Dictiornary-Farsi | سر راست خوش هیکل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
upstanding	سر راست خوش هیکل


Other Matches

dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
fane	هیکل
portliness	هیکل
physiques	هیکل
physique	هیکل
elephantine	بد هیکل
body build	هیکل
contour	هیکل
persons	هیکل
person	هیکل
figuring	هیکل
figures	هیکل
figure	هیکل
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
huskier	نیرومندودرشت هیکل
sturdier	قوی هیکل
sturdy	قوی هیکل
huskies	نیرومندودرشت هیکل
huskiest	نیرومندودرشت هیکل
husky	نیرومندودرشت هیکل
sturdiest	قوی هیکل
buxom	خوش هیکل
robust	قوی هیکل
portly	هیکل وار
statue	هیکل پیکر
statues	هیکل پیکر
robustly	قوی هیکل
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
giant	غول قوی هیکل
robustly	ستبر هیکل دار
robust	ستبر هیکل دار
giantess	زن پهلوان یاقوی هیکل
giants	غول قوی هیکل
macrosplanchnic build	هیکل درشت تنه
frame	هیکل حالت موقتی
irish wolfhound	سگ شکاری بزرگ وقوی هیکل
statuary	مجسمه ساز هیکل تراشی
gila monster	سوسمار قوی هیکل و بزرگ
habitus	وضعیت ساختمان جسمانی هیکل
statuesque	خوش هیکل مجسمه وار
unwielly	سنگین گنده بد هیکل دیرجنب
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
prick	راست
bee line	خط راست
bolt upright	راست
right face	به راست راست
pricked	راست
straightest	راست
erects	راست
straightforward	راست
straighter	راست
apeak	راست
erect	راست
rectilineal	راست خط
pricks	راست
straight	راست
straightforward	رک سر راست
straightish	راست
straightish	سر راست
outspoken	رک و راست
right back	بک راست
pricking	راست
sheer	یک راست
erecting	راست
upright	راست
erected	راست
right turn	به راست راست
wooden	راست
dextrogyrous	راست بر
plain dealing	راست
blankly	سر راست
dextrorotatory	راست بر
directly	سر راست
right	راست
on end	راست
forthrights	سر راست
freehearted	رک و راست
beeline	خط راست
true	راست
truer	راست
truest	راست
vertical beam	راست رو
plain spoken	یر راست
four-square	رک و راست
plumply	سر راست
righting	راست
vertically	راست
candid	راست
uninhibited	رک و راست
turnabout	به راست راست
up front	رک و راست
righted	راست
wrapover dress	راست
wrapover skirt	راست
wrapover top	راست
right footed	راست پا
turnabouts	به راست راست
right flank	جناح راست
rectangular	راست گوشه
right-angled	راست گوشه
verity	سخن راست
right flank	سمت راست
right oblique march	میل به راست رو
right turn	براست راست
right half back	نگهبان راست
right hand	دست راست
right halfback	هافبک راست
right handed	راست دست
verities	سخن راست
right handed	راست گرد
sincere	راست نما
orthodoxy	راست دینی
starboard	سمت راست
right arm	دست راست
right handed rotation	گردش به راست
right handedness	راست دستی
right handed	در سمت راست
right incline	میل به راست
right wing to ward	دست راست
open heartedness	راست بازی
eyes right	نظر به راست
eton collan	یقه راست
erective	راست کننده
erectile	راست کردنی
erectile	راست شدنی
outside right	گوش راست
partially true	تا یک اندازه راست
partially true	فی الجمله راست
dextrosal	راست گرد
fastigiate	راست بالارونده
orthotropism	راست رویی
orthognathous	راست ارواره
orthogonal	راست گوشه
ingenuousness	راست بازی
in round numbers 00	سر راست 001تا
orthoptera	راست بالان
orthopteran	راست بال
orthopterous	راست بال
grape sugar	گلوکز راست بر
dextrorotatory	راست گردان
dextrogyrous	راست گردان
ragged right	راست ناهموار
battery left	رگبار از راست یا از چپ
backstitch	کوک چپ و راست
rectification	راست گردانی
point device	کاملا راست
as the crow files	بخط راست
antiform	شکل راست
rectus	ماهیچه راست
right angled	راست گوشه
right justification	هم ترازی راست
clockwise rotation	گردش به راست
dextrality	راست برتری
dextrad	راست سویه
dexter	در طرف راست
deskew	راست کردن
deasil	طرف راست
prick eared	راست گوش
prink	راست کردن
cross brace	بادبند چپ و راست
ragged left alignment	هم ترازی راست
right angled parallelogram	راست گوشه
stand	راست شدن
righted	درسمت راست
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
right	درسمت راست
To become straight.	راست شدن
A straightforward answer.	جواب سر راست
come clean <idiom>	راست گفتن
the parting on the right	فرق سر به راست
orthodoxies	راست دینی
righting	درسمت راست
to tell the truth	راست گفتن
rectilinear	راست خطی
to come to good	راست امدن
rectums	راست روده
rectum	راست روده
to sit up	راست نشستن
squaring	راست حسینی
Z-twist [Z-spun]	راست تاب
squares	راست حسینی
squared	راست حسینی
square	راست حسینی
to spoke the t.	راست گفتن
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
right <adv.>	سمت راست