English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
English Persian
scaffold سکوب زدن بدار اویختن
scaffolds سکوب زدن بدار اویختن
Other Matches
crucifies بدار اویختن
crucifying بدار اویختن
crucify بدار اویختن
palletize روی سکوب بلند قراردادن بوسیله سکوب متحرک
to string up somebody بدار آویختن کسی
podium سکوب
stool سکوب
podiums سکوب
plateform سکوب
crap بدار زدن قماربازی کردن
crapped بدار زدن قماربازی کردن
crapping بدار زدن قماربازی کردن
trussing بدار اویخته شدن خرپا
trussed بدار اویخته شدن خرپا
trusses بدار اویخته شدن خرپا
truss بدار اویخته شدن خرپا
pulpit سکوب خطابه
scaffolding سکوب بندی
turntable سکوب چرخنده
turntables سکوب چرخنده
pulpits سکوب خطابه
hanging بدار زدن چیز اویخته شده
execution بدار زدن اعدام اجرا کردن
to make somebody swing بدار آویختن کسی [اصطلاح روزمره]
plateform scale قپان سکوب دار
ramp سکوب سراشیب سرازیر
ramps سکوب سراشیب سرازیر
stand سکوب تماشاچیان مسابقات
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
tribune سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
scaffold سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
gangplanks سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
scaffolds سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
gangplank سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
hangs اویختن
hitching اویختن
hang اویختن
hitch اویختن
slouches اویختن
slouching اویختن
slouch اویختن
loll اویختن
lolled اویختن
lolling اویختن
lolls اویختن
slouched اویختن
hitched اویختن
hitches اویختن
soapboxes جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
soapbox جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
curl of the lip برگرداندن یا اویختن لب
strap باتسمه اویختن
straps باتسمه اویختن
bell زنگ اویختن به
bells زنگ اویختن به
crucifying برصلیب اویختن
cats اویختن لنگر
cat اویختن لنگر
crucifies برصلیب اویختن
crucify برصلیب اویختن
impales بر چوب اویختن
impaled بر چوب اویختن
impale بر چوب اویختن
pout لب رابزیر اویختن
hanging عمل اویختن
pouted لب رابزیر اویختن
pouting لب رابزیر اویختن
pouts لب رابزیر اویختن
impaling بر چوب اویختن
appending اویختن پیوست کردن
dangling اویزان کردن اویختن
dangles اویزان کردن اویختن
dangled اویزان کردن اویختن
dangle اویزان کردن اویختن
hang out محل اویختن چیزی
append اویختن پیوست کردن
appended اویختن پیوست کردن
hang out اویختن سماجت ورزیدن
appends اویختن پیوست کردن
excruciate شکنجه کردن برصلیب اویختن
hike out خم شدن یا اویختن به لبه قایق برای ایجاد تعادل
hanging committee انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
gantline رجه یا طنابی که برای بارکشی و اویختن لباس مورداستفاده قرار میگیرد
lazy tongs چنگ کهای زبانه دار یا قلاب دار که بزرگ وکوچک میشودوبرای اویختن لباس وغیره بکارمیرود
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com