English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
Other Matches
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
minute book دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
one must نمیتوان گفت
it is hard to say نمیتوان گفت
there is no mistaking نمیتوان اشتباه کرد
it is hard to say به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
we cannot undo the past چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
this report is incredible این گزارش را نمیتوان باورکرد
nemo tenetur ad impossible هیچ کس را نمیتوان به انجام کار
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is not p to climb it نمیتوان از ان بالارفت بالارفتن از ان ممکن نیست
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
it is not d. نمیتوان ازان صرف نظر کرد
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
drop dead halt توقفی که نمیتوان ان رامورد پوشش قرار داد
nemo de domo sua extrahi debet هیچ کس را نمیتوان به زوراز خانه اش خارج کرد
it will not bear repeating جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
reliability اطمینان قابلیت اطمینان
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
there is no p of doing it کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
time ساعتی
timed ساعتی
timing device ساعتی
circadian 42 ساعتی
hourly ساعتی
times ساعتی
horary ساعتی
some two hours یک دو ساعتی
quotidian 42 ساعتی
hour angle زاویه ساعتی
hour circle دایره ساعتی
time bomb بمب ساعتی
wage compution day دستمزد ساعتی
watch pocket جیب ساعتی
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
time lock قفل ساعتی
time bombs بمب ساعتی
time switch کلید ساعتی
time switches کلید ساعتی
automatic time switch کلید ساعتی
local hour angle زاویه ساعتی محلی
sidereal hour angle زاویه ساعتی نجومی
fresh breeze بادی که ساعتی 23 کیلومتربوزد
time zone منطقه ساعتی جهانی
equinoctial colure دایره ساعتی مرجع
time zones منطقه ساعتی جهانی
hour angle زاویه ساعتی خورشید
schedule of fires برنامه ساعتی اتشها
nescience اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
What time do you get to work every day ? روزها چه ساعتی سر کار می روی ؟
copyright که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyrights که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
fresh gale بادی که با سرعت ساعتی 93تا 64 میل بوزد
time clock ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
real time ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
clocks ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
conservation داشت
article had two notes داشت
he adored that woman ان زن رابسیاردوست می داشت
apanage اختصاص داشت
expectations چشم داشت
without letted باز داشت
dwelt منزل داشت
expectation چشم داشت
durst زهره داشت
he loved her dear اوبسیاردوست داشت
when will women have the vote? خواهند داشت
talent درون داشت
expectantly با چشم داشت
note book دفتریاد داشت
factum یاد داشت
talents درون داشت
talented درون داشت
it had a europeanlook نمود اروپایی داشت
block note paper دسته کاغذیاد داشت
He was looking for you. داشت دنبالت می گشت
annotator یاد داشت کننده
the dog wasled سگ بند در گردن داشت
outlook منظره چشم داشت
He looked well groomed . He had a tidy appearance . سرووضع مرتبی داشت
i will note it down یاد داشت میکنم
he kept me waiting مرامنتظریامعطل نگاه داشت
he complained with reason داشت که گله میکرد
to take notes of یاد داشت برداشتن از
writing pad دسته یاد داشت
to take down یاد داشت کردن
to make a minute of یاد داشت کردن
prospectiveness چشم داشت به اینده
to set down یاد داشت کردن
marrige of convenience پیوند با چشم داشت
to make a note of یاد داشت کردن
disposure نمایش عرضه داشت
to minute down یاد داشت کردن
ephebe شهری که از 81 تا 02 سال داشت
durst جرات داشت جسارت کرد
he would be sure to like it یقینا انرادوست خواهد داشت
no song no supper تانخوانی شام نخواهیم داشت
he sold the good ones هرچه خوب داشت فروخت
he was in purpose to do it در نظر داشت که ان کار رابکند
that point was of p interest ان نکته جالبیست ویژهای داشت
fusileer سربازی که تفنگ چخماقی داشت
The girl was penciling her eyebrows . دخترک داشت ابروهایش را می کشید
fusilier سربازی که تفنگ چخماقی داشت
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
All his belongings were stolen . هرچه داشت بردند (دزدیدند)
it weighed kilogrammes بود سه کیلوگرم وزن داشت
prospect of success چشم داشت یا امید کامیابی
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
He was running like a madman. عین دیوانه ها داشت می دوید
He tried to conceal the facts. سعی داشت حقیقت را پنهان کند
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
count palatine قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
quinquereme یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
He wanted to incite the people. قصد داشت مردم راتحریک کند
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
u.sings[ and+] با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
notate یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
The bus stopped for fuel [ to get gas] . اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
og الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
to preach from notes از روی یاد داشت وضع کردن
pistole سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
marshalsea دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
on old woman past sixty پیرزنی بیش از شصت سال داشت
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
on shall from a quo rum جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
groschen سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
lostlabour کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
She was crying over her misfortunes. ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
of livery ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
no paternosterŠno p تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
greenwich hour angle زاویه ساعتی بین نصف النهارسماوی گرینویچ و نصف النهار محل
zone time وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
He had the air of a frightened(scared)child. حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
kreutzer نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
complete transaction معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
nestorianism عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
record prices بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
critical engine موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
He was killed when his parachute malfunctioned. بخاطر اینکه چترش کار نکرد [عیب فنی داشت] او [مرد] کشته شد.
paphian وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
fideism اطمینان
trusts اطمینان
certainties اطمینان
confidence limit حد اطمینان
certes اطمینان
trusted اطمینان
trust اطمینان
certainty اطمینان
assuredness اطمینان
trustingly با اطمینان
certitude اطمینان
confidences اطمینان
sureties اطمینان
surety اطمینان
affiance اطمینان
confidence اطمینان
security اطمینان
safety اطمینان
instable بی اطمینان
assurances اطمینان
assurance اطمینان
safety lamp چراغ اطمینان
coefficient of safety ضریب اطمینان
reassurance اطمینان افرینی
safety plug پولک اطمینان
quality assurance اطمینان از کیفیت
safety belt کمربند اطمینان
safety belts کمربند اطمینان
safety valve دریچه اطمینان
assurer اطمینان دهنده
reassurances اطمینان مجدد
reassurances اطمینان افرینی
safety hook قلاب اطمینان
play up اطمینان دادن به
positiveness قطعیت اطمینان
aplomb اطمینان بخود
sicker قابل اطمینان
relief valve شیر اطمینان
reliability قابل اطمینان
assuror اطمینان دهنده
reliability قابلیت اطمینان
assurance factor ضریب اطمینان
safe valve دریچه اطمینان
safety glass شیشه اطمینان
failure safety قابلیت اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
bleeder valve شیر اطمینان
overconfidence اطمینان بیش از حد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com