Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
rhenish
شراب المانی rhein وابسته به رودخانه
Other Matches
riparian
وابسته بکنار رودخانه
bacchic ornament
[وابسته به باکوس خدای میگساری و شراب در روم]
winey
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winery
کارخانه شراب سازی موسسه شراب کشی
afflux
خیزاب بالاامدن سطح اب رودخانه بوسیله کاهش عرض رودخانه
up the river
سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
affluent
رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
vinosity
حالت و خصوصیات شراب معتادبه شراب
liman
خلیج مصب رودخانه مدخل رودخانه
wineglass
لیوان شراب پیمانه شراب
jerry
المانی
Germanic
المانی
germain
) : المانی
hans
المانی یاهلندی
German measles
سرخجه المانی
germanize
المانی کردن
high dutch
زبان المانی
germanization
المانی شدن
wagnerian
پیرو واگنرموسیقیدان المانی
land grave
کنت قدیم المانی
schnauzer
سگ " تری یر "المانی نژاد
junker
اصیل زاده المانی
teutonize
به المانی ترجمه کردن
hun
مخرب تمدن المانی
pfennig
مسکوک مسی المانی
gotha
یکجورهواپیمای بزرگ المانی
alemannic
لهجهء مخصوص المانی
germanize
المانی ماب کردن
fokker
یکجورهواپیمای جنگی المانی
panzer
لشگر زرهی المانی
germanity
صفات ویژه المانی
wagnerite
پیرو واگنرموسیقیدان المانی
kummel
نوشابه المانی زیره دار
junker
جوان نجیب زاده المانی
doberman pinscher
سگ پاسبان المانی متوسط الجثه
germanist
دانشمند فرهنگ و زبان المانی
Gothic
حروف سیاه قلم المانی
germanism
اصطلاحات ویژه زبان المانی
thaler
یکنوع سکه بزرگ نقره المانی
hegelianism
مکتب فلسفی هگل فیلسوف المانی
goth
یکی از اقوام المانی قدیم بربری
landgravine
لقب برخی از شاهزادگان المانی است
lansquenet
سربازپیاده مزدورو المانی در سده هفدهم
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
groschen
سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
pfenin
سکه مس المانی که ارزش ان برابراست با یک صدم ARK
jack johnson
د راصطلاح عامه سربازها نارنجک بزرگ المانی
minnesinger
شاعر غزل سرای المانی درسدههای 21تا 41میلادی
mauser
یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
landgrave
لقب برخی از شاهزادگان المانی کنت زمین همان است
lombards
گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
the juice of the grape
شراب
viniferous
شراب زا
wine
شراب
wines
شراب
bacchus
شراب
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
grcen wine
شراب نارس
wino
معتاد به شراب
fortified wine
شراب قوی
it is a racy wine
شراب رادارد
fortified wines
شراب قوی
guzzler
شراب خور
viticulturist
شراب ساز
wine cellar
انبار شراب
cider
شراب سیب
grail
جام شراب
pottle
رطل شراب
binges
شراب خواری
wine cellar
شراب دخمه
oenologist
شراب شناس
vermt
شراب افسنطین
ustulation
سوزاندن شراب
grcen wine
شراب تازه
wineskin
مشک شراب
winegrower
شراب ساز
vinous flavour
طعم شراب
binge
شراب خواری
enology
شراب شناسی
viniferous
دارای شراب
riesling
شراب سفید
decanted
ریختن شراب
decanting
ریختن شراب
filtrate
شراب ناب
winebibber
شراب خور
oenomel
شراب عسلی
cochineal
قرمز شراب کش
viniculture
شراب سازی
decants
ریختن شراب
vinal
بشکل شراب
rhenish wine
شراب اسمانی
wine maker
شراب ریز
decant
ریختن شراب
wines
شراب نوشیدن
wineglass
جام شراب
wine
شراب نوشیدن
glacier
رودخانه یخ
river
رودخانه
glaciers
رودخانه یخ
rivers
رودخانه
rever
رودخانه
river line
خط رودخانه
river clay
گل رودخانه
river gravel
شن رودخانه
wineglasful
گیلاس شراب خوری
jeroboam
جام شراب بزرگ
maderia
شراب محصول مادریا
fortified wines
شراب تقویت شده
winepress
خمره شراب سازی
wineshop
مغازه شراب فروشی
scuppernong
شراب انگور مشک
goblet
گیلاس شراب تکه
vinifacteur
اسباب شراب سازی
vermouth
شراب شیرین افسنطین
vermouths
شراب شیرین افسنطین
vintnery
عمده فروشی شراب
bacchus
رب النوع شراب و باده
argol
دردشراب .ته نشین شراب
enology
مبحث شراب شناسی
goblets
گیلاس شراب تکه
loading
امیختن موادخارجی به شراب
gill
پیمانهای برای شراب
fortified wine
شراب تقویت شده
clarets
نوعی شراب قرمز
claret
نوعی شراب قرمز
straw wine
شراب شیرین کشمش
vintner
عمده فروش شراب
cellars
جای شراب انداختن
vintners
عمده فروش شراب
goblet
گیلاس شراب
[در مراسم]
fiasco
ناکامی بطری شراب
fiascos
ناکامی بطری شراب
chalice
گیلاس شراب
[در مراسم]
vinic
مربوط به شراب یا الکل
viniculture
پرورش انگور شراب
chianti
نوعی شراب قرمز
gladstone
نوعی شراب ارزان
frutex
شراب شربت الکلی
malmsey
شراب شیرین قبرس
cellar
جای شراب انداختن
chablis
نوعی شراب سفید
headwater
بالادست رودخانه
strand
لایه رودخانه
water system
رودخانه و شعبات ان
river beds
بستر رودخانه
head stream
سرچشمه رودخانه
river banks
ساحل رودخانه
fork of ... river
شاخه رودخانه ...
river bank
ساحل رودخانه
river bed
بستر رودخانه
ostiary
دهانه رودخانه
conferva
علف رودخانه
river line
خط ساحل رودخانه
potamology
مبحث رودخانه ها
river mouth
دهانه رودخانه
river profile
نیمرخ رودخانه
low water
فروکش اب رودخانه
streams
رودخانه ابراهه
streamed
رودخانه ابراهه
stream
رودخانه ابراهه
riverbed
بستر رودخانه
stethe
ساحل رودخانه
by water
از راه رودخانه
alpheus
رب النوع رودخانه
an open river
رودخانه باز
riparian
ساحل رودخانه زی
bight
پیچ رودخانه
along the river
درامتداد رودخانه
bottom ice
یخ کف دریاچه یا رودخانه
upstream
بالای رودخانه
riverine
سواحل رودخانه
euphrates
رودخانه فرات
river trip
مسافرت رودخانه ای
strands
لایه رودخانه
the karoon river
رودخانه کارون
the river karoon
رودخانه کارون
levee
کناره رودخانه
lethe
اب رودخانه بزرخ
riverward
بطرف رودخانه
river trip
گردش رودخانه ای
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com