن خاکستری کردن |
grizzling |
خرس خاکستری امریکا |
krimmer |
پوست گوسفند خاکستری |
high test grey iron |
چدن خاکستری پرارزش |
image contrast |
درجه خاکستری تصویر |
grizzle |
نالیدن خاکستری کردن |
grizzle |
خرس خاکستری امریکا |
dark grey |
رنگ خاکستری تیره |
gray-white |
رنگ سفید-خاکستری |
grey iron scrap |
قراضه اهن خاکستری |
english shepherd |
سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است |
thalamic |
ماده خاکستری مغز میانی |
slate <adj.> <noun> |
رنگی میان آبی و خاکستری |
iron gray |
رنگ خاکستری وسیاه اهن |
iron grey |
رنگ خاکستری وسیاه اهن |
lyart |
دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری |
podzolization |
تشکیل خاک خاکستری یا سفید |
lyard |
دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری |
Euro- |
کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ |
euro |
کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ |
iron-grey |
رنگ خاکستری وسیاه اهن |
gray matter |
ماده خاکستری بافت عصبی مغز |
grizzled |
خاکستری رنگ دارای موهای سفید |
thalamus |
تالاموس ماده خاکستری مغز میانی |
monochrome |
در یک رنگ با سایههای خاکستری و سیاه و سفید |
gulls |
مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ |
beryllium |
فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی |
grisaille |
نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری |
gull |
مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ |
grey scale |
سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری |
karakul |
کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای] |
grey matter |
بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است |
sidling |
مایل |
skewing |
مایل |
skews |
مایل |
declivous |
مایل |
propense |
مایل |
slantingly |
کج یا مایل |
gauche |
مایل |
lickerish |
مایل |
willful |
مایل |
pitching |
مایل |
slanting |
مایل |
loxodrome |
خط مایل |
agreeable |
مایل |
mile |
مایل |
miles |
مایل |
interested |
مایل |
sloping |
مایل |
rathe |
مایل |
skew |
مایل |
rath |
مایل |
sideling |
مایل |
bevelled |
مایل |
italic |
مایل |
willing |
مایل |
studious of doing a thing |
مایل |
inclinable |
مایل |
studious to do a thing |
مایل |
oblique |
مایل کج |
desirous |
مایل |
nothing loath |
مایل |
inclined |
مایل |
oblique |
مایل |
bevel |
مایل |
bevel |
پخ مایل |
f. of books |
مایل به کت اب |
anti- |
روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها |
aliasing |
روش کاهش اثر لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها. 2- |
inclined compression |
فشار مایل |
oppositive |
مایل به ضدیت |
greeny |
مایل بسبز |
he was found of her |
مایل او بود |
inclined face of dam |
نمای مایل سد |
obliquely |
بطور مایل |
nautical mile |
مایل دریایی |
oblique system |
سیستم مایل |
mile ohm |
مایل- اهم |
lief |
مطلوب مایل |
whity |
مایل به سفید |
oblique rotation |
چرخش مایل |