Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English
Persian
fail out
ریزش کردن
Search result with all words
stave
شکستن ریزش کردن
Other Matches
fallout prediction
محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
drencher
اب ریزش
infusions
ریزش
catarrh
ریزش
spill
ریزش
infusion
ریزش
insets
: ریزش
spilled
ریزش
spilling
ریزش
flux
ریزش
on the fly
ریزش
overflown
ریزش
defluxion
ریزش
rheumatism
ریزش
influx
ریزش
influxes
ریزش
coryza
ریزش
gush
ریزش
gushed
ریزش
gushes
ریزش
chuct
ریزش
spills
ریزش
chutes
ریزش
fallout
ریزش
chute
ریزش
affluxion
ریزش
afflux
ریزش
sprayed
ریزش
overflows
ریزش
inpouring
ریزش
calvities
ریزش مو
sprinkle
ریزش نم نم
precipitation
ریزش
diffusion
ریزش
fox evil
ریزش مو
outflow
ریزش
affusion
ریزش
overflowed
ریزش
abscission
ریزش
sprinkled
ریزش نم نم
affution
ریزش
overflow
ریزش
log chute
ریزش
swoop
[on]
ریزش
[سر]
sprays
ریزش
outflows
ریزش
spray
ریزش
spraying
ریزش
pour
ریزش
landslide
ریزش
disembogue
ریزش
pours
ریزش
sprinkles
ریزش نم نم
poured
ریزش
disemboguement
ریزش
landslides
ریزش
disengorgement
ریزش
inset
: ریزش
effusion
ریزش
come down
ریزش
psilosis
ریزش مو
effusions
ریزش
depilation
ریزش مو
perfusion
ریزش
pouring
ریزش
fallout
ریزش اتمی
downcome
انحطاط ریزش
rate of pouring
سرعت ریزش
landslides
ریزش خاک
pouring nozzle
شیپوره ریزش
chutes
ریزش با سقوط
slumping
افت ریزش
mucorrhea
ریزش مخاط
chute
ریزش با سقوط
flush pipe
لوله ریزش
pouring gate
دریچه ریزش
pourability
قابلیت ریزش
slumped
افت ریزش
landfalls
ریزش زمین
outflows
ریزش جریان
loss of hair
ریزش مو
[پزشکی]
lachrymation
ریزش اشک
slump
افت ریزش
instillation
ریزش تدریجی
insti
ریزش تدریجی
pouring cup
قاشق ریزش
castability
قابلیت ریزش
hair loss
ریزش مو
[پزشکی]
alopecia
ریزش مو
[پزشکی]
baldness
ریزش مو
[پزشکی]
pour point
نقطه ریزش
outflow
ریزش جریان
inflow
ریزش درونی
lopecia
ریزش مو
[پزشکی]
downfall
انحطاط ریزش
drip loop
حلقه ریزش اب
income
ریزش فهور
snowfall
برف ریزش
overflowing
فراوان ریزش
ptyalism
ریزش خیو
gleet
ریزش مخاط
drop manhole
دهانه ریزش
splashes
صدای ریزش
slide
سراشیبی ریزش
over flow
طغیان ریزش
slides
سراشیبی ریزش
fall of rock
ریزش سنگ
deplumation
ریزش مژگان
splotch
ریزش یا پاشیدن
fall
شیبشکن ریزش
slumps
افت ریزش
fallout pattern
شکل ریزش
rock rubble
ریزش سنگ
splash
صدای ریزش
outpour
بیرون ریزش
intinction
ریزش القاء
snowfalls
برف ریزش
landfall
ریزش زمین
outpourings
بیرون ریزش
flow side
ریزش در شیب
splashing
صدای ریزش
disemboguement
ریزش گاه
drop inlet
دریچه ریزش
landslide
ریزش خاک
dewfall
ریزش شبنم
pouring spout
ناودان ریزش
annual preciptation
ریزش سالانه
pouring platform
سطح ریزش
outpouring
بیرون ریزش
epiphora
اشک ریزش
instilment
ریزش و تلقین تدریجی
drip proof enclosure
حفافت در مقابل ریزش اب
shedding of battery plate
ریزش صفحه باتری
fallout pattern
نمونه ریزش اتمی
land slip
ریزش سنگ از کوه
rheum
ریزش اب چشم یادهان
flux
اسهال خون ریزش
electron disintegration
فرو ریزش الکترونی
residual
مربوط به ریزش اتمی
snow inlet
دریچه ریزش برف
landslip
ریزش خاک کوه
pouring
تراوش بوسیله ریزش
infalling
ریزش بسوی درون
pours
تراوش بوسیله ریزش
rheumy
دارای ریزش یازکام
rainfall
ریزش باران بارنغگی
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
poured
تراوش بوسیله ریزش
pour
تراوش بوسیله ریزش
gravitational collapse
فرو ریزش گرانشی
haemothorax
ریزش خون درسینه
landslips
ریزش خاک کوه
dewfall
هنگام ریزش شبنم
pouring
ریزش بلا انقطاع ومسلسل
poured
ریزش بلا انقطاع ومسلسل
haemorrhage
خون ریزش نزف الدم
haemorrhaged
خون ریزش نزف الدم
haemorrhages
خون ریزش نزف الدم
haemorrhaging
خون ریزش نزف الدم
indraft
ریزش چیزی بسوی درون
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
hemorrhaged
خون ریزش نزف الدم
hemorrhaging
خون ریزش نزف الدم
indraght
ریزش چیزی بسوی درون
indravgnt
ریزش چیزی سوی درون
pours
ریزش بلا انقطاع ومسلسل
hemorrhages
خون ریزش نزف الدم
pour
ریزش بلا انقطاع ومسلسل
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
landslide
ریزش خاک کوه کنار جاده
landslides
ریزش خاک کوه کنار جاده
moderator lamp
چراغی که ریزش نفت انرامیتوان میزان کرد
nappe
تیغه ابی که روی سرریز یابند ریزش میکند
fallout wind vector plot
طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
extravasattion
خروج ازمجرای طبیعی ریزش خون وغیره درانساج بدن
emission theory
فرض اینکه نورعبارت است ازیک رشته ذرات سبک که ازجسم نورانی ریزش میکند
rainout
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
moult
[پودنما شدن فرش در اثر از دست دادن پرزها، ریزش الیاف از سطح فرش]
collapse pressure
حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
area of military significant fallout
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
rain discharge
حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
hemorrhage
خون ریزی خون ریزش
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
drop zone
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com