English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
English Persian
sniffle صحبت تودماغی
sniffled صحبت تودماغی
sniffles صحبت تودماغی
sniffling صحبت تودماغی
Search result with all words
sniffle تودماغی صحبت کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
Other Matches
orinasal تودماغی
nasalization تودماغی کردن
nasalize تودماغی حرف زدن
twangy دارای صدای دنگ دنگ تودماغی
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
talks صحبت
parle صحبت
conversing صحبت
conversed صحبت
converses صحبت
converse صحبت
talk صحبت
talked صحبت
mouthed صحبت
mouthing صحبت
mouths صحبت
collocutor هم صحبت
colloquies صحبت
chitchat صحبت
colloquy صحبت
mouth صحبت
confabulation صحبت
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
natter صحبت دوستانه
nattered صحبت دوستانه
nattering صحبت دوستانه
asides صحبت تنها
aside صحبت تنها
my inter locvtor طرف صحبت من
natters صحبت دوستانه
duologue صحبت دونفری
telephone frequency فرکانس صحبت
shoptald صحبت بازاری
confabulate صحبت کردن
conversable خوش صحبت
conversationist خوش صحبت
coze صحبت خودمانی
chitchat صحبت کوتاه
cross talk تداخل صحبت
speaks صحبت کردن
speak صحبت کردن
chatty خوش صحبت
private talk صحبت خصوصی
pillow talk صحبت خودمانی
dialogues گفتگو صحبت
articulates ماهر در صحبت
articulate ماهر در صحبت
conversationalists خوش صحبت
conversationalist خوش صحبت
talk صحبت کردن
talks صحبت کردن
talk up <idiom> صحبت درمورد
talked صحبت کردن
chit-chat صحبت کوتاه
chit chat صحبت کوتاه
to talk [to] صحبت کردن [با]
articulating ماهر در صحبت
speeches صحبت نطق
speech صحبت نطق
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
well spoken خوش صحبت
dialogue گفتگو صحبت
well-spoken خوش صحبت
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
blather صحبت بی معنی واحمقانه
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
to switch on طرف صحبت کردن
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
geste کار نمایان هم صحبت
dialog صحبت با شخص دیگر
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
gest کار نمایان هم صحبت
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
whispery اهسته صحبت کننده
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
interlocutors طرف صحبت هم سخن
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
interlocutor طرف صحبت هم سخن
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
dialogue صحبت با شخص دیگر
dialogues صحبت با شخص دیگر
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
They were stI'll talking away at midnight. تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
He is a good speaker . He speaker well. خیلی خوب صحبت می کند
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
Dont talk to all and sundry. با این وآن صحبت نکن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
He speaks English fluently. انگلیسی راروان صحبت می کند
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
Well discuss it at dinner. سر شام صحبت خواهیم کرد
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
lisping نوک زبانی صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
lisped نوک زبانی صحبت کردن
Speaking. [on the phone] [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
lisp نوک زبانی صحبت کردن
There is talk [mention] of something [somebody] . صحبت از چیزی یا کسی است.
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
break in درمیان صحبت کسی دویدن
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
kaffeeklatsch صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
talking of ... حال که صحبت از...... بمیان امد
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
telephone frequency characteristic منحنی مشخصه فرکانس صحبت
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
get hold of (someone) <idiom> (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
The professor knows what he is talking about. استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
yakety-yak <idiom> صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
Lets talk man to man . بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
The line is busy (engaged). صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
We talked until midnight. and then separated. تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
i will speak to him about it در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
She is the talk of the town . همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
Talk a lot without saying much خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
We should not indulge in personalities. نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
Please face me when I'm talking to you. لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
phoning تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoned تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
pre audience ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
phones تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
To be a good conversationalist . دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
phone تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com