English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (42 milliseconds)
English Persian
politicised سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicize سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizing سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
Other Matches
politick جنبه سیاسی دادن به
politick سیاست بافی کردن
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
politics علم سیاست امور سیاسی
geopolitics درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
mysticism در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
policy of contianment سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
imperialism سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
isolationism سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
knitting pin میل جوراب بافی یاکش بافی که درته ان دگمه یاگلولهای دارد
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
personalize جنبه شخصی دادن به
sinify جنبه چینی دادن
laicize جنبه عامیانه دادن به
spiritualization جنبه روحانی دادن به
sinicize جنبه چینی دادن چینی کردن
chain stitch گره یا کوک زنجیره ای جهت جلوگیری از باز شدن گلیم بافت و تزیین و یا کناره بافی و شیرازه بافی مورد استفاده قرار می گیرد
To do something expediently. از روی سیاست کاری را انجام دادن
gnosticize بافی کردن
natter چرند بافی کردن
nattering چرند بافی کردن
nattered چرند بافی کردن
envisioned خیال بافی کردن
natters چرند بافی کردن
envision خیال بافی کردن
envisions خیال بافی کردن
envisioning خیال بافی کردن
commercialize بصورت تجارتی دراوردن جنبه تجارتی دادن به
yarn dye نخ پارچه بافی را رنگ کردن
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
log rolling دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
politics علم سیاسی امور سیاسی
diplomatize سیاست مداری کردن
to talk politics گفتگوی سیاسی کردن
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
begger my neighbour policy سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
To ask for political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To seek political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
to break off diplomatic relations روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
politic سیاسی نماینده سیاسی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
aspect جنبه
aspects جنبه
leering جنبه
leer جنبه
leered جنبه
leers جنبه
subversion نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
plaiting کج بافی
pro- جنبه مثبت
self شخصیت جنبه
perspectives جنبه فکری
forte جنبه قوی
ambivalence دارای دو جنبه
sights جنبه چشم
provisionality جنبه موقتی
sight جنبه چشم
fortes جنبه قوی
perspective جنبه فکری
pro جنبه مثبت
to boondoggle [American English] پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
mythomania افسانه بافی
drapery پارچه بافی
draperies پارچه بافی
plaiting اریب بافی
hosiery جوراب بافی
abstractionism خیال بافی
knitting machine ماشین کش بافی
fabrication افسانه بافی
meshwork توری بافی
knitting needle میل کش بافی
knitting machines ماشین کش بافی
negativism منفی بافی
turn arounds شیرازه بافی
weft wrapping شیرازه بافی
binding شیرازه بافی
philosophism فلسفه بافی
confabulation افسانه بافی
matting حصیر بافی
fabulation افسانه بافی
ropery طناب بافی
phases اهله قمر جنبه
prospecting پیش بینی جنبه
phase اهله قمر جنبه
prospected پیش بینی جنبه
rheostat جنبه مقاومت الکتریکی
materiality جنبه مادی ضرورت
phased اهله قمر جنبه
mysteriousness جنبه سری مرموزیت
prospects پیش بینی جنبه
There are two sides to every question . <proverb> هر مساله ای دو جنبه دارد.
prospect پیش بینی جنبه
pragmatism جنبه عملی قطعیت
strander ماشین طناب بافی
printworks کارخانه چیت بافی
knitting needle میل جوراب بافی
macrame knot گره توری بافی
osier بیدمخصوص سبد بافی
the reverse of the medal طرف یا جنبه دیگر موضوع
interlocking گلیم بافی ابتداء فرش
matting بوریا بافی پوشش حصیری
picot حلقه زینتی توری بافی
specify جنبه خاصی قائل شدن برای
specifies جنبه خاصی قائل شدن برای
specifying جنبه خاصی قائل شدن برای
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
anthropomorphize جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
The pros and cons ( of something ) . جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
anthropomorphism قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
c استفاده مشابه از کامپیوتر در هر جنبه طراحی و ساخت
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
coroner هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
coroners هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
qui tam action دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
kenosis اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
wiser کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wisest کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wise کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
twill weave بافت ساده حصیری [که گاه در جاجیم و و گلیم و پتو بافی استفاده می شود.]
western european union ایتالیا المان غربی که در سال 5591 به وجود امدو بیشتر جنبه نظامی دارد
overcasting شیرازه بافی [جهت افزایش استحکام لبه های فرش و تزئین تارهای انتهائی]
Elibilinde [طرحی ترکی در گلیم بافی که نمادی از یک انسان و حالت دست به کمر وی را نشان می دهد.]
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
jute کنف هندی الیاف کنف که برای گونی بافی بکار میرود
webbing end [قسمت گلیم بافی فرش قبل از شروع به بافت اصلی متن فرش]
politic سیاست
kingcraft سیاست
king craft سیاست
diplomacy فن سیاست
policies سیاست
policy سیاست
politcs سیاست
politics سیاست
political سیاسی
politicos سیاسی
socio political سیاسی
diplomatic سیاسی
politico سیاسی
Jangle Arjuk طرح جنگلی ارجوک [این گل در طرح فرش های افغانی بصورت قرینه بافی بکار می رود.]
over stretched wrap نخ چله بیش از حد کشیده شده [این حالت باعث کاهش استحکام نخ چله و همچنین کج بافی در فرش می گردد.]
anti development policy سیاست ضد توسعه
restrictionism سیاست محدودیت
diplomatically سیاست مابانه
realpolitik سیاست تجربی
acrobats سیاست باز
realpolitik سیاست عملی
laissez faire سیاست اقتصادازاد
realpolitik سیاست زور
income policy سیاست درامدی
policy مسلک سیاست
policies مسلک سیاست
acrobat سیاست باز
economic policy سیاست اقتصادی
health policy سیاست بهداشتی
colonialism سیاست مستعمراتی
policy making سیاست گذاری
mercantilism سیاست بازرگانی
laisser faire سیاست اقتصادازاد
king craft سیاست پادشاهی
employment policy سیاست اشتغال
public policy سیاست عمومی
development policy سیاست توسعه
monetary policy سیاست پولی
public life زندگی در سیاست
stop go policy سیاست تثبیت
policy-making سیاست گذاری
social policy سیاست اجتماعی
monopolist سیاست انحصاری
financial policy سیاست مالی
politicians اهل سیاست
politician سیاست مدار
politician وارددر سیاست
politicians وارددر سیاست
politician اهل سیاست
new deal سیاست جدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com