English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
boxiness شکل جعبه بودن
Search result with all words
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
Other Matches
containers جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
container جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
magazines مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
magazine مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
limber chest جعبه حمل مهمات توپخانه جعبه پیش قطار
box pass جعبه کالیبر جعبه پاس
modification kit جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
oil gear جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
box pass جعبه رخ ده
kit جعبه
cage جعبه
cages جعبه
chest set جعبه
box جعبه
boxes جعبه
chest جعبه
incasement جعبه
chests جعبه
kits جعبه
air box جعبه دم
hutches جعبه
cases جعبه
drawer جعبه
drawers جعبه
case جعبه
hutch جعبه
cist جعبه
hot bus bar جعبه
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
caskets جعبه کوچک
battery box جعبه باطری
ammunition chest جعبه مهمات
box connector رابط جعبه
cartridge box جعبه فشنگ
casket جعبه جواهرات
chain case جعبه زنجیر
casket جعبه کوچک
battery box جعبه باتری
battery bus جعبه تقسیم
battery case جعبه باتری
bernoulli box جعبه برنولی
cabinets جعبه کشودار
alarm box جعبه الارم
output box جعبه فیوز
air box جعبه هوا
junction boxes جعبه تقسیم
ab power pack جعبه تغذیه ا.ب
panel box جعبه تابلو
box suitmeats جعبه شیرینی
boxy جعبه مانند
breakout box جعبه قطع
busbar جعبه تقسیم
hatboxes جعبه کلاه
hatbox جعبه کلاه
box stall جعبه اخور
outlet box جعبه دیواری
caskets جعبه جواهرات
outlet box جعبه خروجی
box maker جعبه ساز
coil box جعبه پیچک
incase در جعبه گذاردن
tool kits جعبه ابزار
incase etc در جعبه گذاشتن
goal box جعبه هدف
jack box جعبه اتصال
fuse boxes جعبه فیوز
fuse box جعبه فیوز
jardiniere جعبه گلدان
jewel box جعبه جواهر
transmission case جعبه دنده
crates جعبه بندی
tool kit جعبه ابزار
tool boxes جعبه ابزار
workbox جعبه ابزار
zoom box جعبه درشتنمایی
block جعبه قرقره
blocked جعبه قرقره
blocks جعبه قرقره
inductance box جعبه اندوکتانس
receiver جعبه خزانه
receivers جعبه خزانه
case صندوق جعبه
watchcase جعبه ساعت
cases صندوق جعبه
sandboxes جعبه یا گودال شن
gun bag جعبه توپ
tool box جعبه ابزار
gear case جعبه دنده
distributing box جعبه تقسیم
discrimination box جعبه افتراق
demolition kit جعبه تخریب
decision box جعبه تصمیم
crankcase جعبه کارتر
cotainer جعبه باطری
mirror frame جعبه اینه
connection box جعبه اتصال
conduit box جعبه انشعاب
crate جعبه بندی
completed case جعبه پر شده
colour box جعبه رنگ
panels جعبه کلیدبرق
splice box جعبه تقسیم
distribution box جعبه انشعاب
gear box جعبه دنده
toolbox جعبه ابزار
junction box جعبه اتصال
junction box جعبه تقسیم
junction box جعبه ترمینال
junction boxes جعبه اتصال
junction boxes جعبه ترمینال
echo box جعبه بازاوا
drive mechanism جعبه دنده
tray جعبه دو خانه
trays جعبه دو خانه
distribution box جعبه تقسیم
panel جعبه کلیدبرق
soapboxes جعبه صابون
cartons جعبه مقوایی
carter جعبه کارتر
black box جعبه سیاه
skinner box جعبه اسکینر
black boxes جعبه سیاه
steering gear جعبه فرمان
terminal box جعبه کلم
terminal box جعبه ترمینال
shuttle box جعبه دو سره
box جعبه مقوایی
soapbox جعبه صابون
sandtable جعبه شنی
repair kit جعبه تعمیر
phantom target جعبه بازاوا
musical box جعبه ساز
musical boxes جعبه ساز
switching kit جعبه اتصال
boxes جعبه مقوایی
transmissions جعبه دنده
transmission جعبه دنده
carton جعبه مقوایی
puzzle box جعبه معما
mail box جعبه پستی
showcase جعبه اینه
showcased جعبه اینه
showcases جعبه اینه
showcasing جعبه اینه
geared جعبه دنده
gears جعبه دنده
holdalls جعبه هزارپیشه
gearbox جعبه دنده
gearboxes جعبه دنده
cabinet جعبه کشودار
gearing جعبه دنده
power pack جعبه تغذیه
pouch kit جعبه دارو
socket box جعبه پریز
holdall جعبه هزارپیشه
gear جعبه دنده
smoke pot جعبه دودانگیز
problem box جعبه مساله
holdalls جعبه اسبابهای مختلف
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
gear box جعبه دنده گیرباکس
dressing case جعبه لوازم ارایش
steering gear جعبه دنده فرمان
demolition kit جعبه وسایل تخریب
steering gear housing بدنه جعبه فرمان
district call box جعبه خبر محلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com