Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (13 milliseconds)
English
Persian
achievable
<adj.>
صورت پذیر
contrivable
<adj.>
صورت پذیر
doable
<adj.>
صورت پذیر
feasible
<adj.>
صورت پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
صورت پذیر
makeable
<adj.>
صورت پذیر
manageable
<adj.>
صورت پذیر
possible
[doable, feasible]
<adj.>
صورت پذیر
practicable
<adj.>
صورت پذیر
executable
<adj.>
صورت پذیر
workable
<adj.>
صورت پذیر
makable
<adj.>
صورت پذیر
Search result with all words
practicable
صورت پذیر عبور کردنی
electronically programmable
برنامه پذیر به صورت الکترونیکی
pracitcable
قابل اجرا صورت پذیر
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
reparable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable
امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible
تفوق پذیر فراز پذیر
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
repairable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable
تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
pi acceptor
پی پذیر
cleavable
رخ پذیر
solvable
حل پذیر
pliable
خم پذیر
soluble
حل پذیر
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
educable
اموزش پذیر
sequacious
نصیحت پذیر
doughface
تلقین پذیر
despicable
نکوهش پذیر
reclaimable
ادعا پذیر
protractile
امتداد پذیر
proton acceptor
پرتون پذیر
protean
شکل پذیر
distensible
انبساط پذیر
proprotionable
تناسب پذیر
vulnerable
اسیب پذیر
semi solvable
نیم حل پذیر
interchangeably
بطورتبادل پذیر
reducible
تقلیل پذیر
revocable
ابطال پذیر
resolvable
تفکیک پذیر
electron acceptor
الکترون پذیر
remediable
گزیر پذیر
remediable
چاره پذیر
remediable
درمان پذیر
rotatable
چرخش پذیر
regulable
تنظیم پذیر
extendible
کشش پذیر
peaceable
اشتی پذیر
refutable
تکذیب پذیر
reflexible
انعکاس پذیر
shapeable
شکل پذیر
stretchiest
کشش پذیر
vanquishable
شکست پذیر
vacillatory
تغییر پذیر
deformable
دگردیس پذیر
tuneable
تنظیم پذیر
tunably
تنظیم پذیر
retractable
انکار پذیر
demurrable
اعتراض پذیر
denominable
تسمیه پذیر
tunable
تنظیم پذیر
depreciable
استهلاک پذیر
transmutable
دگرگونی پذیر
destructible
انهدام پذیر
tranformable
دگرگونی پذیر
deductible
مالیات پذیر
vicissitudinous
تحول پذیر
visitable
دیدار پذیر
criticizable
انتقاد پذیر
stretchier
فراخی پذیر
stretchier
کشش پذیر
extendable
توسعه پذیر
lowest common denominators
مردم پذیر
lowest common denominator
مردم پذیر
divisible
بخش پذیر
deceivable
فریب پذیر
decidable
تصمیم پذیر
weariless
خستگی نا پذیر
bearable
تحمل پذیر
wallydraigle
تاثیر پذیر
voidable
<adj.>
بطلان پذیر
trainable
تربیت پذیر
changeable
تغییر پذیر
tensible
کشش پذیر
teachable
تعلیم پذیر
susceptible of change
تغییر پذیر
superimposable
انطباق پذیر
subjugable
تسخیر پذیر
subduable
تسخیر پذیر
transferable
انتقال پذیر
disintegrable
تجزیه پذیر
disputable
اعتراض پذیر
stainable
لکه پذیر
spottable
لکه پذیر
spoilable
فساد پذیر
available
دسترس پذیر
terminable
<adj.>
فسخ پذیر
differentiable
تشخیص پذیر
trainable
فرهیخت پذیر
passive
کنش پذیر
passives
کنش پذیر
dilatable
اتساع پذیر
disciplinable
تعلیم پذیر
thinkable
اندیشه پذیر
thermosetting
سختی پذیر
disciplinable
انضباط پذیر
testable
شهادت پذیر
testable
ازمون پذیر
dissoluble
تجزیه پذیر
inoculable
تلقیح پذیر
incompressible
تراکم نا پذیر
impressible
تاثیر پذیر
improvably
اصلاح پذیر
improvable
بهبود پذیر
soluble
انحلال پذیر
flammable
اشتعال پذیر
indissoluble
تجزیه نا پذیر
inexhaustible
خستگی نا پذیر
inflammable
اشتعال پذیر
inflammable
التهاب پذیر
excitable
تحریک پذیر
incondensable
ناچگال پذیر
increasable
افزایش پذیر
adaptable
انطباق پذیر
infusible
گداز نا پذیر
inflamable
اشتعال پذیر
adaptable
وفق پذیر
tolerable
مدارا پذیر
inextensible
تمدید نا پذیر
tolerable
تحمل پذیر
inexpugnable
شکست نا پذیر
permeable
رطوبت پذیر
indocile
تعلیم نا پذیر
conceivable
امکان پذیر
indemonstrable
اثبات نا پذیر
irritable
تحریک پذیر
healable
درمان پذیر
shock absorbers
ضربه پذیر
fissionable
شکافت پذیر
fissile
شکاف پذیر
reversible
واگشت پذیر
figurable
شکل پذیر
inevitable
چاره نا پذیر
reversible
برگشت پذیر
avoidable
اجتناب پذیر
curable
علاج پذیر
permeable
نشت پذیر
shock absorber
ضربه پذیر
glass jaw
بوکسوراسیب پذیر
generable
زایش پذیر
gaugeable
پیمایش پذیر
fusible
گداز پذیر
exceptionable
اعتراض پذیر
impressionable
اثر پذیر
impressionable
تاثر پذیر
reactive
واکنش پذیر
flxible
خمش پذیر
applicable
کاربرد پذیر
flexible cable
کابل خم پذیر
applicable
کاربست پذیر
permeable
نفوذ پذیر
irremeable
برگشت نا پذیر
vulnerable
زخم پذیر
pilable
انحنا پذیر
exepandable
بسط پذیر
expandable
بسط پذیر
pervious
نفوذ پذیر
perturbable
اشوب پذیر
palpable
پرماس پذیر
tangible
پرماس پذیر
tangibly
پرماس پذیر
perfectible
کمال پذیر
penetrable
رخنه پذیر
passible
فساد پذیر
partible
بخش پذیر
executable
اجرا پذیر
placable
دلجویی پذیر
endurable
تحمل پذیر
sufferable
تحمل پذیر
enumerable
شمارش پذیر
terminable
<adj.>
بطلان پذیر
evadable
طفره پذیر
sensitive
نفوذ پذیر
evitable
اجتناب پذیر
executable
انجام پذیر
precipitable
تعلیق پذیر
plunderable
چپاول پذیر
placative
تسکین پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com