English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
night cellar زیر زمینی که در انجاپیاله فروشی کنندو مردم پست بدانجاروند
Other Matches
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
bistro اغذیه فروشی و مشروب فروشی
bistros اغذیه فروشی و مشروب فروشی
ground liaison گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
goldie lock فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
army commander فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
cipher مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
ciphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
population تعداد مردم مردم
populations تعداد مردم مردم
ground signals سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
yams سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
yam سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
disposability فروشی
for sale فروشی
sales فروشی
on sale فروشی
on offer فروشی
cash crop محصول فروشی
short sale سلم فروشی
short sale پیش فروشی
barroom نوشابه فروشی
slopwork دوخته فروشی
wholesale عمده فروشی
snack bars ساندویچ فروشی
retail trade خرده فروشی
retail dealing خرده فروشی
priggery علم فروشی
prudishness عفت فروشی
priggishness علم فروشی
perfumery عطر فروشی
retail sales خرده فروشی
salter نمک فروشی
cash crop فرآورد فروشی
staple مرکزعمده فروشی
upholstery پرده فروشی
upholstery مبل فروشی
pedantry فضل فروشی
drugstore دوا فروشی
drugstores دوا فروشی
ironmongery اهن فروشی
snobbery افاده فروشی
slave trade برده فروشی
retail خرده فروشی
retail جزئی فروشی
stapling مرکزعمده فروشی
haberdashery خرازی فروشی
wineshop باده فروشی
whole sale trade عمده فروشی
whole sale dealer عمده فروشی
taproom بارمشروب فروشی
stapled مرکزعمده فروشی
toploftiness خود فروشی
toggery لباس فروشی
smithies اهن فروشی
smithy اهن فروشی
draperies پارچه فروشی
draperies ماهوت فروشی
drapery پارچه فروشی
drapery ماهوت فروشی
optometry عینک فروشی
jewelry جواهر فروشی
chandlery شمع فروشی
greengrocery سبزی فروشی
glassman شیشه فروشی
peacockery خود فروشی
newsstand روزنامه فروشی
dealing in slaves برده فروشی
pedlary دست فروشی
grocer's shop خواربار فروشی
bijouterie جواهر فروشی
grocer's خواربار فروشی
food shop خواربار فروشی
grocery store [American E] خواربار فروشی
butchery business گوشت فروشی
snack bar ساندویچ فروشی
grocery خواربار فروشی
bar میکده بارمشروب فروشی
sales جنس فروشی فروش
soda fountains مغازه لیموناد فروشی
to prank out oneself خود فروشی کردن
soda fountain مغازه لیموناد فروشی
dramshop بار مشروب فروشی
sweetshop شیرینی فروشی قنادی
bars میکده بارمشروب فروشی
taproom محل پیاله فروشی
mercery مغازه پارچه فروشی
vintnery عمده فروشی شراب
trade price قیمت عمده فروشی
tap room محل پیاله فروشی
delicatessen مغازه اغذیه فروشی
smithies فلز فروشی اهنگری
bookshops مغازه کتاب فروشی
bookshops دکان کتاب فروشی
bookshop مغازه کتاب فروشی
swagger کبر فروشی خودستایی
box office باجه بلیط فروشی
box offices باجه بلیط فروشی
bookshop دکان کتاب فروشی
swaggered کبر فروشی خودستایی
swaggering کبر فروشی خودستایی
swaggers کبر فروشی خودستایی
delicatessens مغازه اغذیه فروشی
groggery نوشابه فروشی میخانه
to peacock oneself vref خود فروشی کردن
smithy فلز فروشی اهنگری
retail خرده فروشی کردن
gaudiness خودنمائی جلوه فروشی
grogshop دکان مشروب فروشی
retail price بهای خرده فروشی
cutlery کارد وچنگال فروشی
overselling فزون فروشی کردن
convenience stores خواربار فروشی کوچک
pedantry or pedantism علم فروشی خام
oversell فزون فروشی کردن
proslavery طرفداری از برده فروشی
newsstand دکه روزنامه فروشی
ostentation خود فروشی تظاهر
quantity discount تخفیف عمده فروشی
quantity rebate تخفیف عمده فروشی
resale price بهای خرده فروشی
oversells فزون فروشی کردن
oversold فزون فروشی کردن
retail price قیمت خرده فروشی
ticket office باجه بلیت فروشی
wineshop مغازه شراب فروشی
wholesale price قیمت عمده فروشی
dramshop سالن مشروب فروشی
peltry پوست خام فروشی
porterhouse ابجو واغذیه فروشی
at the but cher's در دکان گوشت فروشی
dram shop جایگاه نوشابه فروشی
pot house ابجو فروشی خرابات
barroom بار یا پیاله فروشی
convenience store خواربار فروشی کوچک
commission حق العمل کاری امانت فروشی
profit cannibalism افراط در تخفیف و ارزان فروشی
index of retail prices شاخص قیمتهای خرده فروشی
commissions حق العمل کاری امانت فروشی
commissioning حق العمل کاری امانت فروشی
wholesale price index شاخص قیمت عمده فروشی
Where is the booking office? باجه بلیت فروشی کجاست؟
ware کالای فروشی پرهیز کردن از
wares کالای فروشی پرهیز کردن از
index of wholesale prices شاخص قیمتهای عمده فروشی
milk floats عرابه یا چرخ شیر فروشی
milk float عرابه یا چرخ شیر فروشی
cantina مغازه خواربار یامشروب فروشی
short sale بیع سلف پیش فروشی
newsstand دکه یا کیوسک روزنامه فروشی
Where is the ticket office? باجه بلیت فروشی کجاست؟
pedantize از روی خامی علم فروشی کردن
floorwalker بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
snuffles زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
milk maid زنی که درشیرخانه یا شیر فروشی کارمیکند
snuffle زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
olericulture سبزی فروشی فراوردن و نگاهداری سبزیجات
pedantic وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
snuffled زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
snuffling زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
tap room جایگاه نوشابه فروشی ونوشابه خوری
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
ink hard terms اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
mail order house تجارت خرده فروشی بوسیله مکاتبات پستی
licensed victualler مهمانخانه داری که پروانه نوشابه فروشی دارد
to make a p of one's learing دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
lumberyards محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
lumberyard محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
sublunary زمینی
agrarian زمینی
predial or prae زمینی
tellurian زمینی
landed a زمینی
sub astral زمینی
sublunar زمینی
subaerial رو زمینی
terraneous زمینی
earthly زمینی
tumbling زمینی
territorial زمینی
terrene زمینی
terrestrial زمینی
earth-bound زمینی
euphuism انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
landmine مین زمینی
army attache وابسته زمینی
landmines مین زمینی
land combat نبرد زمینی
standard lamp [British] آباژور زمینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com