English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
fringent ریشه مانند
rhizomorphous ریشه مانند
rhizoid ریشه مانند
Search result with all words
rhizomatous دارای ساقههای ریشه مانند زیرزمینی
rhizome ساقههای زیر زمینی ریشه مانند ساقه زیرین
Other Matches
rhizogenic تولید کننده ریشه ریشه اور
radicate ریشه گرفتن ریشه دار شدن
rhizogenetic تولید کننده ریشه ریشه اور
to strike root ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
lamellate لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
stumping ریشه
stump ریشه
radicle ریشه چه
paronymous هم ریشه
tassels ریشه
tassel ریشه
stubs ریشه
stumps ریشه
cama ریشه
stubbing ریشه
stub ریشه
thrum ریشه
rootless بی ریشه
rootlet ریشه چه
tie [knot] ریشه
fringes ریشه
fringe ریشه
homoousian از یک ریشه
fimbriation ریشه
root ریشه
stubbed ریشه
frange ریشه
cognate هم ریشه
expansion scab ریشه
rhizogenetic ریشه زا
rhizogenic ریشه زا
extraction ریشه
fibreless بی ریشه
fimbria ریشه
rhizogenous ریشه زا
stumped ریشه
scab ریشه
scabs ریشه
depth of face ریشه
radicals ریشه
radix ریشه
radical ریشه
harle ریشه
harl ریشه
roots ریشه
rooty شبیه ریشه
root out ریشه کن کردن
to root up از ریشه دراوردن
to take root ریشه زدن
ventral root ریشه قدامی
rush root ریشه ایرسا
to root up ریشه کن کردن
to strike root ریشه زدن
root of the weld ریشه جوش
to take root ریشه کردن
rootage مجموع ریشه ها
rhizopod ریشه پایان
rooter ریشه کننده
rootage ریشه بندی
root directory دایرکتوری ریشه
root up ریشه کن کردن
rush root ریشه اریسا
inveterate ریشه کرده
root section مقطع ریشه
rooty ریشه دار
rhizophagous ریشه خوار
rhizopodous ریشه پای
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
rootlet ریشه فرعی
supplantation از ریشه کنی
tendril ریشه پیچک
supplanter ریشه کن کننده
roots ریشه کن کردن
cube root ریشه مکعب
roots ریشه گرفتن
tap root ریشه عمودی
tap root ریشه اصلی
madder ریشه روناس
root ریشه گرفتن
strike root ریشه زدن
tendrils ریشه پیچک
themes ریشه زمینه
theme ریشه زمینه
cube root ریشه سوم
cube roots ریشه مکعب
squar root ریشه دوم
cube roots ریشه سوم
runners ریشه هوایی
runner ریشه هوایی
root ریشه کن کردن
uproot ریشه کن کردن
uprooted ریشه کن کردن
uprooting ریشه کن کردن
beetroots ریشه چغندر
beetroot ریشه چغندر
supplants از ریشه کندن
thrum ریشه دار
eradicating ریشه کن کردن
frill ریشه دارکردن
frills ریشه دارکردن
tuft ریشه پارچه
tufts ریشه پارچه
square root ریشه دوم
square roots ریشه دوم
frilled ریشه دار
fringed ریشه دار
the root of a tree ریشه درخت
the root of a word ریشه واژه
uproots ریشه کن کردن
supplant از ریشه کندن
supplanted از ریشه کندن
supplanting از ریشه کندن
to pull up by the roots ریشه کن کردن
firtree root ریشه صنوبری
irradicable ریشه کن نشدنی
ciliate ریشه دار
ciliolated ریشه دار
ciliated ریشه دار
imaginary root ریشه ی موهومی
imaginary root ریشه ی انگاری
irradicate ریشه کن کردن
irradicate از ریشه دراوردن
galangale ریشه جوز
barbate ریشه دار
blade root ریشه تیغه
germs ریشه منشاء
germ ریشه منشاء
bonder ریشه دار
thrum ریشه فرش
bottom run قشر ریشه
irrationable ریشه گنگ
i. and evdevolution ریشه گیری
horse radish ریشه خردل
hangnail ریشه ناخن
etymon ریشه کلمه
extirpator ریشه کن کننده
radical ریشه [ریاضی]
root ریشه [ریاضی]
fimbriate ریشه دار
fimbriated ریشه دار
eradiacable ریشه کن شدنی
enrooted ریشه کرده
fringing ریشه یابی
hang nail ریشه ناخن
deep rooted ریشه کرده
deracinate از ریشه در اوردن
geometric mean ریشه nام
gelsemium ریشه یاسمن
extirpation ریشه کنی
abort ریشه نکردن
filose ریشه دار
morphophonemics ریشه شناسی
radicle ریشه کوچک
ineradicable ریشه کن نشدنی
stems ریشه اصل
etymology ریشه شناسی
rhizanthous گل اور از ریشه
etymologies ریشه شناسی
wing root ریشه بال
stemming ریشه اصل
stemmed ریشه اصل
fixing حاشیه ریشه
stem ریشه اصل
deep-rooted ریشه کرده
cognate واژه هم ریشه
pedigrees ریشه نژاد
pedigree ریشه نژاد
radicle اصل ریشه
eradication ریشه کن شدن
eradication ریشه کن کردن
eradication ریشه کنی
grubbing up ریشه کنی
musk root ریشه مشک
ammonium ریشه +4NH
outroot از ریشه کندن
acid radical ریشه اسید
orris root ریشه بنفشه
rhizome شبیه ریشه
rhizoid ریشه نما
fibrous ریشه دار
ablation ریشه کنی
paronym واژه هم ریشه
rooted ریشه کرده
rooted ریشه دار
cube roots ریشه سوم کعب
roots از عددی ریشه گرفتن
cube root ریشه سوم کعب
radicular وابسته به ریشه کوچک
root از عددی ریشه گرفتن
fimbrillate دارای ریشه فریف
monogenic دارای یک ریشه واصل
gelsemium ریشه یاس زرد
etymologize ریشه لغتی رایافتن
neurogenic دارای ریشه عصبی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com