English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (9 milliseconds)
English Persian
oral evidence شهادت شفاهی
parol evidence شهادت شفاهی
Other Matches
parol شفاهی
by word of mouth شفاهی
viva voce شفاهی
nuncupatory شفاهی
nuncupative شفاهی
vivas voce شفاهی
verbal شفاهی
oral شفاهی
orals شفاهی
attestation شهادت
witnesses شهادت
witnessed شهادت
certification شهادت
testimonials شهادت
testimonial شهادت
testimonies شهادت
witness شهادت
hearsay evidence شهادت بر شهادت
martyry شهادت
martyrdom شهادت
testis شهادت
witnessing شهادت
testimony شهادت
oral evidence شهادت
evidence شهادت
vocabular زبانی شفاهی
parol promise قرارداد شفاهی
unwritten بطور شفاهی
viva voting رای شفاهی
viva voting گزارش شفاهی
gentlemen's agreement قرارداد شفاهی
nonverbal غیر شفاهی
nuncupative will وصیت شفاهی
oral evidence دلیل شفاهی
oral test ازمون شفاهی
parol arrest جلب شفاهی
unwritten غیرکتبی شفاهی
parol arrest توقیف شفاهی
simple contract قرارداد شفاهی
verbal agreement موافقت شفاهی
verbalization بیان شفاهی
viva report گزارش شفاهی
interlocutory decree حکم شفاهی
interpreter مترجم شفاهی
voice شفاهی صوتی
voices شفاهی صوتی
voicing شفاهی صوتی
interpreters مترجم شفاهی
vivas voce امتحان شفاهی
attest شهادت دادن
witnesses شهادت دادن
attested شهادت دادن
vouchers شهادت دادن
attesting شهادت دادن
voucher شهادت دادن
witness شهادت دادن
call to witness به شهادت طلبیدن
witnessing شهادت دادن
deponont شهادت دهنده
false testimony شهادت کذب
giving evidence اداء شهادت
bear witness شهادت دادن
bear testimony شهادت دادن
hearsay evidence شهادت سماعی
evidence شهادت دادن
acknowledgment شهادت نامه
attests شهادت دادن
affirm شهادت دادن
affirmed شهادت دادن
certificate شهادت نامه
forefinger انگشت شهادت
forefingers انگشت شهادت
perjury شهادت کذب
certificates شهادت نامه
the first or index finger انگشت شهادت
witnessed شهادت دادن
affidavit شهادت نامه
perpetuting testtimony حفظ شهادت
to bear testimony شهادت دادن
martyr به شهادت رساندن
testable شهادت پذیر
martyrs به شهادت رساندن
affirming شهادت دادن
passionary شهادت نامه
affirms شهادت دادن
catechesis تعالیم مذهبی شفاهی
oral information اطلاعات گفتاری [شفاهی]
viva voce شفاها امتحان شفاهی
replies جواب شفاهی دفاعیه
word of mouth صدای کلمه شفاهی
replied جواب شفاهی دفاعیه
replying جواب شفاهی دفاعیه
reply جواب شفاهی دفاعیه
perjuring شهادت دروغ دادن
affidavy شهادت نامه استشهاد
to bear witness to شهادت دادن نسبت به
perjures شهادت دروغ دادن
affidavits شهادت نامه استشهاد
perjure شهادت دروغ دادن
cabbala حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
verbalising بصورت شفاهی بیان کردن
cabbalah حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
verbalize بصورت شفاهی بیان کردن
cabala حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
verbalized بصورت شفاهی بیان کردن
verbalised بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes بصورت شفاهی بیان کردن
testify شهادت دادن تصدیق کردن
testifying شهادت دادن تصدیق کردن
testifies شهادت دادن تصدیق کردن
testified شهادت دادن تصدیق کردن
warrantable دارای ارزش برای شهادت
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
tests شهادت گواهی بازرسی کردن
tested شهادت گواهی بازرسی کردن
test شهادت گواهی بازرسی کردن
testate وصیت کردن شهادت دادن
witnesses گواه شاهد شهادت دادن
witnessing گواه شاهد شهادت دادن
witnessed گواه شاهد شهادت دادن
witness گواه شاهد شهادت دادن
oral trade test ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
witness stand محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
barrister وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barristers وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
certifying صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
slander درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slanders درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandered درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
voir dire سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
parol contract قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
interpret ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreted ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interprets ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreting ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
certificates رضایت نامه شهادت نامه
certificate رضایت نامه شهادت نامه
affidavits شهادت نامه قسم نامه
interprets ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpreting ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpret ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpreted ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com