English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
Other Matches
to interject a remark سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
praiseworthiness برای ستایش
as a warning to others برای عبرت دیگران
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
encroachments تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
link برنامههای بررسی کامپیوتری برای بررسی اینکه هر قطعه در ارتباط با دیگران خوب کار میکند یا نه
incommunicativeness کم سخنی
dialogues هم سخنی
dialogue هم سخنی
pass a remark سخنی گفتن
laconicism کوته سخنی
speak a word سخنی بگویید
lambency نرم سخنی
to shoot one's mouth off <idiom> چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
to interject a remark سخنی را بطور معترضه گفتن
laconism کوته سخنی سخن پر مغز
to get in a word edgeways سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
paradoxicality چگونگی سخنی که درفاهرمهمل ودرمعنی درست باشد
enjambment دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
word موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
worded موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
panegyric ستایش
eulogy ستایش
praise ستایش
veneration ستایش
worships ستایش
commendation ستایش
praises ستایش
praised ستایش
eulogium ستایش
worshiping ستایش
orison ستایش
worshipping ستایش
encomium ستایش
laudation ستایش
praising ستایش
lauded ستایش
worship ستایش
worshiped ستایش
laud ستایش
panegyrical ستایش
eulogies ستایش
lauding ستایش
doxology ستایش
panegyrics ستایش
lauds ستایش
adulation ستایش
proneur ستایش گر
extolment ستایش
adoration ستایش
laud ستایش کردن
laudable قابل ستایش
adorability شایستگی ستایش
to pay tribute to ستایش کردن
doxological ستایش امیز
doxologize ستایش گفتن
praiseful ستایش امیز
tributes ستایش تکریم
tribute ستایش تکریم
lauds ستایش کردن
lauded ستایش کردن
lauding ستایش کردن
eulogistic ستایش امیز
admiring ستایش امیز
encomiastic ستایش امیز
kudos ستایش کردن
glorifying ستایش کردن
panegyrize ستایش کردن
exaltation سرافرازی ستایش
glorify ستایش کردن
glorifies ستایش کردن
commends ستایش کردن
commending ستایش کردن
commended ستایش کردن
commend ستایش کردن
adorable شایان ستایش
eulogizes ستایش کردن
eulogizing ستایش کردن
eulogized ستایش کردن
sweet talk <idiom> ستایش کسی
eulogize ستایش کردن
adorableness شایستگی ستایش
hierolatry ستایش مقدسات
ovations ستایش و استقبال
eulogising ستایش کردن
laudator ستایش کننده
unsung ستایش نشده
ovation ستایش و استقبال
eulogised ستایش کردن
eulogises ستایش کردن
panegyric ستایش امیز مدیحه
laudably بطور قابل ستایش
to preach up ستودن یا ستایش کردن
praiseworthy قابل ستایش ستودنی
sensibility to praise حساسیت نسبت به ستایش
apotheosis ستایش اغراق امیز
panegyrical ستایش امیز مدیحه
apotheoses ستایش اغراق امیز
venerate ستایش و احترام کردن
venerated ستایش و احترام کردن
venerates ستایش و احترام کردن
venerating ستایش و احترام کردن
more praise than pudding ستایش خشک و خالی
adorer ستایش کننده عاشق
eloge ستایش شخص مرده
panegyrics ستایش امیز مدیحه
praiseworthily بطور قابل ستایش
he won a high praise مورد ستایش بسیارواقع شد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
palmary شایسته ستایش و تقدیر برجسته
magnifcation درشت سازی ستایش زیاد
hero-worshipper ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
henotheism ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
rests دیگران
rest دیگران
et al مخفف و دیگران
What do the others say? دیگران چه می گویند؟
regard for others رعایت دیگران
aside جدااز دیگران
regard for others واهمه از دیگران
regrad for others ملاحظه دیگران
regard for others ملاحظه دیگران
asides جدااز دیگران
individualize از دیگران جدا کردن
individualised از دیگران جدا کردن
an outrage upon justice پایمال سازی حق دیگران
spoiler محل عیش دیگران
infringement on others rights تخطی به حقوق دیگران
breach تجاوز به حقوق دیگران
prevenance توجه باحتیاجات دیگران
prepotent نیرومندتر از دیگران غالب
infringer متخطی به حقوق دیگران
individualizes از دیگران جدا کردن
individualized از دیگران جدا کردن
mind reader کاشف افکار دیگران
mind readers کاشف افکار دیگران
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
spoilsman محل عیش دیگران
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
individualising از دیگران جدا کردن
draw away دیگران را پست سرگذاشتن
individualises از دیگران جدا کردن
individualizing از دیگران جدا کردن
dummies الت دست دیگران
one-upmanship <idiom> توانایی سر بودن از دیگران
breached تجاوز به حقوق دیگران
steal one's thunder <idiom> قاپیدن کلام دیگران
breaches تجاوز به حقوق دیگران
take after <idiom> مثل دیگران رفتارکردن
mind reading کشف افکار دیگران
dummy الت دست دیگران
to live at the expense of society بار دیگران شدن
under one's belt <idiom> استفاده از تجارب دیگران
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
to break the ice دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
to trespass بحقوق دیگران تجاوز کردن
john aleay jones جان که نام دیگران جوتراست
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
to i. upo other's rights بحقوق دیگران تجاوز کردن
to mack i. about a person در باره کسی از دیگران جویاشدن
run away with <idiom> سربودن ،بهتراز دیگران بودن
interlope پادرمیان کار دیگران گذاردن
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
scapegoats کسی راقربانی دیگران کردن
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
scapegoats کسیکه قربانی دیگران شود
to be the odd one out <idiom> نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
Pry not into the affair of others. <proverb> در کار دیگران مداخله مکن .
i do not know;try the others من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
to throw one's lot با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiary سارق اثار ادبی و هنری دیگران
sadist کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
poke سکه زدن فضولی در کار دیگران
poking سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiarises اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com