Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
sisyphus
سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
Other Matches
stela
ستون سنگی یادبود یاد بود یالوح سنگی دستگیره
stele
ستون سنگی یادبود یاد بود یالوح سنگی دستگیره
trundles
غلتاندن
turn over
غلتاندن
trindle
غلتاندن
trundling
غلتاندن
trundled
غلتاندن
trundle
غلتاندن
lithoprint
با چاپ سنگی چاپ کردن عکس از روی چاپ سنگی برداشتن
rolls
غلتاندن غلت دادن
roll
غلتاندن غلت دادن
rolled
غلتاندن غلت دادن
trundl
بارکش کوتاه تراندن غلتاندن
logroll
غلتاندن الوار وانداختن انها به اب
to fall down
بروی درافتادن
theatricalize
بروی صحنه اوردن
to eat the leek
بروی مبارک خودنیاوردن
crossest
قلم کشیدن بروی
crosses
قلم کشیدن بروی
the men were locked out
در را بروی کارگران بستند
You are most welcome .
قدمتان بروی چشم
crosser
قلم کشیدن بروی
cross
قلم کشیدن بروی
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
epigynous
واقع بروی تخمدان برمادگی
Where do you want to go this time of night ?
این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
Dont let on that you know.
بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
I forbid you to go . Heaven help you if you go !
اگر رفتی نرفتی ! ( مبا دا بروی )
He closed the door against the peace agreement.
تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
zonate
واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
parbuckle
طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
neoclassical economics
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
truckle
با چرخ کوچک مخصوص غلتاندن چرخ
petrous
سنگی
stony
سنگی
petrolsal
سنگی
petrean
سنگی
stoney
سنگی
clapper bridge
پل سنگی
barrier reef
سد اب سنگی
lithic
سنگی
lithoid
سنگی
rock fill dam
سد سنگی
equiponderance
هم سنگی
monolithic
تک سنگی
guilty
محکوم
convict
محکوم
fey
محکوم
under sentence of
محکوم به
object of judgment
محکوم به
condemned
محکوم
liable
محکوم
doomed
محکوم
winning party
محکوم له
judgement debt
محکوم به
convicting
محکوم
indgement debt
محکوم به
convicted
محکوم
convicts
محکوم
recognizee
محکوم له
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
stonework
ساختمان سنگی
lithography
چاپ سنگی
eolith
اسکله سنگی
concretion
سنگی شدن
paleolithic
دیرینه سنگی
bracket
کژ پشت سنگی
lithograph
چاپ سنگی
lithographs
چاپ سنگی
rock salt
نمک سنگی
autography
چاپ سنگی
cordons
ازاره سنگی
Stone Age
پارینه سنگی
Lantern-cross
صلیب سنگی
cordon
ازاره سنگی
gabion
تور سنگی
layer of rock
طبقه سنگی
paleolithic
پارینه سنگی
layer of rock
لایه سنگی
lithographic print
چاپ سنگی
stone lining
روکش سنگی
stone lining
پوشش سنگی
polyantography
چاپ سنگی
mesolithic
میانه سنگی
stone work
کار سنگی
rock wash
پوشش سنگی
judgement debtor
محکوم علیه
judgment debt
محکوم به مالی
attaint
محکوم کردن
sentenced
محکوم شده
recognizor
محکوم علیه
he was sentenced to death
محکوم بمرگ
belay
محکوم کردن
under sentence of death
محکوم به اعدام
Sentenced to death .
محکوم به مرگ
doom to death
محکوم بمرگ
convicted to death
محکوم به اعدام
convictive
محکوم کننده
condemner
محکوم کننده
condemnable
محکوم کردنی
convict
محکوم کردن
adjudge
محکوم کردن
losing party
محکوم علیه
under sentence of death
محکوم به مرگ
convicted
محکوم کردن
convicting
محکوم کردن
out of court
محکوم علیه
condemn
محکوم کردن
condemn
محکوم شدن
condemning
محکوم کردن
condemning
محکوم شدن
condemns
محکوم کردن
condemns
محکوم شدن
doomed
محکوم به فنا
convicts
محکوم کردن
sentencing
محکوم کردن
sentences
محکوم کردن
sentence
محکوم کردن
en delit
میل ستون سنگی
aggregate
کلوخه مصالح سنگی
stones
سنگ میوه سنگی
hard pan
قشر سنگی شده
catapult
[British E]
تیر و کمان سنگی
slingshot
[American E]
تیر و کمان سنگی
stoning
سنگ میوه سنگی
stone
سنگ میوه سنگی
stone ballast
مصالح شکسته سنگی
weather moulding
سنگی که اب باران راردمیکند
pertrosal bone
استخوان سنگی یاحجری
aggregates
کلوخه مصالح سنگی
dutch stonewall
دیوار سنگی هلندی
columnar basalt
ستونهای سیاه سنگی
bed rock ledge
لایه سنگی کف بستر
boulder well
چاه قلوه سنگی
basaltic stratum
لایه سیاه سنگی
checkstone
گیره سنگی کوهنوردی
snowdrifts
تره تیزک سنگی
snowdrift
تره تیزک سنگی
calcify
اهکی یا سنگی کردن
lithography
روش چاپ سنگی
breccia
جوش خرده سنگی
condemnation
محکوم کردن اعتراض
lose the case
محکوم شدن در دعوی
convicted
محبوس محکوم کردن
condemnations
محکوم کردن اعتراض
convict
محبوس محکوم کردن
convict
شخص مقصر و محکوم
convicted
شخص مقصر و محکوم
sentenced to the lash
محکوم به خوردن شلاق
convicting
محبوس محکوم کردن
res judicata
قضیه محکوم بها
convicting
شخص مقصر و محکوم
convicts
شخص مقصر و محکوم
to be ill-fated
محکوم به فنا بودن
condemning
محکوم کردن افراد
condemns
محکوم کردن افراد
he got three months
به سه ماه حبس محکوم شد
guilty of fraud
محکوم به علت کلاهبرداری
convicts
محبوس محکوم کردن
adjudicated case
قضیه محکوم بها
convicted to life imprisonment
محکوم به حبس ابد
condemn
محکوم کردن افراد
to be doomed
محکوم به فنا بودن
stonewall formation
اسکلت پیادهای دیوار سنگی
dry mansory
[دیوار سنگی خشکه چین]
Celtic cross
[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
obelisks
ستون هرمی شکل سنگی
high cross
[صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
obelisk
ستون هرمی شکل سنگی
aggregate cement ratio
نسبت مواد سنگی به سیمان
aguilla
[ستون هرمی شکل سنگی]
stone work
ساختمان سنگی بنایی با سنگ
photolighograph
عکسبردری بوسیله چاپ سنگی
dripstone
سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
greybeard
کوزه سنگی برای باده
foredoom
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
dock
جای محکوم یازندانی در محکمه
sentence
رای دادن محکوم کردن
sentencing
رای دادن محکوم کردن
docks
جای محکوم یازندانی در محکمه
docked
جای محکوم یازندانی در محکمه
I had no choice ( alternative ) but to marry her .
محکوم بودم که با اوازدواج کنم
autre fois acquit
قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
convictions
محکوم یا مجرم شناخته شدن
conviction
محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentences
رای دادن محکوم کردن
hermes
هرمس
[تندیس سنگی چار پیکر]
neolith
الت سنگی مربوط به عصرحجر جدید
lithoidal
دارای شکل سنگ یا ساختمان سنگی
herm
هرمس
[تندیس سنگی چار پیکر]
mugged
کتک زدن عکس شخص محکوم
We lost the case . We were convicted.
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
mug
کتک زدن عکس شخص محکوم
death watch
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
mugs
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugging
کتک زدن عکس شخص محکوم
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
self condemnation
محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com