Dictiornary-Farsi | سرزنش ها یا نیشهای وجدان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
pricks of conscience	سرزنش ها یا نیشهای وجدان


Other Matches

twinges	سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinge	سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
sail into	به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
unconscionable	بی وجدان
consciences	وجدان
saving grace	وجدان
conscience	وجدان
conscientious	با وجدان
conscienceless	بی وجدان
miscreant	بی وجدان
superego	وجدان
breasts	وجدان
bad conscience	وجدان بد
breast	وجدان
conscientiousness	پیروی وجدان
wretch	بی وجدان پست
wretches	بی وجدان پست
With a clear conscience.	با وجدان پاک
a clear conscience	وجدان پاک
conscionably	از روی وجدان
bad conscience	عذاب وجدان
unconscionable	خلاف وجدان
seared conscience	وجدان بیحس
seared conscience	وجدان پینه خورده
conscience-stricken	گرفتار عذاب وجدان
it stings the conscience	وجدان را نیش میزند
a guilty conscience [about]	وجدان با گناه [بخاطر]
With an easy mind (conscience).	با خیال (وجدان ) راحت
conscience-stricken	دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
The crime lies heavily on his conscience.	جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
self condemned	محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
ratings	سرزنش
reproaching	سرزنش
censured	سرزنش
condemnations	سرزنش
repoach	سرزنش
condemnation	سرزنش
railing	سرزنش
chastiesement	سرزنش
rail	سرزنش
railings	سرزنش
reproaches	سرزنش
expostulation	سرزنش
censuring	سرزنش
reprehension	سرزنش
censures	سرزنش
censure	سرزنش
reproach	سرزنش
exprobration	سرزنش
reproached	سرزنش
sneap	سرزنش
stinger	سرزنش
rating	سرزنش
remonstrance	سرزنش
upbraiding	سرزنش
blame	سرزنش
nagging	سرزنش
demerits	سرزنش
rocket [British E]	سرزنش
demerit	سرزنش
scolding	سرزنش
twits	سرزنش
dressing-down	سرزنش
twit	سرزنش
increpation	سرزنش
blamed	سرزنش
blaming	سرزنش
reproof	سرزنش
reproofs	سرزنش
blames	سرزنش
bite someone's head off <idiom>	سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom>	سرزنش کردن
dispraise	سرزنش کردن
objurgation	سرزنش سخت
give it to <idiom>	سرزنش کردن
natters	سرزنش کردن
to get ticked off [British E] <idiom>	سرزنش شدن
twitter	سرزنش کننده
twitters	سرزنش کننده
twittering	سرزنش کننده
twittered	سرزنش کننده
blamable	سزاوار سرزنش
blamable	قابل سرزنش
to get a rocket [British E] <idiom>	سرزنش شدن
blameful	سزاوار سرزنش
blameworthiness	شایستگی سرزنش
call down	سرزنش کردن
call over the coals	سرزنش کردن
chid	سرزنش کردن
nattering	سرزنش کردن
nattered	سرزنش کردن
irreprehensible	سرزنش نکردنی
vituperatively	سرزنش کنان
reprovable	شایان سرزنش
to dress down	سرزنش کردن
reprovingly	سرزنش کنان
twittingly	سرزنش کنان
vituperation	بدگویی سرزنش
scolder	سرزنش کننده
vituperate	سرزنش کردن
sneap	سرزنش کردن
taunter	سرزنش کننده
threap	سرزنش کردن
vituperator	سرزنش کننده
reprehend	سرزنش کردن
repoach	سرزنش کردن
reproachless	سرزنش نکردنی
natter	سرزنش کردن
lash vt	سرزنش کردن
chides	سرزنش کردن
objurgatory	سرزنش امیز
repoachful	سرزنش امیز
vituperatory	سرزنش امیز
obloquy	سرزنش افترا
railer	سرزنش کننده
rater	سرزنش کننده
tongue lash	سرزنش کردن
irreproachable	سرزنش نکردنی
sarcasm	ریشخند سرزنش
censuring	سرزنش کردن
trounce	سرزنش کردن
trounced	سرزنش کردن
trounces	سرزنش کردن
reprimanding	سرزنش کردن
trouncing	سرزنش کردن
wig	سرزنش کردن
wigs	سرزنش کردن
reprimanded	سرزنش کردن
chide	سرزنش کردن
reprimand	سرزنش کردن
chiding	سرزنش کردن
rebuking	سرزنش کردن
censures	سرزنش کردن
censure	سرزنش کردن
twits	سرزنش کردن
rebukes	سرزنش کردن
admonition	سرزنش دوستانه
admonitions	سرزنش دوستانه
twit	سرزنش کردن
reprove	سرزنش کردن
reprimands	سرزنش کردن
reproved	سرزنش کردن
reproves	سرزنش کردن
reproving	سرزنش کردن
upbraid	سرزنش کردن
upbraided	سرزنش کردن
upbraids	سرزنش کردن
censured	سرزنش کردن
rap	سرزنش سخت
raps	سرزنش سخت
berates	سرزنش کردن
talking to	سرزنش رسمی
berating	سرزنش کردن
talking-to	سرزنش رسمی
rebuke	سرزنش کردن
raillery	سرزنش انتقاد
haze	سرزنش کردن
berated	سرزنش کردن
rebuked	سرزنش کردن
chided	سرزنش کردن
reprehensible	سزاوار سرزنش
berate	سرزنش کردن
reprehensible	سرزنش کردنی
snubbing	کلفت وکوتاه سرزنش
to tick somebody off [British E]	کسی را سرزنش کردن
snubbed	جلوگیری سرزنش کردن
(on the) safe side <idiom>	سخت سرزنش کردن
snubbing	جلوگیری سرزنش کردن
renouncing	سرزنش یا متهم کردن
renounces	سرزنش یا متهم کردن
renounced	سرزنش یا متهم کردن
renounce	سرزنش یا متهم کردن
snubs	جلوگیری سرزنش کردن
snubs	کلفت وکوتاه سرزنش
snubbed	کلفت وکوتاه سرزنش
snub	جلوگیری سرزنش کردن
rebuking	توبیخ کردن سرزنش
finger-wagging	سرزنش [اصطلاح روزمره]
reprimand	سرزنش وتوبیخ رسمی
censure	سرزنش [اصطلاح روزمره]
reprimanded	سرزنش وتوبیخ رسمی
reproof	سرزنش [اصطلاح روزمره]
reprimanding	سرزنش وتوبیخ رسمی
rebuke	توبیخ کردن سرزنش
rebuked	توبیخ کردن سرزنش
to chide somebody	کسی را سرزنش کردن
to take somebody to task	کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off	کسی را سرزنش کردن
reprimands	سرزنش وتوبیخ رسمی
snub	کلفت وکوتاه سرزنش
rebukes	توبیخ کردن سرزنش
bob	سرزنش یا طعنه شوخی
to drop on	سرزنش یاتنبیه کردن
expostulate	سرزنش دوستانه کردن
expostulated	سرزنش دوستانه کردن
expostulates	سرزنش دوستانه کردن
expostulating	سرزنش دوستانه کردن
renouncer	سرزنش و انتقاد کننده
scold	زن غرولندو سرزنش کردن