Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (33 milliseconds)
English
Persian
shade
سایه دار کردن
shades
سایه دار کردن
shadings
سایه دار کردن
Search result with all words
kernel
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
watermark
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermarks
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
shade
سایه دار کردن سایه افکندن
shades
سایه دار کردن سایه افکندن
shadings
سایه دار کردن سایه افکندن
overcast
سایه افکندن ابر ابر دار کردن
hill shading
سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
mezzotint
نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto
نقاشی سایه روشن کردن
stipple
با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
to go to the shades
مردن سایه دار کردن
To shadow someone.
مثل سایه کسی را تعقیب کردن
Other Matches
silhouettes
طرح سایه سایه انداختن
silhouette
طرح سایه سایه انداختن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
He fight with his shadow.
<proverb>
او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
shades
سایه
cleek
سایه
shadowless
بی سایه
shadowed
سایه
shadiness
سایه
shadow
سایه
auspices
سایه
shadowing
سایه
shadings
سایه
shadows
سایه
thanks to.....
در سایه
sunshade
سایه
umbrage
سایه
shading
سایه
umbra
سایه
sunshades
سایه
shade
سایه
umber
سایه
umbrageous
[literary]
<adj.>
سایه دار
kinema or cin
سایه نما
kinephantoscope
سایه نما
penumbra
نیم سایه
silhouette target
سایه هدف
umbrageous
سایه دار
shadings
سایه بان
shadeless
بدون سایه
shader
سایه رنگ زن
to go to the shades
سایه افکندن در
shady
[place]
<adj.>
سایه دار
shaded
<adj.>
سایه دار
shadow play
نمایش سایه ها
shadowlike
سایه مانند
obtenebrate
سایه افکندن بر
drop shadow
سایه برجسته
shadings
سایه انداختن
bowers
سایه بان
adumbral
سایه افکن
bower
سایه بان
overshadows
سایه افکندن بر
umber
سایه انداختن
canopy
سایه بان
canopies
سایه بان
shadowy
<adj.>
سایه دار
shadowy
سایه افکن
umbriferous
سایه افکن
light and shade
سایه روشن
tone
سایه رنگ
tones
سایه روشن
adumbration
سایه افکنی
sciamachy
جنگ با سایه
ski graphŠetc
سایه نگاری
sciagraphy
سایه نگاری
lighting
سایه روشن
overcast
سایه انداختن
shadowy
سایه مانند
bowery
سایه دار
shades
سایه بان
halftones
سایه رنگ
halation
نیم سایه
shadowing
شدو سایه
shadowing
شبح سایه
overshadowing
سایه افکندن بر
shade
سایه بان
boxed cornice
سایه بان
overshadowed
سایه افکندن بر
shadows
شبح سایه
To cast a shadow .
سایه انداختن
half shadow
نیم سایه
To cast a shadow.
سایه انداختن
shades
سایه انداختن
tone
سایه روشن
shading
سایه اندازی
shadows
شدو سایه
shading
سایه زنی
halftone
سایه رنگ
penumbra
سایه روشن
shadow
شدو سایه
overshadow
سایه افکندن بر
shady
سایه دار
shadow
شبح سایه
shadowed
شبح سایه
hatching
سایه زنی
somber
سایه دار
sombre
سایه دار
tinges
سایه رنگ
shadowed
شدو سایه
tinge
سایه رنگ
half tone
سایه روشن
shade
سایه انداختن
halftoning
سایه رنگ زدن
pastel shades
سایه رنگهای خفیف
shades
جای سایه دار
thermal shadow
سایه روشن حرارتی
phantasm
فاهر فریبنده سایه
to be afraid of one's own shadow .
از سایه خود هم ترسیدن .
shade
جای سایه دار
shady
سایه افکن مشکوک
thank you
سایه شما کم نشود
umbrage
سایه شاخ و برگ
umbrage
شابهت سایه وار
thanks
افهار امتنان در سایه
half tone
سایه روشن زدن
contrasted
زمینه طرح و سایه
contrasts
زمینه طرح و سایه
auspice
سایه حمایت توجهات
contrasting
زمینه طرح و سایه
gray scale
مقیاس سایه زنی
contrast
زمینه طرح و سایه
shading response
پاسخ سایه روشن
She has become rather off hand.
سایه اش سنگین شده
sciagraph
عکس سایه نما
adumbrate
سایه افکندن بر طرح
shadings
جای سایه دار
tintless
بدون سایه رنگ
shadow factor
ضریب انحراف سایه
pencilled
بامداد سایه زده
croddhatching
بطور اریب سایه زدن
shaded pole motor
موتور با قطب سایه دار
shade
اختلاف جزئی سایه رنگ
tones
سایه روشن عکس هوایی
The trees give a pleasant shade .
درختان سایه قشنگه می اندازد
shadings
اختلاف جزئی سایه رنگ
shades
اختلاف جزئی سایه رنگ
luminist
نقاش سایه روشن نما
sciomantic
غیبگو از روی سایه مرده
tone
سایه روشن عکس هوایی
crosshatch
بطور اریب سایه زدن
contrast enhancement
توسعه تشخیص سایه روشن
hachure
سایه زنی قلم هاشور زدن
shadow
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
solids
سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadowing
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
solid
سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadows
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
sciomacy
غیب گویی از روی سایه مرده
Lets sit in the shade , Its cooler.
توی سایه بنشینیم خنک تر است
galanty show
نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me .
سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
tones
درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
hachures
خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
tone
درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
shadow factor
ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
grey scale
سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
tan alt
ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
monochrome
صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
composite video
واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
hypsometric diagram
طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد
cloud
ابری شدن سایه افکن شدن
clouds
ابری شدن سایه افکن شدن
To shade ones eyes.
سایه زدن به چشم ( آرایش چشم )
clouding
ابری شدن سایه افکن شدن
half tone
رنگ متوسط سایه رنگ
blacked
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
offset knots
گره نامتقارن
[گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com