English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (10 milliseconds)
English Persian
filmdom صنعت سینما
Other Matches
kinematograph دستگاه سینما دوربین سینما
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
film سینما
the pictures سینما
filmed سینما
flicking سینما
flicks سینما
cinematograph سینما
flicked سینما
picture palace سینما
flick سینما
kinema or cin سینما
cinema سینما
cinemas سینما
motion picture سینما
motion pictures سینما
movie سینما
movies سینما
moving pictures سینما
movie theater سینما
moving picture سینما
silver screen سینما
film فیلم سینما
filmed فیلم سینما
screens پرده سینما
screening, screenings پرده سینما
screen پرده سینما
picture theatre جایگاه سینما
filmdom جهان سینما
kinematograph تمایشگاه سینما
picture palace جایگاه سینما
moving picture فیلم سینما
picturedrome جایگاه سینما
screenland جهان سینما
screened پرده سینما
silver screen پرده سینما
On the movie screen. روی پرده سینما
the forthcoming movie فیلمی که به زودی به سینما می آید
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house . دم در سینما جمعیت موج می زند
picturing سینما با عکس نشان دادن
what say you to a cinema? در باره سینما چه عقیده دارید
moviegoer کسی که اغلب به سینما میرود
pictures سینما با عکس نشان دادن
moviegoers کسی که اغلب به سینما میرود
picture سینما با عکس نشان دادن
pictured سینما با عکس نشان دادن
picture theatre سینما نمایش گاه متحرک
picturedrome سینما نمایش گاه تصاویر متحرک
I am not much of a cinema-goer. زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
top billing بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ? این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house). این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
leading lady ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
craftsman trade صنعت
industries صنعت
trade صنعت
industry صنعت
art صنعت
arts صنعت
traded صنعت
crafts صنعت
craft صنعت
artless بی صنعت
palinode صنعت انکار
textile industry صنعت بافندگی
philotechnic صنعت دوست
oil industry صنعت نفت
manufacturing صنعت ساخت
metal working industry صنعت فلزکاری
labour intensive industry صنعت کاربر
manufacturing industry صنعت کارخانهای
plastic industry صنعت پلاستیک
cottage industry صنعت روستایی
cottage industries صنعت روستایی
weak industry صنعت کساد
weak industry صنعت ضعیف
textile industry صنعت نساجی
structrual engineering industry صنعت سازه
sick industry صنعت بیمار
service industry صنعت خدمات
simile صنعت تشبیه
technologies صنعت شناسی
agro industry کشت و صنعت
antistrophe صنعت تجنیس
artificer صنعت کار
automotive صنعت اتومبیل
automotive industry صنعت اتومبیل
motorcar industry صنعت اتومبیل
ceramics industry صنعت سرامیک
chiasmus صنعت قلب
competitive industry صنعت رقابتی
computer industry صنعت کامپیوتر
industrialism صنعت گرایی
industrialist صنعت کار
technology صنعت شناسی
mysteries صنعت هنر
mystery صنعت هنر
industrialist صاحب صنعت
industrialists صاحب صنعت
industrialists صنعت کار
craftsman هنرپیشه صنعت گر
craftsmen هنرپیشه صنعت گر
hyperbole صنعت اغراق
handicraft صنعت دستی
similes صنعت تشبیه
contracting industry صنعت ساختمان
extractive industry صنعت استخراجی
export industry صنعت صادراتی
haniwork صنعت دست
industrial espionage جاسوسی در صنعت
electric industry صنعت برق
iron industry صنعت اهن
family industry صنعت خانوادگی
infant industry صنعت نوزاد
domestic industry صنعت داخلی
declining industry صنعت رو به زوال
talkies صنعت فیلم ناطق
talkie صنعت فیلم ناطق
carrying-trade صنعت حمل و نقل
handicraft صنعت دستی حرفه
beaver fur خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
nationalized industry صنعت ملی شده
beaver خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
confectionery صنعت شیرینی سازی
iron and steel working industry صنعت اهن و فولاد
industrially ازلحاظ کار و صنعت
transport trade صنعت حمل و نقل
transport industry صنعت حمل و نقل
transport business صنعت حمل و نقل
shipping trade صنعت حمل و نقل
carrying trade صنعت حمل و نقل
carrying business صنعت حمل و نقل
machine building industry صنعت ماشین سازی
counterpoint صنعت ترکیب الحان
non ferrous metal industry صنعت فلزات غیراهنی
metaphor صنعت استعاره کنایه
electrotechnology شناخت صنعت برق
automobile trade صنعت یا تجارت اتومبیل
sick industry صنعت عقب مانده
metaphors صنعت استعاره کنایه
barrier to entry منع ورود به صنعت
expanding industry صنعت در حال گسترش
ease of entry سهولت ورودبه یک صنعت
location of industry تعیین مکان صنعت
declining industry صنعت درحال تنزل
small scale industry صنعت به مقیاس کوچک
constant cost industry صنعت هزینههای ثابت
cuttler دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
pleating machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
elaborately ازروی صنعت و نازک کاری
free entry ورود ازاد بنگاهها به صنعت
plaiter دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
plaiting machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
plaiting machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiter دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
location of industry تعیین محل استقرار صنعت
long run industry supply curve منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
cuttler دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
pleating machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
globe valve شیر سوپاپی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
location theory نظریه تعیین محل استقرار صنعت
eisa معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
globe valve شیر بشقابی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
Want is the mother of industry. <proverb> خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
industrial دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
aviationelectronic بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
poor prospects for the steel industry دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
extended industry standard architecture معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
electrometallurgy صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
Hollywood شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
technology قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technologies قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
viticulture صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
biochip تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
ada زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
pick نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
dedicated کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com