Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
being
زمان حال فعل be to هستی
Other Matches
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
reality
هستی
realities
هستی
being
هستی
existence
هستی
existences
هستی
esse
هستی
thou art
تو هستی
essence
هستی
Are you hungry?
تو گرسنه هستی؟
extant
دارای هستی
to bring existence
هستی دادن
ontology
هستی شناسی
to call into being
هستی دادن
to give being to
هستی بخشیدن
ens
هستی مطلق
All right?
سالم هستی؟
ontologist
هستی شناس
Is everything all right?
سالم هستی؟
ingenerate
هستی دادن
existential
مربوط به هستی
objectivity
هستی واقعیت
vivifier
هستی بخش
existentialism
هستی گرایی
realities
هستی اصلیت
reality
هستی اصلیت
What are you waiting for ?
معطل چه هستی ؟
individuum
هستی مطلق
corporality
هستی جسمانی تن
substantively
با داشتن هستی جداگانه
pre existence
هستی از پیش ازلیت
individuum
هستی تجزیه ناپذیر
cosmic
مربوط بعالم هستی
ontological
وابسته به هستی شناسی
cosmic
مربوط به عالم هستی
raw deal
<idiom>
آخر خط ،پایان هستی
antitheist
منکر هستی خدا
inesse
دارای هستی واقعی
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
You are stll a child in her eyes.
به چشم اوهنوز یک بچه هستی
atheistical
مبنی برانکار هستی خدا
I want to swim ,are you on ?
اهلش هستی شنا کنیم ؟
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
nirvana
پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
nirvanas
پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
Very funny ! Ha , ha , ha !
یخ کنی ( خیلی لوس وبی مزه هستی )
Let's see how much you can take.
<idiom>
ببینیم چند مرد حلاج هستی.
[اصطلاح روزمره]
Are you still around?
هنوز هستی ؟
[مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
I'm still not quite sure how good you are.
من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
I appreciate your concern, but I'm fine.
خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presents
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
metagnosticism
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
date
زمان
dates
زمان
time of blowing
زمان دم
whene'er
هر زمان
term
زمان
away
از ان زمان
terming
زمان
stroke
زمان
stroked
زمان
strokes
زمان
zeitgeist
زمان
period
زمان
simultaneously
در یک زمان
coinstantaneous
هم زمان
synchrone
هم زمان
tempos
زمان
stroking
زمان
thitherto
تا ان زمان
synchronous
هم زمان
time-consuming
زمان بر
time
زمان
cycle time
زمان
clock
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
periods
زمان
time-piece
زمان
timepiece
زمان
clocks
زمان ها
yet
تا ان زمان
tempo
زمان
cotemporaneous
هم زمان
time consuming
زمان بر
termed
زمان
times
زمان
thence
از ان زمان
contemporaneous
هم زمان
timed
زمان
makeup time
زمان جبران
running time
زمان رانش
lost time
زمان مفقوده
scheduling
زمان بندی
scheduling queue
صف زمان بندی
length of time
طول زمان
period of concentration
زمان تمرکز
timing
زمان سنجی
response time
زمان واکنش
run time
زمان اجرا
linkage time
زمان پیوند
loading time
زمان بارگیری
yesterday
زمان گذشته
past tense
زمان گذشته
lost time
زمان گمگشته
load time
زمان بارکردن
real time
زمان حقیقی
maintenance period
زمان تعمیرات
scheduler
زمان بند
rise time
زمان خیز
retention time
زمان بازداری
light load period
زمان بار کم
non productive time
زمان مرده
nonsynchronous
ناهم زمان
reasonable time
زمان معقول
reaction time
زمان واکنش
production time
زمان ساخت
production time
زمان تولید
lapse
گذشت زمان
preparation time
زمان تهیه
preterit
زمان ماضی
orthogenesis
جبر زمان
physiological time
زمان فیزیولوژیکی
lapses
گذشت زمان
whoopee
زمان خوشی
passtime
زمان گذارستون
peace time
زمان صلح
lapsing
گذشت زمان
recovery time
زمان بهبود
recurrence interval
زمان برگشت
return perion
زمان برگشت
man and boy
از زمان بچگی
response time
زمان پاسخ
mean time
زمان متوسط
prescription
مرور زمان
response time
زمان واگنش
prescriptions
مرور زمان
relief time
زمان استراحت
relaxation time
زمان اسایش
regression time
زمان برگشت
microcycle
واحد زمان
miscellaneous time
زمان متفرقه
reflex time
زمان بازتاب
multiplication time
زمان ضرب
reference time
زمان مرجع
peace time
در زمان صلح
leisure time
زمان اسودگی
all crash
زمان فوریت
down time
زمان بیکاری
blue moon
زمان دراز
budget period
زمان بودجه
distribution time
زمان توزیع
dilation of time
اتساع زمان
dilation of time
انبساط زمان
chromometer
زمان سنج
chronograph
زمان نگار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com