Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
starboard
سمت راست کشتی
Search result with all words
starboard
واقع در سمت راست کشتی
astar board
در سمت راست کشتی
attention to port
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
Other Matches
dexiotropous
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
The main road bears to the right.
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
bi directional
چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To lead an idle life.
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing
معامله راست حسینی راست باز
orthotropous
دارای تخمک راست راست اسه
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
off
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face
نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft
فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
side step
فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
half left
فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prow
کشتی عرشه کشتی
prows
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
turnabouts
به راست راست
sheer
یک راست
upright
راست
right turn
به راست راست
directly
سر راست
bolt upright
راست
straightish
سر راست
bee line
خط راست
erecting
راست
right footed
راست پا
erected
راست
rectilineal
راست خط
apeak
راست
wrapover dress
راست
erect
راست
vertical beam
راست رو
right face
به راست راست
plumply
سر راست
right
راست
pricks
راست
pricking
راست
prick
راست
righted
راست
wrapover top
راست
right back
بک راست
plain spoken
یر راست
turnabout
به راست راست
uninhibited
رک و راست
candid
راست
wrapover skirt
راست
beeline
خط راست
up front
رک و راست
straightish
راست
plain dealing
راست
righting
راست
pricked
راست
vertically
راست
straightest
راست
blankly
سر راست
forthrights
سر راست
straighter
راست
outspoken
رک و راست
freehearted
رک و راست
straightforward
راست
dextrogyrous
راست بر
straight
راست
dextrorotatory
راست بر
straightforward
رک سر راست
four-square
رک و راست
wooden
راست
on end
راست
truest
راست
truer
راست
erects
راست
true
راست
orthodoxies
راست دینی
the parting on the right
فرق سر به راست
A straightforward answer.
جواب سر راست
orthodoxy
راست دینی
antiform
شکل راست
right handed
در سمت راست
sincere
راست نما
rolls
انحراف به چپ یا راست
straight bow
کمان راست
right handed rotation
گردش به راست
right half back
نگهبان راست
come clean
<idiom>
راست گفتن
verity
سخن راست
rectangle
راست گوش
straight stairs
پلکان راست
straight out
راست حسینی
stand
راست شدن
rectangles
راست گوش
right handed
راست دست
right halfback
هافبک راست
right handed
راست گرد
rectilinear
راست خطی
To become straight.
راست شدن
verities
سخن راست
rectangles
راست گوشه
round unvarnished tale
راست حسینی
right handedness
راست دستی
square
راست حسینی
right-angled
راست گوشه
squares
راست حسینی
to make a turn to the left
[right]
به چپ
[راست]
پیچیدن
squaring
راست حسینی
sit up
راست نشستن
right wing to ward
دست راست
Z-twist
[Z-spun]
راست تاب
speak the trurh
راست گفتن
it never rains but it pours
<idiom>
چپ و راست بد آوردن
rectum
راست روده
rectums
راست روده
rectangular
راست گوشه
righting lever
اهرم راست کن
right wing toward
دست راست
rightable
راست شدنی
right turn
براست راست
simon pure
راست حسینی
round unvarnished tale
حرف سر راست
right incline
میل به راست
rectangle
راست گوشه
starboard
سمت راست
truthful
<adj.>
راست
[با حقیقت]
righty
راست دست
right oblique march
میل به راست رو
sheer
راست تند
Is it true that. . . ?
راست است که ...؟
cross-brace
بادبند چپ و راست
rightmost
راست ترین
rightmost
سمت راست
rightism
راست گرایی
to turn left
[right]
به چپ
[راست]
پیچیدن
set right
راست کردن
reef knot
گره راست
to tell the truth
راست گفتن
straighten
راست کردن
dexter
در طرف راست
dextrad
راست سویه
right
<adv.>
سمت راست
on the right
<adv.>
سمت راست
dextrality
راست برتری
to the right
<adv.>
سمت راست
straightened
راست کردن
dextrogyrous
راست گردان
deskew
راست کردن
to spoke the t.
راست گفتن
right-wing
جناح راست
right wing
جناح راست
erecting
راست کردن
erects
راست کردن
unbend
راست کردن
cross brace
بادبند چپ و راست
unbends
راست کردن
unbent
راست کردن
erectile
راست کردنی
to sit up
راست نشستن
deasil
طرف راست
dextrorotatory
راست گردان
straightening
راست کردن
grape sugar
گلوکز راست بر
bolts
: راست بطورعمودی
bolting
: راست بطورعمودی
bolted
: راست بطورعمودی
bolt
: راست بطورعمودی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com