Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
gristliness
شباهت به نرمه استخوان حالت غضروفی
Other Matches
cartilage
نرمه استخوان
chondroid
مانند نرمه استخوان
gristle
غضروف نرمه استخوان
lappets
[حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
hyprostosis
رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
simulacrum
شباهت ریایی شباهت تصنعی
cartilaginous
غضروفی
gristly
غضروفی
gristled
غضروفی
enchondroma
ورم غضروفی
synchondrosis
پیوند غضروفی
enchondroma
اماس غضروفی
chondroma
دلمه غضروفی
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
osteotomy
برش استخوان و جداکردن و خارج کردن قسمتی از استخوان
antihelix
برامدگی قسمت غضروفی خارج گوش
syynostosis
ترکیب دو استخوان وتکمیل استخوان واحدی
zygoma
استخوان قوس وجنه استخوان گونه
astragalus
استخوان قوزک یا اشتالنگ استخوان کعب
fine gravel
نرمه شن
lobe
نرمه
lobes
نرمه
fontanelle
نرمه سر
ischium
استخوان ورک استخوان نشیمنگاهی
condyle
مهره استخوان- برامدگی استخوان
periosteum
پوشش استخوان ضریع استخوان
drizzled
نرمه باران
lobe of the car
نرمه گوش
drizzling
نرمه باران
shivers
نرمه سنگ
drizzle
نرمه باران
earlobes
نرمه گوش
drizzles
نرمه باران
lobate
دارای نرمه
lobated
دارای نرمه
lobulate
نرمه دار
earlobe
نرمه گوش
lappet
نرمه گوش
lobule
نرمه کوچک
sural
وابسته به نرمه ساقه پا
lobation
دارای نرمه بودن
lobular
شبیه نرمه گوش
notochord
نخستین محور تیره پشت میله غضروفی که در پشت جانوران است
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
occiput
استخوان قمحدوه استخوان پس سر
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
vomer
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
similarities
شباهت
nighness
شباهت
analog
شباهت
analogues
شباهت
semblance
شباهت
comparableness
شباهت
analogy
شباهت
analogies
شباهت
unlike
بی شباهت
likeness
شباهت
likenesses
شباهت
analogue
شباهت
nearness
شباهت
similarity
شباهت
hairiness
شباهت به مو
equality
شباهت
anomalous
بی شباهت
resemblance
شباهت
homophyly
شباهت فامیلی
dissimilar
بی شباهت غیرمشابه
resembled
شباهت داشتن
resemble
شباهت داشتن
self identity
شباهت تام
resembles
شباهت داشتن
semblable
شباهت شبیه
simulacrum
شباهت وهمی
similitude
شباهت صورت
assonance
شباهت صدا
d. likeness
شباهت اندک
d. likeness
شباهت دور
propinquity
شباهت قرابت
verisimilitude
شباهت به واقعیت
homophyly
شباهت خانوادگی
frutescence
شباهت به گلبن
atavistic
شباهت به نیاکان
assimilatory
شباهت دهنده
not nearctic
هیچ شباهت
approximation
شباهت زیاد
atavism
شباهت به نیاکان
proportions
شباهت مقدار
mossiness
شباهت خزه
approximations
شباهت زیاد
resembling
شباهت داشتن
to look like
شباهت داشتن
proportion
شباهت مقدار
leafiness
شباهت برگ
analogy
شباهت همانندی
analogies
شباهت همانندی
apparence
شباهت طبیعی
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
gauziness
شباهت به گارس یاتنزیب
Be a dead ringer for someone
<idiom>
شباهت زیاد دو نفر
simulative
دارای شباهت فاهری
to resemble somebody
شباهت به کسی داشتن
parity of reasoning
قیاس یا شباهت استدلال
assimilative
هم جنس شونده شباهت دار
simulate
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
You are sure a dead ringer for muy brother.
تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
homomorphy
شباهت ساختمانی واساسی بین دو چیز
simulates
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
dissimilate
ناجور و بی شباهت کردن سبب اختلاف شدن
me too
دارای شباهت تبلیغاتی نسبت برقیب سیاسی خود
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
calves
نرمه ساق پا ماهیچه ساق پا
calf
نرمه ساق پا ماهیچه ساق پا
fillers
خاکه سنگ نرمه سنگ
filler
خاکه سنگ نرمه سنگ
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
preventive detention
تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
bones
استخوان
fleshy
بی استخوان
natchbone
استخوان
jawbone
استخوان فک
fleshiest
بی استخوان
fleshier
بی استخوان
boneless
بی استخوان
jawbones
استخوان فک
boned
استخوان
ossicle
استخوان چه
osteotome
استخوان بر
tarsus
استخوان مچ پا
boning
استخوان
bone
استخوان
luxation
در رفتگی استخوان
cannon bone
استخوان ساق پا
malar bone
استخوان گونه
maxillary bone
استخوان ارواره
malleus
استخوان چکشی
femurs
استخوان ران
femur
استخوان ران
calcaneum
استخوان پاشنه
malleolus
استخوان غوزک
breast bone
استخوان سینه
orthopedics
جراحی استخوان
femora
استخوان ران
bone ache
استخوان درد
merrythought
استخوان جناغ
kneecap
استخوان کشگک
navicular bone
استخوان زورقی
baleen
استخوان نهنگ
humeruses
استخوان عضله
funny bone
استخوان ارنج
humeri
استخوان بازو
occipital bone
استخوان قمحدوه
os pubis
استخوان شرمگاه
humeri
استخوان عضله
ossific
استخوان ساز
humerus
استخوان بازو
kneecaps
استخوان کشگک
fracture
شکستگی استخوان
barebone
استخوان خالی
pith
مخ استخوان اهمیت
dengue
تب استخوان شکن
rickets
نرمی استخوان استخوان نرمی
dislocation
دررفتگی استخوان
jawbones
استخوان ارواره
jawbone
استخوان ارواره
funny bones
استخوان ارنج
fracturing
شکستگی استخوان
fractures
شکستگی استخوان
fractured
شکستگی استخوان
humerus
استخوان عضله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com