Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 116 (7 milliseconds)
English	Persian
thunderstroke	صاعقه زدگی
Other Matches
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
lightning	صاعقه
crack of dawn	صاعقه
thunderbolts	صاعقه
thunderbolt	صاعقه
heat lightning	صاعقه
thunder struck	صاعقه زده
the t.	صاعقه انداز
thunderous	صاعقه وار
thundering	صاعقه انداز
thunderbolt	صاعقه زدن
thunderstroke	اصابت صاعقه
thunderbolts	صاعقه زدن
thunderclap	صدای صاعقه مانند
crack of doom	صاعقه روز رستاخیز
thunderstrike	دچار صاعقه شدن
thundercloud	ابر صاعقه دار
thunderclaps	صدای صاعقه مانند
thunderstrike	صاعقه زدن مبهوت شدن
He ran like lightning.	او [مرد] مانند صاعقه دوید.
flashover	تخلیه الکتریکی غیر عادی صاعقه
glaciation	یخ زدگی
demonomania	جن زدگی
possession	جن زدگی
rime	یخ زدگی
cacodemonomania	جن زدگی
frostiness	یخ زدگی
freeze	یخ زدگی
jetlag	جت زدگی
freezes	یخ زدگی
hypersomnia	خواب زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
moldy	کپک زدگی
hurriedness	شتاب زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
heliosis	افتاب زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
fustiness	کفک زدگی
mouldiness	کپک زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
transfixion	حیرت زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
ageing	زنگ زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
sun burn	افتاب زدگی
scientism	علم زدگی
rustiness	زنگ زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
previousness	شتاب زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
fouling	زنگ زدگی
staining	زنگ زدگی
dismay	وحشت زدگی
dismayed	وحشت زدگی
dismaying	وحشت زدگی
corrosion	زنگ زدگی
afflictedness	محنت زدگی
dismays	وحشت زدگی
stain	زنگ زدگی
acariasis	کنه زدگی
stained	زنگ زدگی
cataplexy	خشک زدگی
stains	زنگ زدگی
seasickness	دریا زدگی
ageing	زنگ زدگی
evanescence	غیب زدگی
efflorescence	شوره زدگی
dewiness	شبنم زدگی
corrsion	زنگ زدگی
sunstroke	افتاب زدگی
sunburn	افتاب زدگی
acariasis	کرم زدگی
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
peck	نوک زدگی سوراخ
pecked	نوک زدگی سوراخ
pecking	نوک زدگی سوراخ
pecks	نوک زدگی سوراخ
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
melancholy	سودا زدگی غمگین
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
precipitately	از روی شتاب زدگی
startles	پرش وحشت زدگی
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
frost heave	برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
aluminum wool	رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
starvation	قحطی قحطی زدگی
chip	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chips	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com