Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
transition time
زمان تحول
Other Matches
upheaval
تحول
upheavals
تحول
mutations
تحول
mutation
تحول
sublation
تحول
solstice
تحول
vicissitude
تحول
solstitium
تحول
transitions
تحول
transition
تحول
mutations
تحول طغیان
information revolution
تحول اطلاعات
mutation
تحول طغیان
computer revolution
تحول کامپیوتر
transformism
تحول گرایی
isothermal process
تحول همدما
absorption transition
تحول جذب
transition temperature
دمای تحول
heat of transformation
گرمای تحول
vicissitudinous
تحول پذیر
turn-offs
نقطه تحول
turn-off
نقطه تحول
turn off
نقطه تحول
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
pseudomorphism
تحول بشکل کاذب
isothermal process
تحول در دمای ثابت
phase
دوره تحول وتغییر
phased
دوره تحول وتغییر
transmogrification
تغییر شکل تحول
landmark
نقطه تحول تاریخ
landmarks
نقطه تحول تاریخ
evolution
تحول تکامل تدریجی
phases
دوره تحول وتغییر
turning points
مرحله قاطع نقطه تحول
turning point
مرحله قاطع نقطه تحول
solstitial
دارای دوره تحول کوتاه
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
basic relay post
پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
radicalism
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
communication security custodian
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
present
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
handover
تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
terming
زمان
thitherto
تا ان زمان
termed
زمان
yet
تا ان زمان
time of blowing
زمان دم
times
زمان
term
زمان
simultaneously
در یک زمان
zeitgeist
زمان
whene'er
هر زمان
thence
از ان زمان
contemporaneous
هم زمان
strokes
زمان
stroked
زمان
stroke
زمان
synchrone
هم زمان
synchronous
هم زمان
date
زمان
dates
زمان
away
از ان زمان
tempo
زمان
tempos
زمان
coinstantaneous
هم زمان
stroking
زمان
time-consuming
زمان بر
time consuming
زمان بر
time
زمان
clock
زمان
clocks
زمان ها
periods
زمان
cotemporaneous
هم زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
time-piece
زمان
cycle time
زمان
timepiece
زمان
timed
زمان
period
زمان
miscellaneous time
زمان متفرقه
blue moon
زمان دراز
clk
زمان سنج
microcycle
واحد زمان
response time
زمان واکنش
multiplication time
زمان ضرب
compile time
زمان کامپایل
peace time
زمان صلح
coking time
زمان کک سازی
compilation time
زمان کامپایل
budget period
زمان بودجه
passtime
زمان گذارستون
orthogenesis
جبر زمان
non productive time
زمان مرده
mean time
زمان متوسط
loading time
زمان بارگیری
lost time
زمان مفقوده
connect time
زمان اتصال
whoopee
زمان خوشی
lost time
زمان گمگشته
lapse
گذشت زمان
lapsing
گذشت زمان
rise time
زمان خیز
allocated time
زمان نامی
maintenance period
زمان تعمیرات
retention time
زمان بازداری
makeup time
زمان جبران
man and boy
از زمان بچگی
maximum duration
زمان حداکثر
load time
زمان بارکردن
regression time
زمان برگشت
chronometer
زمان سنج
relaxation time
زمان اسایش
reasonable time
زمان معقول
timing
زمان گیری
timing
زمان بندی
timing
زمان احتراق
chronograph
زمان نگار
recovery time
زمان بهبود
lapses
گذشت زمان
chronophobia
زمان هراسی
reflex time
زمان بازتاب
chronoscope
زمان سنج
reference time
زمان مرجع
return perion
زمان برگشت
clocked
با سنجش زمان
recurrence interval
زمان برگشت
timing
زمان سنجی
relief time
زمان استراحت
chromometer
زمان سنج
physiological time
زمان فیزیولوژیکی
prescriptions
مرور زمان
period of concentration
زمان تمرکز
peace time
در زمان صلح
response time
زمان واگنش
response time
زمان پاسخ
coking period
زمان کک سازی
prescription
مرور زمان
chronoscope
زمان نما
reaction time
زمان واکنش
civil time
زمان عرفی
present tense
زمان حال
production time
زمان تولید
preterit
زمان ماضی
preparation time
زمان تهیه
production time
زمان ساخت
inactive time
زمان غیرفعال
greenwich time
زمان گرینیچ
fuze setting
زمان ماسوره
fusing time
زمان ذوب
local time
زمان محلی
floor to floor time
زمان اصلی
dilation of time
انبساط زمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com