English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 73 (8 milliseconds)
English Persian
buoy روی اب نگاهداشتن
buoyed روی اب نگاهداشتن
buoying روی اب نگاهداشتن
buoys روی اب نگاهداشتن
Search result with all words
forborne دست نگاهداشتن
double park نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-park نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parked نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parking نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parks نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
timed به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
right قائم نگاهداشتن
righted قائم نگاهداشتن
righting قائم نگاهداشتن
strap : باتسمه بستن باتسمه نگاهداشتن
straps : باتسمه بستن باتسمه نگاهداشتن
isolate درقرنطینه نگاهداشتن
isolates درقرنطینه نگاهداشتن
isolating درقرنطینه نگاهداشتن
sculleries اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
scullery اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
behave ادب نگاهداشتن
behaved ادب نگاهداشتن
behaves ادب نگاهداشتن
behaving ادب نگاهداشتن
refrigerate خنک نگاهداشتن
refrigerated خنک نگاهداشتن
refrigerates خنک نگاهداشتن
refrigerating خنک نگاهداشتن
preserve نگاهداشتن
preserves نگاهداشتن
preserving نگاهداشتن
containment محدود نگاهداشتن
withheld منع کردن نگاهداشتن
withhold منع کردن نگاهداشتن
withholding منع کردن نگاهداشتن
withholds منع کردن نگاهداشتن
humored راضی نگاهداشتن
humoring راضی نگاهداشتن
humors راضی نگاهداشتن
humour راضی نگاهداشتن
humoured راضی نگاهداشتن
humouring راضی نگاهداشتن
humours راضی نگاهداشتن
refrigeration خنک کنی نگاهداشتن در یخچال
park درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
parked درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
parks درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
latch محکم نگاهداشتن
latches محکم نگاهداشتن
hawser طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
hawsers طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
hush ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
clamp باگیره نگاهداشتن
clamped باگیره نگاهداشتن
clamping باگیره نگاهداشتن
clamps باگیره نگاهداشتن
catch hold of محکم نگاهداشتن
demurrage تاخیر کردن نگاهداشتن
he is not worth his salt لایق نگاهداشتن نیست بنگاهداشتنش نمیارزد
humor خوشی دادن راضی نگاهداشتن
immure در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
impark در اغل نگاهداشتن
keep up خوب نگاهداشتن
to d. oneself up بدن راراست نگاهداشتن
to draw rein دهنه را نگاهداشتن
to hold fast نگاهداشتن
to respect oneself رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
to whip in باهم نگاهداشتن
To bottle up ones anger. خشم خود را دردل نگاهداشتن
To stabilize prices . قیمت ها راثابت نگاهداشتن
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com