Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English
Persian
pelt
شتاب کردن ضربه
pelted
شتاب کردن ضربه
pelts
شتاب کردن ضربه
Other Matches
impact acceleration
شتاب ضربه ای
cyclotron
دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
skelpit
شتاب کردن
skelp
شتاب کردن
to make a hurry
شتاب کردن
to come along
شتاب کردن
skeet
شتاب کردن
to look sharp
شتاب کردن
whirry
شتاب کردن
hurries
شتاب کردن
make a push
شتاب کردن
hurry
شتاب کردن
to make haste
شتاب کردن
hying
شتاب کردن
hie
شتاب کردن
hurrying
شتاب کردن
to polish off
با شتاب پرداخت کردن
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
get a wiggle on
<idiom>
عجله کردن با شتاب رفتن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to huddle up a piece of work
کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
scrawls
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
strike blind
با ضربه کور کردن
sway away
رد کردن ضربه با حرکت بدن
to give somebody a blow
به کسی ضربه وارد کردن
to strike something open
با ضربه چیزی را باز کردن
knockout
ضربه فنی کردن از پا در اوردن
shoulder block
سد کردن حریف با ضربه شانه
to knock something open
با ضربه چیزی را باز کردن
knockouts
ضربه فنی کردن از پا در اوردن
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
field goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
kwon
ضربه زدن بادست و خرد کردن با پا
drop goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
dropped goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
kayo
ناک اوت کردن ضربه فنی
spike
ضربه زدن یا مجروح کردن کسی با میخ ته کفش
to rifle the ball into the goal
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
chop
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chopped
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
speed
شتاب
precipitation
شتاب
expediency
شتاب
pelt
شتاب
cursoriness
شتاب
unhurriedly
بی شتاب
in a hurry
در شتاب
at leisure
بی شتاب
speeds
شتاب
expedience
شتاب
unhurried
بی شتاب
haste
شتاب
hastiness
شتاب
accelerator
شتاب
acceleration lane
خط شتاب
hustle
شتاب
at full lick
با شتاب
acceleration
شتاب
pelts
شتاب
pelted
شتاب
speeding
شتاب
over hasty
پر شتاب
hie thee
شتاب کن
hustling
شتاب
hustled
شتاب
hustles
شتاب
accelerators
شتاب
clinched
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
to chip
[to chop off]
لپ پریده شدن
[کردن]
[با ضربه جدا کردن]
[تکه تکه یا ریز ریز کردن]
accelerated
شتاب دادن
normal acceleration
شتاب عمودی
dispatch
کشتن شتاب
tilt
شتاب پرتاب
tilted
شتاب پرتاب
speed
شتاب کامیابی
accelerating
شتاب دادن
dispatches
کشتن شتاب
despatched
کشتن شتاب
net acceleration
شتاب برایند
accelerates
شتاب دادن
no hurry
شتاب نداریم
hurriedly
از روی شتاب
retardation
شتاب منفی
despatching
کشتن شتاب
despatches
کشتن شتاب
tilts
شتاب پرتاب
accelerator
الکترد شتاب ده
resultant acceleration
شتاب خالص
accelerator
شتاب دهنده
accelerators
شتاب دهنده
previousness
شتاب زدگی
deceleration
شتاب کاهنده
deceleration
شتاب منفی
dispatched
کشتن شتاب
longitudinal acceleration
شتاب طولی
accelerators
الکترد شتاب ده
negative acceleration
شتاب منفی
accelerate
شتاب دادن
accelerating power
قدرت شتاب
hastener
شتاب کننده
accelerating electrode
الکترود شتاب ده
electron acceleration
شتاب الکترون
accelerated particle
ذره با شتاب
peremptory
شتاب امیز
centripetal acceleration
شتاب مرکزگرا
resultant acceleration
شتاب برایند
hurriedness
شتاب زدگی
coefficient of acceleration
ضریب شتاب
spatchcock
با شتاب جادادن
acceleration coefficient
ضریب شتاب
acceleration due to gravity
شتاب ثقل
acceleration of free fall
شتاب گرانی
accelerometer
شتاب سنج
acceleration time
زمان شتاب
acceleration space
فضای شتاب
acceleration principle
اصل شتاب
acceleration of gravity
شتاب گرانی
acceleration of gravity
شتاب گرانش
acceleration of gravity
شتاب ثقل
apparent gravity
شتاب ثقل
apparent gravity
شتاب گرانی
acceleration of free fall
شتاب ثقل
transverse acceleration
شتاب عرضی
in a hurried state
در حال شتاب
initial acceleration
شتاب اولیه
speeding
میزان شتاب
speeding
شتاب کامیابی
d. haste
شتاب زیاد
speed
شتاب حرکت
precipitateness
شتاب زدگی
speed
میزان شتاب
normal acceleration
شتاب قائم
hurrying
راندن شتاب
hurry
راندن شتاب
hurries
راندن شتاب
angular acceleration
شتاب زاویهای
speeding
شتاب حرکت
linear acceleration
شتاب خطی
hasty
شتاب زده
jotted
با شتاب نوشتن
jots
با شتاب نوشتن
jot
با شتاب نوشتن
net acceleration
شتاب خالص
instantaneous acceleration
شتاب لحظه ای
positive acceleration
شتاب مثبت
speeds
شتاب حرکت
speeds
میزان شتاب
post deflection acceleration
شتاب ثانوی
speeds
شتاب کامیابی
post haste
با شتاب فراوان
angular acceleratin
شتاب زاویهای
to hit
اصابت کردن
[برخورد کردن]
[ضربه زدن ]
[زدن]
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
centrifugal acceleration
شتاب گریز از مرکز
accelerated particle
ذره شتاب دار
jerk
میزان تغییر شتاب
precipitately
از روی شتاب زدگی
velocities
سرعت سیر شتاب
hurry skurry
دستپاچگی شتاب زدگی
hurry scurry
دستپاچگی شتاب زدگی
grab off
با شتاب گرفتن قاپیدن
jerked
میزان تغییر شتاب
ionic centrifuge
شتاب دهنده یونی
jerking
میزان تغییر شتاب
jerks
میزان تغییر شتاب
linear accelerator
شتاب دهنده خطی
coefficient of acceleration
ضریب شتاب اقتصادی
post haste
بسرعت شتاب فراوان
ion accelerator
شتاب دهنده یون
forwardness
اشتیاق شتاب زدگی
at full pelt
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
electron accelerator
شتاب دهنده الکترون
accelerator catalyst
کاتالیزور شتاب دهنده
accelerator board
تخته شتاب دهنده
velocity
سرعت سیر شتاب
decelerating electrode
الکترد شتاب گیر
lofts
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
loft
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
decelerete
بصورت منفی شتاب دادن
full pelt
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
hastiness
دست پاچگی شتاب زدگی
compass acceleration error
خطای شتاب جهت یاب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com