English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
scissors سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
Other Matches
bar mitzvah پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvahs پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
hard contact printing چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
take a strain وارد کردن فشار به طناب
ingrate تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
high pressure فشار زیاد
overvoltage فشار زیاد
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
reaction turbin توربین فشار زیاد
overvoltage protection حفافت فشار زیاد
overpressure زیاد شدن فشار
pitot pressure فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
to overstrain oneself زیاد بخود فشار اوردن
superincumbent دارای فشار زیاد فشاری
xenon high pressure lamp لامپ فشار زیاد گزنون
to overexert زیاد به خود فشار آوردن
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
blowing خروج هوا با فشار و سرعت زیاد
typematic هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
pascal فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
wobble pump پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
joule kelvin effect انبساط گاز با فشار زیاد ازمجرای کنترل سوخت یا پلاک منفذدار که با کاهش دماهمراه است
collapse pressure حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
warm gas thruster جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
partial pressure [فشار اولیه و جزئی که در اثر شانه کوبی و یا کشیدن تار در چله کشی به نخ های تار وارد می شود.]
pascal's law هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
moraine یخ اورد
supplements پس اورد هم اورد
supplementing پس اورد هم اورد
antagonist هم اورد
corrival هم اورد
supplemented پس اورد هم اورد
competitor هم اورد
competitors هم اورد
supplement پس اورد هم اورد
souvenirs ره اورد
gift ره اورد
gifts ره اورد
rivals هم اورد
rivaled هم اورد
antagonists هم اورد
flotsam اب اورد
souvenir ره اورد
rivaling هم اورد
rivalled هم اورد
rivalling هم اورد
rival هم اورد
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
presents ره اورد اهداء
consequences دست اورد
result دست اورد
resulted دست اورد
presenting ره اورد اهداء
jetsam کالای اب اورد
resulting دست اورد
sizes بر اورد کردن
consequence دست اورد
adversaries مبارز هم اورد
size بر اورد کردن
grievous اندوه اورد
present ره اورد اهداء
presented ره اورد اهداء
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
funnily چنانکه خنده اورد
snowdrifts برف باد اورد
gruesomely چنانکه وحشت اورد
snowdrift برف باد اورد
perniciously چنانکه زیان اورد
annual accumulation of sediment سال اورد ته نشست
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
he brought more money باز پول اورد
he called his kindred together خوبشاوندان خودرافراهم اورد
epispastic مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
he brought more money قدری دیگر پول اورد
nauseant دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
he lined up his men مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
milch cow کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
can one p a soul out of hell? ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
office of the future ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
probabiliorism عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
an ovoviviparous animal جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
pusher tractor تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
limit velocity حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
kame تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
setup توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
ethernet نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
energy absorber مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
bogota نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
neoclassical school مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
ecdysiast زن رامشگری که در حین رقص تکه تکه لباس خود رادرمی اورد و تقریبا عریان می رقصد
toolkit software بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
lenz' law جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
private automatic branch exchange یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
say's law از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
conscious وارد
to make an entry of وارد
hep وارد
relevant وارد
comer وارد
familiar وارد در
infare وارد
pertinenet وارد به
intrant وارد
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
induct وارد کردن
initiated وارد کردن
knowledgeable وارد بکار
arrived in paris وارد شدم
inducted وارد کردن
inducting وارد کردن
initiating وارد کردن
proficient وارد به فن با لیاقت
versant اشنا وارد
initiate وارد کردن
inputting وارد کردن
importer وارد کننده
the post has come پست وارد شد
importers وارد کننده
inducts وارد کردن
initiates وارد کردن
importable وارد کردنی
entrant وارد شونده
entrants وارد شونده
import وارد کردن
imported وارد کردن
incoming وارد شونده
newcomers تازه وارد
newcomer تازه وارد
lic وارد بودن
intervener وارد ثالث
impotable وارد کردنی
impoter وارد کننده
inbound وارد شونده
arriving وارد شدن
arrives وارد شدن
arrived وارد شدن
arrive وارد شدن
immigrant تازه وارد
immigrants تازه وارد
conversant وارد متبحر
incomer شخص وارد
inflictable وارد اوردنی
ingoing وارد شونده
importing وارد کردن
enters وارد شدن
check in وارد شدن
get in وارد شدن
carechumen تازه وارد
make an entry وارد کردن
bring in وارد کردن
new comer تازه وارد
enter وارد شدن
entered وارد شدن
check-in وارد شدن
check-ins وارد شدن
entered وارد یا ثبت کردن
seacraft وارد به رموزدریا نوردی
log on وارد شدن به سیستم
log in وارد شدن به سیستم
new arrived تازه وارد شده
leakage به خزانه وارد نمیشود
initiated تازه وارد کردن
ravage خرابی وارد اوردن
tenderfoot ادم تازه وارد
put into port وارد بندر شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com