Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English
Persian
to pick a hole in
سوراخ کندن در
Search result with all words
drill
سوراخ کردن چاه کندن
drilled
سوراخ کردن چاه کندن
drills
سوراخ کردن چاه کندن
tusk
سوراخ کردن یا کندن
tusks
سوراخ کردن یا کندن
Other Matches
grubbed
جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grubs
جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grub
جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie
[پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag
کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
to pink out leather
چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
perforation
عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
sight
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
fenestration
چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
float stone
سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
sights
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
cancellate
سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
pull
کندن پشم کندن از
pulls
کندن پشم کندن از
peels
پوست کندن کندن
gruyere cheese
پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
foraminate
ثقبه دار سوراخ سوراخ
pink
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinker
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinkest
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl
سوراخ سوراخ کردن دریدن
riddle
سوراخ سوراخ کردن
grid
دریچه سوراخ سوراخ
riddles
سوراخ سوراخ کردن
cancellated
سوراخ سوراخ اسفنجی
millepore
مرجان سوراخ سوراخ
swage block
قالب سوراخ سوراخ
cancellate
سوراخ سوراخ اسفنجی
cancellous
سوراخ سوراخ اسفنجی
grids
دریچه سوراخ سوراخ
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
discerption
کندن
divulsion
کندن
strip
کندن
carved
کندن
carve
کندن
incised
کندن
dig , in
کندن
carvings
کندن
carves
کندن
evulsion
کندن
elevators
از جا کندن
elevator
از جا کندن
tweese
کندن مو
pugs
کندن
pug
کندن
to take off
کندن
to put off
کندن
take off
کندن
channels
کندن
channelled
کندن
channeled
کندن
channel
کندن
tearoff
کندن از
tweeze
کندن مو
pick
کندن
trenches
کندن
pluck
کندن
plucked
کندن
plucks
کندن
trench
کندن
graved
کندن
hair pulling
کندن مو
to break off
کندن
to pick off
کندن
insculp
کندن
picks
کندن
to chip off
کندن
gouge
کندن
raise
از جا کندن
channelize
کندن
incise
کندن
gouged
کندن
gnaws
کندن
incises
کندن
channeling
کندن
gouges
کندن
gouging
کندن
scoured
کندن
gnawed
کندن
gnaw
کندن
scours
کندن
cut out
کندن
raises
از جا کندن
avulse
از جا کندن
scour
کندن
plucking
کندن
mine
کندن
mined
کندن
mines
کندن
pick-ups
کندن
quills
پر کندن از
pick-up
کندن
quill
پر کندن از
pare
پوست کندن
rends
دریدن کندن
eradicates
ازریشه کندن
moat
خندق کندن
moats
خندق کندن
eradicate
ازریشه کندن
moil
جان کندن
eradicated
ازریشه کندن
outroot
از ریشه کندن
mortise
کام کندن
grips
نهر کندن
gripping
نهر کندن
pared
پوست کندن
to bore a tunnel
تونل کندن
shale
صدف کندن
rib
نهر کندن
scalps
پوست کندن از سر
scalp
پوست کندن از سر
fag
جان کندن
ablate
از بیخ کندن
fags
جان کندن
slipe
پوست کندن از
scour and fill
کندن و پر کردن
sally ship
از گل کندن ناو
cut a groove
کوم کندن
ross
پوست کندن
grip
نهر کندن
gripped
نهر کندن
pares
پوست کندن
abandonment
واگذاری دل کندن
rending
دریدن کندن
dig , in
سنگ کندن
uproot
ازریشه کندن
pelts
پوست کندن
graves
قبر کندن
pelted
پوست کندن
pelt
پوست کندن
gravest
قبر کندن
excoriate
پوست کندن از
excorticate
پوست کندن
unhusk
پوست کندن
extirpate
ازبن کندن
grave
قبر کندن
uprooted
ازریشه کندن
supplant
از ریشه کندن
supplanted
از ریشه کندن
supplanting
از ریشه کندن
durdge
جان کندن
entrench
سنگر کندن
supplants
از ریشه کندن
dehorn
شاخ را کندن
dig
کنایه کندن
digs
کنایه کندن
uprooting
ازریشه کندن
deplume
پر و بال را کندن
flay
پوست کندن از
flayed
پوست کندن از
peels
پوست کندن
rinds
پوست کندن
peel
پوست کندن
peel to
پوست کندن
trenches
سنگر کندن
swot
جان کندن
swots
جان کندن
swotted
جان کندن
trench
سنگر کندن
swotting
جان کندن
rind
پوست کندن
debark
پوست کندن از
uproots
ازریشه کندن
flaying
پوست کندن از
doffs
لباس کندن
doffing
لباس کندن
doffed
لباس کندن
doff
لباس کندن
flays
پوست کندن از
flench
پوست کندن
flense
پوست کندن
decorticate
پوست کندن از
rend
دریدن کندن
to dig out
کندن و درآوردن
undress
لباس کندن
strikes
چادر را از جا کندن
undresses
لباس کندن
undressing
لباس کندن
bark
پوست کندن
strike
چادر را از جا کندن
to strip something off
کندن
[پوست]
barked
پوست کندن
hulls
پوست کندن
hull
پوست کندن
gulleys
کارد کندن
gullies
کارد کندن
stubs
از بیخ کندن
stubbing
از بیخ کندن
stubbed
از بیخ کندن
stub
از بیخ کندن
grain
پشم کندن
gully
کارد کندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com