Dictiornary-Farsi | سطح مقطع برخورد موثر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
effective collision cross section	سطح مقطع برخورد موثر


Other Matches

cross section	سطح مقطع موثر
total effective collision cross section	سطح مقطع موثر کل
cross section	نیمرخ پهنا مقطع موثر
inelastic cross section	مقطع برخورد ناکشسان
effective collision	برخورد موثر
diffuser area ratio	نسبت سطح مقطع خروجی به سطح مقطع ورودی یک دیفیوژر
geometrical percentage	درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
channel	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash	برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
profiling	مقطع
segments	مقطع
segment	مقطع
cutting	مقطع
section	مقطع
sections	مقطع
tablature	مقطع
profiles	مقطع
profile	مقطع
profiled	مقطع
cross section	مقطع
lobule	مقطع کوچک
structural section	مقطع سازهای
soil profile	مقطع خاک
circular cross section	مقطع گرد
necking	تنگی مقطع
airfoil	مقطع ایرودینامیکی
cross section area	سطح مقطع
aerofoil	مقطع ایرودینامیکی
oblique section	مقطع مایل
oblique section	مقطع اریب
absorption cross section	مقطع جذب
rectangular section	مقطع مستطیلی
coil section	مقطع بوبین
areas	سطح مقطع
profiling	مقطع عرضی
root section	مقطع ریشه
profiles	مقطع عرضی
cross reaction	سطح مقطع
transition section	مقطع تبدیل
profile	مقطع عرضی
conic section	مقطع مخروطی
cross section	سطح مقطع
cross section	مقطع عرضی
trough section	مقطع ناودانی
transverse section	مقطع عرضی
half section	نیم مقطع
sectional area	سطح مقطع
area	سطح مقطع
compact section	مقطع فشرده
profiled	مقطع عرضی
collision	برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions	برخورد کردن برخورد تصادف کردن
work surfaces	سطح مقطع اصلی
box spar	تیرکهای با مقطع مربع
horseshoe shaped section	مقطع نعل اسبی
interrupted quick flashing light	چشمک زن تند مقطع
intermediate frequency section	مقطع فرکانس میانی
transection	برش یا مقطع عرضی
cross sectional data	داده ها در یک مقطع زمانی
box section	مقطع قوسی سکل
vintage model	الگوی مقطع زمانی
work surface	سطح مقطع اصلی
cross sectional area	سطح مقطع عرضی
egg shaped section	مقطع تخم مرغی
cross section	سطح مقطع عرضی
uncurtailed bars	ارماتور بدون تقلیل مقطع
winding crodd section	سطح مقطع سیم پیچی
flumming	تنگ کردن مقطع جریان اب
form grind	سنگ زدن در مقطع طولی
rhombus wing	بالی با سطح مقطع متقارن
blade station	موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
podite	مقطع با بند پای بندپایان
con di nozzle	نازل موتورجت با مقطع همگرا
syllabify	تقسیم به هجای مقطع کردن
standard egg section	مقطع تخم مرغی شکل معمولی
syllabary	جدول راهنمای تلفظ هجاهای مقطع کلمات
three square	سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
economic section	انتخاب سطح مقطع مناسب ازنظر اقتصادی
parallel aerofoil	ایرفویلی که سطح مقطع ان درتمام طول ان ثابت باشد
hachures	خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
poiseuille flow	جریان خطی ناروان درلولهای با سطح مقطع دایرهای
lived	موثر
live	موثر
pithy	موثر
forcible	موثر
punchier	موثر
feckful	موثر
efficacious	موثر
moving	موثر
effectual	موثر
punchiest	موثر
punchy	موثر
pivotal	موثر
touching	موثر
affective	موثر
telling	موثر
weighty	موثر
fruitiest	موثر
forceful	موثر
efficient	موثر
climacteric <adj.>	موثر
impressive	موثر
fruitier	موثر
active	موثر
perficient	موثر
fruity	موثر
operant	موثر
effective	موثر
drastically	موثر
drastic	موثر
weightiest	موثر
affecting	موثر
operational	موثر
weightier	موثر
mandrel	جسم مرکزی معمولا با مقطع دایرهای که قطعه لولهای یاقسمت مادگی دور ان شکل میگردد
strikingly	موثر گیرنده
effective output	بازداده موثر
sensationally	احساساتی موثر
effective output	خروجی موثر
potently	بطورکلی یا موثر
sensational	احساساتی موثر
whiner	آدم نا موثر
effective value	جریان موثر
impressiveness	موثر بودن
impressed voltage	ولتاژ موثر
effective force	نیروی موثر
work out <idiom>	موثر بودن
effective field	میدان موثر
driving	موثر رانندگی
effective diameter	قطر موثر
prospective	موثر دراینده
striking	موثر گیرنده
effective demand	تقاضای موثر
effective damage	ضایعات موثر
effective damage	خسارت موثر
effective output	دبی موثر
effective current	جریان موثر
effective charge	بار موثر
ineffective	غیر موثر
active material	ماده موثر
active plate	صفحه موثر
active power	توان موثر
actual output	دبی موثر
actual water income	اب ورودی موثر
effective	عامل موثر
an active remedy	چاره موثر
wattful current	جریان موثر
clear span	دهانه موثر
working angle	زاویه موثر
active current	شدت موثر
active component	مولفه موثر
real power	توان موثر
effective capacity	فرفیت موثر
effective address	آدرس موثر
effective address	نشانی موثر
effective pitch	گام موثر
penetratingly	بطور موثر
sissy	آدم نا موثر
effective area	سطح موثر
moanbag	آدم نا موثر
useful voltage	ولتاژ موثر
noneffective	غیر موثر
active element	مولفه موثر
pathetically	بطور موثر
weakling	آدم نا موثر
effective stimulus	محرک موثر
effective span	دهانه موثر
effective size	اندازه موثر
effective shear	برش موثر
presses	عامل موثر
pantywaist [Am En]	آدم نا موثر
pussy [Am E]	آدم نا موثر
weenie [Am E]	آدم نا موثر
effective stress	تنش موثر
effective temperature	دمای موثر
sovereigns	عالی و موثر
sovereign	عالی و موثر
adequate	موثر بودن
press	عامل موثر
effective width	عرض موثر
inoperative	غیر موثر
affectingly	بطور موثر
impressively	بطور موثر
movingly	بطور موثر
forcefully	بطور موثر
effective treatment	تسویه موثر
effective time	مدت موثر
effective time	زمان موثر
effective throat	گلوگاه موثر
pathetic	موثر احساساتی
jessy	آدم نا موثر
jessie	آدم نا موثر
cissy	آدم نا موثر
net head	ارتفاع موثر
effective pressure	فشار موثر
namby-pamby	آدم نا موثر