Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 69 (5 milliseconds)
English	Persian
interlacing arches	طاقهای متقاطع
Other Matches
arcade	طاقهای پشت سرهم
point style	شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
crisscross	متقاطع
traverse	خط متقاطع
traverse	متقاطع
traversed	خط متقاطع
traversed	متقاطع
traverses	خط متقاطع
traverses	متقاطع
traversing	متقاطع
intersecting	متقاطع
crossover	متقاطع
thwartwise	متقاطع
crossest	متقاطع
traversing	خط متقاطع
cross	متقاطع
intercepter	متقاطع
crosser	متقاطع
crosses	متقاطع
transverse	متقاطع
secant	خط قاطع متقاطع
cross fire	اتشبار متقاطع
cross fire	اتش متقاطع
crosshatching	هاشورزنی متقاطع
secant line	خط متقاطع [ریاضی]
groined vault	طاق متقاطع
crossrail	ریل متقاطع
cross hatch	هاشور متقاطع
interconversion	تبدیل متقاطع
crosscurrent	جریان متقاطع
cross wires	سیمهای متقاطع
cross bearings	سمتهای متقاطع
diagonal	سیم بر متقاطع
cross-sections	سطح متقاطع
intersecting	قوسی متقاطع
cross-section	سطح متقاطع
transversely	بطوراریب یا متقاطع
transverse section	برش متقاطع
closed traverse	خطوط متقاطع
unresolved corners	حاشیه متقاطع
interlacing arch	طاق های متقاطع
inweave	درهم متقاطع کردن
word square	جدول کلمات متقاطع
thwartwise	بطور متقاطع اریب
crossword puzzle	جدول کلمات متقاطع
charade	جدول کلمات متقاطع
built up crossing	قطعه ریل متقاطع
cross elasticity of demand	کشش متقاطع تقاضا
coefficient of cross elasticity	ضریب کشش متقاطع
criss-crossing	بهطور متقاطع حرکت کردن
to an overthwart	بطور متقاطع ازاین سو بان سو
criss-crossed	بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross	بهطور متقاطع حرکت کردن
cross buck	حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
criss-crosses	بهطور متقاطع حرکت کردن
at an overthwart	بطور متقاطع ازاین سو بان سو
cross section	برش متقاطع نمونه یا حد وسط
crossover	متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
interlacing arches	طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
crossbones	تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand	درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
autotomous	متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomic	متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
cross hairs	دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
crossest	قطع کردن متقاطع کردن
crosses	قطع کردن متقاطع کردن
crosser	قطع کردن متقاطع کردن
cross	قطع کردن متقاطع کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com