Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
shady
سایه افکن مشکوک
Other Matches
umbriferous
سایه افکن
shadowy
سایه افکن
adumbral
سایه افکن
cloud
ابری شدن سایه افکن شدن
clouds
ابری شدن سایه افکن شدن
clouding
ابری شدن سایه افکن شدن
shades
سایه دار کردن سایه افکندن
shade
سایه دار کردن سایه افکندن
shadings
سایه دار کردن سایه افکندن
silhouette
طرح سایه سایه انداختن
silhouettes
طرح سایه سایه انداختن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
He fight with his shadow.
<proverb>
او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
bomber
بمب افکن
electron injector
الکترون افکن
factious
نفاق افکن
falmethrower
شعله افکن
torpedo boat
اژدر افکن
fire thrower
شعله افکن
flame thrower
شعله افکن
peashooters
نخود افکن
peashooter
نخود افکن
irradiative
پرتو افکن
bombers
بمب افکن
projector
پیش افکن
projectors
پیش افکن
bombardier
بمب افکن
trajectories
فرا افکن
radiator
گرما افکن
radiators
گرما افکن
projectors
پرتو افکن
trajectory
فرا افکن
projector
پرتو افکن
disruptive
نفاق افکن
searchlight
نور افکن
searchlights
نور افکن
fighter bomber
شکاری- بمب افکن
torpedo boat
ناوچه اژدر افکن
pharos
نور افکن دریایی
pt boat
ناوچه اژدر افکن
bombers
هواپیمای بمب افکن
searchlight
اشعه نور افکن
destroyer boat
قایق اژدر افکن
searchlights
اشعه نور افکن
bomber
هواپیمای بمب افکن
torpedo plane
هواپیمای اژدر افکن
broad beam headlamp
نور افکن با تشعشع عرضی
obscures
مشکوک
obscurer
مشکوک
obscured
مشکوک
obscurest
مشکوک
questionable
مشکوک
obscuring
مشکوک
dubitable
مشکوک
skeptic
مشکوک
in dispute
مشکوک
obscure
مشکوک
suspicious
مشکوک
esoteric
مشکوک
precarious
<adj.>
مشکوک
fishy
مشکوک
unsuspected
نا مشکوک
uncertainly
مشکوک
uncertain
مشکوک
open to question
<adj.>
مشکوک
touch and go
مشکوک
impeachable
مشکوک
doubtful
مشکوک
ambiguities
سخن مشکوک
left-handed
دورو مشکوک
dubitable
مورد شک مشکوک
doutful category
کشتی مشکوک
obscurest
مشکوک ساختن
toss-up
مسئله مشکوک
ambiguity
سخن مشکوک
suspected
مشکوک مظنون
dubiously
بطور مشکوک
suspecta
مشکوک شدن
to admit of d
مشکوک بودن
dubious
مورد شک مشکوک
obscuring
مشکوک ساختن
problematically
بطور مشکوک
obscures
مشکوک ساختن
toss up
مسئله مشکوک
vacillatory
مردد مشکوک
obscure
مشکوک ساختن
obscured
مشکوک ساختن
obscurer
مشکوک ساختن
questionable results
نتایج مشکوک
stratojet
نوعی هواپیمای بمب افکن قاره پیمای 6 موتوره
bad dept
طلب مشکوک الوصول
suspect battery
اتشبار مشکوک دشمن
questionable
سوال برانگیز مشکوک
doubtful account
طلب مشکوک الوصول
it is of doubtful proveance
مبدا ان مشکوک است
to become suspected
مشکوک
[مظنون]
شدن
stratofortress
نوعی هواپیمای قاره پیمای استراتژیکی بمب افکن 8موتوره
inquest
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
doubtful
ترکش مشکوک مورد تردید
inquests
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
apocryphal
دارای اعتبار مشکوک ساختگی
brassage
هزینه مشکوک نمودن شمش
The suspected offender
[perpetrator]
is a previously respectable father.
پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
pseudepigrapha
نوشته هاوکتابهای مشکوک الاعتباری که تالیف انهارابنویسندگان نسبت میدهد
precarious
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
shadings
سایه
shadowless
بی سایه
thanks to.....
در سایه
shadiness
سایه
umbra
سایه
cleek
سایه
shadowing
سایه
umbrage
سایه
umber
سایه
sunshade
سایه
shadowed
سایه
shade
سایه
auspices
سایه
shading
سایه
shadow
سایه
shades
سایه
sunshades
سایه
shadows
سایه
hustler
بمب افکن استراتژیکی قابل حمل بمب اتمی که با چهارموتور جت مجهز است
hustlers
بمب افکن استراتژیکی قابل حمل بمب اتمی که با چهارموتور جت مجهز است
purple
در رهگیری هوایی یعنی یکان یا هواپیمای تعیین شده مشکوک به حمل جنگ افزاراتمی است
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
somber
سایه دار
shadow
شبح سایه
bower
سایه بان
silhouette target
سایه هدف
shadowlike
سایه مانند
obtenebrate
سایه افکندن بر
To cast a shadow .
سایه انداختن
tone
سایه روشن
light and shade
سایه روشن
kinephantoscope
سایه نما
kinema or cin
سایه نما
sciamachy
جنگ با سایه
canopy
سایه بان
overshadows
سایه افکندن بر
overshadowing
سایه افکندن بر
penumbra
نیم سایه
penumbra
سایه روشن
bowers
سایه بان
halftone
سایه رنگ
ski graphŠetc
سایه نگاری
shadeless
بدون سایه
shader
سایه رنگ زن
sciagraphy
سایه نگاری
umbrageous
سایه دار
to go to the shades
سایه افکندن در
To cast a shadow.
سایه انداختن
canopies
سایه بان
halftones
سایه رنگ
shadow play
نمایش سایه ها
shadowed
شبح سایه
shadowed
شدو سایه
shadow
شدو سایه
tones
سایه روشن
half tone
سایه روشن
umbrageous
[literary]
<adj.>
سایه دار
shading
سایه اندازی
shading
سایه زنی
adumbration
سایه افکنی
tinge
سایه رنگ
bowery
سایه دار
boxed cornice
سایه بان
sombre
سایه دار
umber
سایه انداختن
shade
سایه بان
hatching
سایه زنی
shades
سایه انداختن
shades
سایه بان
shadings
سایه بان
shady
[place]
<adj.>
سایه دار
shadings
سایه انداختن
shade
سایه انداختن
shady
سایه دار
tone
سایه رنگ
shaded
<adj.>
سایه دار
lighting
سایه روشن
shadowy
سایه مانند
overshadow
سایه افکندن بر
halation
نیم سایه
shadowing
شبح سایه
shadowing
شدو سایه
half shadow
نیم سایه
overshadowed
سایه افکندن بر
shadows
شبح سایه
overcast
سایه انداختن
tinges
سایه رنگ
shadowy
<adj.>
سایه دار
drop shadow
سایه برجسته
shadows
شدو سایه
dive bomber
هواپیمای بمب افکن شیرجه هواپیمای عمودرو
thermal shadow
سایه روشن حرارتی
tintless
بدون سایه رنگ
umbrage
سایه شاخ و برگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com