Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
imperialist
طرفدار حکومت امپریالیستی استعمار طلب
Other Matches
imperialistic
مبنی برطرفداری از حکومت امپریالیستی
world federalist
طرفدار حکومت جهانی
aristocrate
طرفدار حکومت اشراف
parliamentarian
طرفدار حکومت پارلمانی
parliamentarians
طرفدار حکومت پارلمانی
nationalist
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalists
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
hagiarchy
حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism
حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
technocracy
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracies
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
colonialism
استعمار
neo-colonialism
استعمار نو
colonization
استعمار
exploitation of colonies
استعمار مستعمرات
imperialistic
استعمار طلبانه
imperialistic
استعمار طلب
autocracy
حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracy
حکومت خدا حکومت روحانیون
theocracies
حکومت خدا حکومت روحانیون
colonizes
تحت استعمار در اوردن
colonizing
تحت استعمار در اوردن
colonize
تحت استعمار در اوردن
colonising
تحت استعمار در اوردن
colonised
تحت استعمار در اوردن
colonises
تحت استعمار در اوردن
colonized
تحت استعمار در اوردن
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
imperialistic
استعمار گرای بهره جویانه
colons
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
colon
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
heptarchic
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchical
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
martial law
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
cohort
طرفدار
partizan etc
طرفدار
adherent
طرفدار
partizan
طرفدار
adherents
طرفدار
insurrectionist
طرفدار
one-sided
طرفدار
factioneer
طرفدار
cohorts
طرفدار
advocate
طرفدار
advocated
طرفدار
advocates
طرفدار
advocating
طرفدار
pro-
طرفدار
party
طرفدار
pro
طرفدار
exponents
طرفدار
exponent
طرفدار
partisans
طرفدار
advocator
طرفدار
partisan
طرفدار
partial
طرفدار
votary
طرفدار
democrate
طرفدار دمکراسی
factionary
طرفدار یک فرقه
absolutist
طرفدار استبداد
centralist
طرفدار تمرکز
abolitionist
طرفدار برانداختن
activist
طرفدار عمل
activists
طرفدار عمل
reformer
طرفدار نهضت
reformers
طرفدار نهضت
football fan
[British English]
طرفدار فوتبال
nudist
طرفدار برهنگی
he is on our side
طرفدار مااست
interventionist
طرفدار مداخله
monopolist
طرفدار انحصار
papist
طرفدار پاپ
soccer fan
[soccer supporter]
[American English]
طرفدار فوتبال
risk lover
طرفدار ریسک
risk lover
طرفدار خطر
to count
طرفدار شمردن
royalists
طرفدار سلطنت
keynesianism
طرفدار کینز
centralists
طرفدار تمرکز
royalist
طرفدار سلطنت
revivalists
طرفدار احیای مذهبی
communist
طرفدار مرام اشتراکی
libertarians
طرفدار ازادی اراده
federalist
طرفدار دولت فدرال
radicals
طرفدار اصلاحات اساسی
revivalist
طرفدار احیای مذهبی
feminist
طرفدار حقوق زنان
radical
طرفدار اصلاحات اساسی
football fan
[American English]
طرفدار فوتبال آمریکایی
libertarian
طرفدار ازادی اراده
aesthetes
طرفدار صنایع زیبا
aesthete
طرفدار صنایع زیبا
protectionism
مکتب طرفدار حمایت
feminists
طرفدار حقوق زنان
theocrat
طرفدار یزدان سالاری
communists
طرفدار مرام اشتراکی
proponents
توضیح دهنده طرفدار
mongamist
طرفدار داشتن یک همسر
supply side economics
اقتصاد طرفدار عرضه
mutualist
طرفدار اصول همدستی
negrophile
طرفدار سیاه پوست
partialist
شخص طرفدار یا معتصب
autonomist
طرفدار استقلال داخلی
prohibitionist
طرفدار منع مسکرات
teetotalist
طرفدار منع مسکرات
proponent
توضیح دهنده طرفدار
theorists
طرفدار استدلال نظری
theorist
طرفدار استدلال نظری
equalitarian
طرفدار تساوی انسان
protectionist
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
suffragette
زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
suffragettes
زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
feudalist
طرفدار اصول ملوک الطوایف
adhere
طرفدار بودن وفا کردن
adhered
طرفدار بودن وفا کردن
adheres
طرفدار بودن وفا کردن
adhering
طرفدار بودن وفا کردن
literalist
طرفدار معنی یا ترجمه لفظی
mercantilist
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
academic
طرفدار حکمت و فلسفه افلاطون
humanitarian
طرفدار کاهش الام بشر
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
protectionist
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionists
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionists
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
white supremacist
طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
spiritualist
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualists
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
adequateness
طرفدار بودن وفا کردن
teetotaller
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
manchester school
مکتب انگلیسی طرفدار ازادی مبادله
socialists
سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
voluntaryist
طرفدار سربازگیری از میان مردم داوطلب
teetotallers
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
revivalist
طرفدار احیای آداب و رسوم قدیمی
segregationist
طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
presbyteral
طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
reformer
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformers
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
municipalist
طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
teetotaler
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
socialist
سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
authoritarians
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
Zen
فرقه بوداییان طرفدار تفکر وعبادت وریاضت
Zionist
طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
lancastrian
در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
authoritarian
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
hipster
شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
irredentist
طرفدار برگرداندن همه جاهایی که ایتالیایی حرف میزنند به ایتالیا
gynarchy
حکومت زن
government
حکومت
gynocracy
حکومت زن
governments
حکومت
administrations
حکومت
raj
حکومت
dominion
حکومت
administration
حکومت
groundhopper
[British English]
طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور
[از خانه]
تیم خود را دیدار میکند.
despotic rule
حکومت استبدادی
despotic rule
حکومت مطلقه
democratic government
حکومت ملی
govern
حکومت کردن
fascism
حکومت فاشیستی
parliamentary government
حکومت پارلمانی
parliamentarism
حکومت پارلمانی
condominiums
حکومت مشترک
tyranny
حکومت استبدادی
tyranny
حکومت ستمگرانه
nomocracy
حکومت قانونی
enemy state
حکومت دشمن
dyarchy
حکومت دومجلسی
dyarchy
حکومت دوپادشاه
duumvirate
حکومت دو نفری
plutartchy
حکومت دولتمندان
czarisme
حکومت تزاری
caesarism
حکومت امپراطوری
central government
حکومت مرکزی
governed
حکومت کردن
autarchy
حکومت استبدادی
coalition government
حکومت ائتلافی
governs
حکومت کردن
presidential government
حکومت جمهوری
prelacy
حکومت روحانی
constitutional government
حکومت مشروطه
constitutionalism
حکومت مشروطه
plutocratic goverment
حکومت دولتمندان
caesarism
حکومت مطلقه
rule
حکومت کردن
autarky
حکومت استبدادی
fair arbitration
حکومت عدل
technocracies
حکومت اربابان فن
hierocracy
حکومت روحانیون
home rule
حکومت ملی
home rule
حکومت داخلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com