Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
ecdysiast
زن رامشگری که در حین رقص تکه تکه لباس خود رادرمی اورد و تقریبا عریان می رقصد
Other Matches
music
خنیا رامشگری
bardic
مربوط به رامشگری
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
motley
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
unaadorned
عریان
bald
عریان
balder
عریان
baldest
عریان
baldly
عریان
naked
عریان
starkers
عریان
bare
عریان
nudes
عریان
nude
عریان
baring
عریان
barest
عریان
bares
عریان
barer
عریان
bared
عریان
hang out
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
demask
عریان ساختن
unclothe
عریان کردن
nudism
عریان گری
to bare
عریان کردن
nudity
عریان بودن
life jacket
لباس نجات لباس چوب پنبهای
naturism
عریان گری
[پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
souvenirs
ره اورد
souvenir
ره اورد
moraine
یخ اورد
gift
ره اورد
flotsam
اب اورد
supplemented
پس اورد هم اورد
supplement
پس اورد هم اورد
corrival
هم اورد
gifts
ره اورد
rival
هم اورد
rivaling
هم اورد
rivaled
هم اورد
rivalled
هم اورد
supplements
پس اورد هم اورد
supplementing
پس اورد هم اورد
antagonist
هم اورد
antagonists
هم اورد
rivals
هم اورد
competitors
هم اورد
competitor
هم اورد
rivalling
هم اورد
jetsam
کالای اب اورد
presented
ره اورد اهداء
adversaries
مبارز هم اورد
consequence
دست اورد
sizes
بر اورد کردن
present
ره اورد اهداء
presenting
ره اورد اهداء
grievous
اندوه اورد
result
دست اورد
resulting
دست اورد
presents
ره اورد اهداء
resulted
دست اورد
consequences
دست اورد
size
بر اورد کردن
snowdrift
برف باد اورد
annual accumulation of sediment
سال اورد ته نشست
snowdrifts
برف باد اورد
funnily
چنانکه خنده اورد
he brought more money
باز پول اورد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
he called his kindred together
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
perniciously
چنانکه زیان اورد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
nearer
تقریبا
neared
تقریبا
nearest
تقریبا
nearing
تقریبا
near-
تقریبا
near
تقریبا
not much of
<idiom>
تقریبا بد
just about
<idiom>
تقریبا
approx
تقریبا
well-nigh
تقریبا
nears
تقریبا
almost
تقریبا
nearly
تقریبا
circa
تقریبا
roughly
<adv.>
تقریبا
practically
تقریبا"
about
<adv.>
تقریبا
sort of
تقریبا
inexactly
تقریبا
about two years
تقریبا`
much
تقریبا
well nigh
تقریبا
nighly
تقریبا
some
تقریبا
all but
تقریبا
roughly
تقریبا"
approximately
تقریبا
pretty much
تقریبا
next door to
تقریبا
wellnigh
تقریبا
feckly
تقریبا
proximately
تقریبا"
by a
تقریبا
he brought more money
قدری دیگر پول اورد
epispastic
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
nauseant
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
subovate
تقریبا بیضی
near vertical
تقریبا عمودی
gravel blind
تقریبا کور
about two years
تقریبا` دو سال
squarish
تقریبا مربع
semis
تقریبا نصف
semi
تقریبا نصف
sort of
<idiom>
تقریبا تا یک حدی
approximately
تقریبا به درستی
nip and tuck
تقریبا برابر
next to impossible
تقریبا نشدنی
scarcely ever
تقریبا هیچوقت
milch cow
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
he lined up his men
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
can one p a soul out of hell?
ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
it is much the same
تقریبا همان است
go near to do something
تقریبا کاری را کردن
disobedience
تقریبا" معادل desertion
thereabout
درهمان نزدیکی تقریبا
nlq
کیفیت تقریبا" عالی
around 3 in the morning
تقریبا ساعت ۳ صبح
nigh
تقریبا نزدیک شدن
scissors
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
approximate
نه دقیق ولی تقریبا درست
It's about 2 miles from ...
آن تقریبا 2 مایل دور از ... است.
approximating
آنچه تقریبا درست است
approximates
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated
نه دقیق ولی تقریبا درست
anasarca
ورم تقریبا شدید پشام
two cents
<idiom>
تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
roughly speaking
تقریبا بدون رعایت دقت
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
teething ring
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
whyŠthere is the answer
شرط در امده تقریبا معنی میدهد
side cast
پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
bar mitzvahs
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
pusher tractor
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
bar mitzvah
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
an ovoviviparous animal
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
kame
تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
jetstream
باد تقریبا افقی با سرعت بیش از 08 کیلومتر بر ساعت
The book runs to nearly 600 pages.
این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
hard contact printing
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
fjeld
فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
differentiating cicuit
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
steam irons
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
ethernet
نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
uniform
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
bogota
نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
nihilism
شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
toolkit software
بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
preventive detention
تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
private automatic branch exchange
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
cumulus
ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
cumuli
ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
costumes
لباس
bathhouse
لباس کن
bibandtucker
لباس
vestment
لباس
acoutrement
لباس
rosette
گل لباس
clothing
لباس
vesture
لباس
accouterment
لباس
accouterments
لباس
rosettes
گل لباس
outwall
لباس تن
costume
لباس
frou frou
خش خش لباس
evining dress
لباس شب
dressing
لباس
nightgown
لباس شب
out fit
لباس
untented
بی لباس
flannel
لباس
flannels
لباس
dressings
لباس
attire
لباس
oilskins
لباس ضد اب
costume
لباس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com