Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
ostensible
شریک اسمی
nominal partner
شریک اسمی
Other Matches
partnering
شریک کردن شریک
partner
شریک کردن شریک
yokefellow
شریک شریک زندگی
partners
شریک کردن شریک
partnered
شریک کردن شریک
ostensible
شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
he was a partner with me
با من شریک یا انباز بود شریک من بود
denominative
اسمی
onomastic
اسمی
nounal
اسمی
rated
اسمی
substantival
اسمی
trinomial
سه اسمی
nominal
اسمی
nominal data
داده اسمی
nominal income
درامد اسمی
nominal load
بار اسمی
nominal pitch
گام اسمی
nominal price
قیمت اسمی
nominal diameter
قطر اسمی
nominal cost
هزینه اسمی
nominal capital
سرمایه اسمی
at par
بقیمت اسمی
call price
ارزش اسمی
face value
ارزش اسمی
ratings
رژیم اسمی
rating
رژیم اسمی
face value
بهای اسمی
at par
به قیمت اسمی
nominal price
بهای اسمی
nominal value
قیمت اسمی
rated duty
کار اسمی
rated current
جریان اسمی
rated candlepower
شمع اسمی
nominal wage
مزد اسمی
nominal voltage
ولتاژ اسمی
rated voltage
ولتاژ اسمی
nominal value
بهای اسمی
nominal rating
کار اسمی
nominal scale
مقیاس اسمی
nominal size
اندازه اسمی
nominal value
ارزش اسمی
smee battery
پیل اسمی
nominal value
مقدار اسمی
rated quantity
مقدار اسمی
par value
ارزش اسمی
continuous rating
کار پیوسته اسمی
below par
کمتر از ارزش اسمی
below par
کمتر از بهای اسمی
at par
قیمت اسمی سند
voltage rating of a condenser
ولتاژ اسمی خازن
nominal value
قیمت اسمی سهمی
nominal load
بار خارجی اسمی
above par
بالاتر از بهای اسمی
nominal interest rate
نرخ بهره اسمی
gerund
اسمی که از اضافه کردن
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
n.h.p.
توان اسمی دستگاه
it answers to its name
اسمی است بامسمی
intermittent rating
کار اسمی متناوب
full load
بار خارجی اسمی
asthmatic
دچار تنگی نفس اسمی
abjectival use of a noun
استعمال اسمی به طور صفت
at par
بقیمت اصلی برابرقیمت اسمی
indicated horsepower
توان اسب اسمی دستگاه
nominative indepdent
اسمی که درحالت نداواقع شود
nominal gross national product
محصول ناخالص ملی اسمی
nominal horsepower
توان اسب اسمی دستگاه
asthmatics
دچار تنگی نفس اسمی
pentaptote
اسمی که دارای پنج حالت باشد
bond discount
تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
write down
تنزل دادن بهای اسمی سهام
His name is never mentioned anywhere .
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
depreciation of currency
کاهش قیمت اسمی سکه طلای استاندارد
at par
قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
premium
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
write down
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
premiums
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
accessorial
شریک
counterparts
شریک
counterpart
شریک
sharer
شریک
privy
شریک
coagent
شریک
pardner
شریک
participator
شریک
partaker
شریک
copratner
شریک
copartner
شریک
coparcener
شریک
conpanion
شریک
complier
شریک
compatriots
شریک
pals
شریک
accessory
شریک
partners
شریک
participant
شریک
participants
شریک
consort
شریک
consorted
شریک
consorting
شریک
consorts
شریک
associate
شریک
partnering
شریک
companies
شریک
company
شریک
joint
شریک
backer
شریک
backers
شریک
partner
شریک
partnered
شریک
associated
شریک
compatriot
شریک
associating
شریک
associates
شریک
pal
شریک
imparisyllabic
دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
cation
یونی با بار مثبت که در جهت اسمی جریان حرکت میکند
tolerances
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
tolerance
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
nominative appositive
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
parcener
شریک مشاع
associates
شریک کردن
partnering
شریک شدن
half
شریک ناقص
chip in
<idiom>
شریک شدن
partners
شریک شدن
associated
شریک کردن
aider and abettor
شریک در جرم
partnered
شریک شدن
p in the second degree
شریک جرم
particeps criminis
شریک جرم
partner
شریک شدن
coheir
شریک ارث
conspirator
شریک فتنه
conspirators
شریک فتنه
devil's advocate
شریک شیطان
abetter
شریک جرم
devil's advocates
شریک شیطان
associating
شریک کردن
joint owner
شریک ملک
participates
شریک شدن
fllowheir
شریک ارث
fellow or foint heir
شریک الارث
fellow heir
شریک ارث
participate
شریک شدن
party
طرف شریک
cosignatory
شریک در امضا
participated
شریک شدن
duumvir
شریک مقام
coheir
شریک در ارث
associate
شریک کردن
corespondent
شریک جرم
participants
شریک در جرم
general partner
شریک ضامن
joint hands
شریک شدن
joint heir
شریک ارث
he partook of fare
در خوراک ما شریک شد
participant
شریک در جرم
callable bond
نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
to be an accessory to murder
شریک در قتل بودن
jack on both sides
شریک دزدورفیق قافله
associate
شریک کردن همدست
part owners
افراد شریک المال
associates
شریک کردن همدست
coauthor
شریک در تالیف ونگارش
silent partner
شریک سرمایه رسان
sleeping partner
شریک سرمایه رسان
associating
شریک کردن همدست
cobelligerent
شریک درتجاوز یا خصومت
enter into partnership with someone
با کسی شریک شدن
accomplice
شریک یا معاون جرم
sleeping partners
شریک سرمایه رسان
accomplices
شریک یامعاون جرم
associated
شریک کردن همدست
face value
مبلغ اسمی مبلغی که روی سکه اسکناس و یا سهام نوشته شده است
directs
مستقیم یابدون شریک سوم
non-resident partner
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
to p with others in something
درچیزی بادیگران شریک شدن
to be complicit in
[with]
something
[در جرمی]
شریک بودن
[قانون ]
directed
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
مستقیم یابدون شریک سوم
to have an interest
[in]
سهم داشتن
[شریک بودن]
[در]
to become an accessory to a crime
در جرمی شریک شدن
[قانون ]
Why did you give away your business patern ?
چرا شریک خودت را لو دادی ؟
A partner of the robber and a companion of the ca.
<proverb>
شریک دزد و رفیق قافله .
life long
شریک عمر مادام العمری
partook
شریک شدن سهم گرفتن
partaking
شرکت کردن شریک شدن در
duumvir
شریک رتبه حکومت دو نفری
partaking
شریک شدن بهره داشتن
partakes
شرکت کردن شریک شدن در
partakes
شریک شدن بهره داشتن
partaken
شرکت کردن شریک شدن در
partaken
شریک شدن بهره داشتن
pooled
شریک شدن باهم اتحادکردن
preemptor
شریک دارای حق تقدم در خرید
partake
شریک شدن بهره داشتن
pools
شریک شدن باهم اتحادکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com