English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
brattle صدای پچ پچ وبهم خوردن بشقاب
Other Matches
clattering جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clattered جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clatter جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clatters جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
dish out در بشقاب خوردن
bonking صدای خوردن چیزی به سر
bonks صدای خوردن چیزی به سر
bonk صدای خوردن چیزی به سر
bonked صدای خوردن چیزی به سر
clang صدای بهم خوردن اسلحه
clanged صدای بهم خوردن اسلحه
clanging صدای بهم خوردن اسلحه
bonk صدای خوردن کله به چیزی
chink صدای بهم خوردن فلز
chinked صدای بهم خوردن فلز
bonks صدای خوردن کله به چیزی
scrunching صدای بهم خوردن چیزی
bonking صدای خوردن کله به چیزی
scrunches صدای بهم خوردن چیزی
bonked صدای خوردن کله به چیزی
scrunched صدای بهم خوردن چیزی
chinks صدای بهم خوردن فلز
chinking صدای بهم خوردن فلز
scrunch صدای بهم خوردن چیزی
clangs صدای بهم خوردن اسلحه
clicks صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
click صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
wham صدای بهم خوردن اجسام جامد
clicked صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clacks صدای بهم خوردن دوتخته یاچیز دیگر
clacking صدای بهم خوردن دوتخته یاچیز دیگر
clacked صدای بهم خوردن دوتخته یاچیز دیگر
clack صدای بهم خوردن دوتخته یاچیز دیگر
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
churn دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churned دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
seasick مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
blundering دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundered دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunders دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunder دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
seasickness تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
churns دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
vessels رگ بشقاب
vessel رگ بشقاب
dishes بشقاب
a plate یک بشقاب
plates :بشقاب
plate :بشقاب
pl بشقاب
dish بشقاب
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
dish در بشقاب ریختن
copperplate بشقاب مسی
dishes در بشقاب ریختن
Frisbee بشقاب پرنده
Frisbees بشقاب پرنده
flying saucers بشقاب پرنده
There is a plate missing. یک بشقاب کم است.
UFOs بشقاب پرنده.
flying saucer بشقاب پرنده
disc بشقاب سوپاپ
platter بشقاب بزرگ
platters بشقاب بزرگ
discs بشقاب سوپاپ
saucers بشقاب کوچک
saucer بشقاب کوچک
paper plate بشقاب کاغذی
plateful بقدر یک بشقاب
plate بقدر یک بشقاب
platy شبیه بشقاب
platelike بشقاب مانند
platefuls بقدر یک بشقاب
plates بقدر یک بشقاب
UFO بشقاب پرنده.
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
The plate is chipped. لبه بشقاب پریده است
paten بشقاب نان عشای ربانی
faceplate چرخ لنگر بشقاب لب تخت
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
Could we have a plate please? ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
trips لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled غلت خوردن معلق خوردن
tumbles غلت خوردن معلق خوردن
trip لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble غلت خوردن معلق خوردن
willowware بشقاب دارای نقاشی بید وغیره برای تزئین اطاق
skirl صدای زیر صدای نی انبان
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
muffins نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
muffin نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
godroon اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
to drink wine می خوردن شراب خوردن
tu-whit tu-whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu whit tu whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tinkles صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkling صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkle صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumped صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumping صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thump صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumps صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkled صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
trundle غل خوردن
trundled غل خوردن
budges جم خوردن
stirs جم خوردن
stirrings جم خوردن
trundles غل خوردن
eroded خوردن
budged جم خوردن
eroding خوردن
eat خوردن
budging جم خوردن
trundling غل خوردن
budge جم خوردن
erode خوردن
stirred جم خوردن
to break ones fast خوردن
to drink water اب خوردن
hurtles خوردن
hurtling خوردن
to swear by all that is sacred خوردن
baet خوردن
gluttonize پر خوردن
gormandize پر خوردن
knock against خوردن به
hurtled خوردن
hurtle خوردن
to run a خوردن
to eat into خوردن
to fall aboard خوردن
to get outside of خوردن
to go with خوردن به
eats خوردن
slid سر خوردن
to makea meal of خوردن
to overfeed oneself پر خوردن
to overload stomach پر خوردن
abutted خوردن
manducate و خوردن
occlude خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) . خط خوردن
grub خوردن
grubbed خوردن
grubs خوردن
polish off خوردن
stir جم خوردن
look back سر خوردن
lap vt خوردن به
eating خوردن
abut خوردن
abuts خوردن
glides سر خوردن
glided سر خوردن
glide سر خوردن
buckles تا خوردن
buckled تا خوردن
buckle تا خوردن
gliding سر خوردن
care غم خوردن
glut پر خوردن
butt خوردن
butted خوردن
butts خوردن
feed خوردن
feeds خوردن
hitting خوردن
sample خوردن
hits خوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com