Dictiornary-Farsi | عامل موثر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
press	عامل موثر
presses	عامل موثر
effective	عامل موثر


Search result with all words

voluntarism	فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
hematinic	عامل موثر در ازدیادگویچههای قرمز خون یاهموگلوبین
Other Matches

cyanogen agent	عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character	حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator	محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods	کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand	تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
blood agent	عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
EXE file	در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS	سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
operant	موثر
fruity	موثر
effectual	موثر
effective	موثر
perficient	موثر
pivotal	موثر
touching	موثر
punchier	موثر
fruitiest	موثر
fruitier	موثر
impressive	موثر
punchy	موثر
feckful	موثر
operational	موثر
pithy	موثر
forcible	موثر
telling	موثر
punchiest	موثر
moving	موثر
live	موثر
weightiest	موثر
weightier	موثر
forceful	موثر
efficient	موثر
drastically	موثر
drastic	موثر
climacteric <adj.>	موثر
affecting	موثر
affective	موثر
weighty	موثر
efficacious	موثر
lived	موثر
active	موثر
prospective	موثر دراینده
sledgehammers	ضربت موثر
impressively	بطور موثر
sovereigns	عالی و موثر
potently	بطورکلی یا موثر
sovereign	عالی و موثر
sledgehammer	ضربت موثر
real power	توان موثر
movingly	بطور موثر
forcefully	بطور موثر
ineffective	غیر موثر
penetratingly	بطور موثر
pathetic	موثر احساساتی
actual output	دبی موثر
noneffective	غیر موثر
pathetically	بطور موثر
net head	ارتفاع موثر
live data	داده موثر
impressiveness	موثر بودن
impressed voltage	ولتاژ موثر
affectingly	بطور موثر
clear span	دهانه موثر
effective diameter	قطر موثر
effective field	میدان موثر
effective force	نیروی موثر
actual water income	اب ورودی موثر
active power	توان موثر
active plate	صفحه موثر
active material	ماده موثر
active element	مولفه موثر
active current	شدت موثر
active component	مولفه موثر
effective demand	تقاضای موثر
effective damage	ضایعات موثر
effective damage	خسارت موثر
effective address	نشانی موثر
effective address	آدرس موثر
effective area	سطح موثر
effective capacity	فرفیت موثر
effective charge	بار موثر
an active remedy	چاره موثر
effective collision	برخورد موثر
effective current	جریان موثر
effective value	جریان موثر
effective output	دبی موثر
effective output	بازداده موثر
effective span	دهانه موثر
effective stimulus	محرک موثر
driving	موثر رانندگی
effective stress	تنش موثر
effective temperature	دمای موثر
effective throat	گلوگاه موثر
effective time	زمان موثر
effective porosity	تخلخل موثر
effective time	مدت موثر
effective treatment	تسویه موثر
effective shear	برش موثر
sensational	احساساتی موثر
effective output	خروجی موثر
effective pitch	گام موثر
effective power	قدرت موثر
effective power	توان موثر
effective pressure	فشار موثر
effective radius	شعاع موثر
effective rainfall	بارندگی موثر
effective range	برد موثر
sensationally	احساساتی موثر
effective size	اندازه موثر
effective width	عرض موثر
pussy [Am E]	آدم نا موثر
mollycoddle	آدم نا موثر
wattful current	جریان موثر
namby-pamby	آدم نا موثر
useful voltage	ولتاژ موثر
weakling	آدم نا موثر
weed	آدم نا موثر
sissy	آدم نا موثر
milquetoast	آدم نا موثر
wet	آدم نا موثر
whiner	آدم نا موثر
moanbag	آدم نا موثر
pantywaist [Am En]	آدم نا موثر
weenie [Am E]	آدم نا موثر
jessie	آدم نا موثر
cissy	آدم نا موثر
wuss(y)	آدم نا موثر
softie/softy	آدم نا موثر
work out <idiom>	موثر بودن
inoperative	غیر موثر
adequate	موثر بودن
striking	موثر گیرنده
working angle	زاویه موثر
strikingly	موثر گیرنده
stunt advertising	تبلیغ موثر
wimp	آدم نا موثر
jessy	آدم نا موثر
effective input admittance	گذرایی موثر ورودی
effective input impedance	ناگذرایی موثر ورودی
input resistance	مقاومت موثر اولیه
ineffectively	بطور غیر موثر
effective nuclear charge	بار موثر هسته
total effective collision cross section	سطح مقطع موثر کل
effective magnetic field	میدان مغناطیسی موثر
effective magnetic moment	گشتاور مغناطیسی موثر
effective output admittance	گذرایی موثر خروجی
effective size of grain	قطر موثر ذرات
worked	موثر واقع شدن
work	موثر واقع شدن
effective strength	استعداد رزمی موثر
effective tax system	نظام موثر مالیاتی
effective thickness of a wall	ضخامت موثر دیوار
effective through put	توان عملیاتی موثر
effective unit weight	وزن مخصوص موثر
effective reaction potential	حد موثر نیرومندی واکنش
effective wind	مولفه باد موثر
effective output impedance	ناگذرایی موثر خروجی
effective pattern	منطقه اصابت موثر
effective pattern	منطقه اثر موثر
ineffectually	بطور غیر موثر
effective radius of a well	شعاع موثر چاه
gonadotrophic	موثر درغده جنسی
effective tax rate	نرخ موثر مالیاتی
fire for effect	مرحله تیر موثر
rough and ready <idiom>	زبروخشن ولی موثر
effective input	فرفیت موثر ورودی
effective atomic number	عدد اتمی موثر
effectively	بطور موثر یا کارگر
conductance	مقدارهدایت موثر کندوکتانس
cross section	سطح مقطع موثر
effective beaten zone	منطقه ضربت موثر
efficaciously	بطور نافع و موثر
efective	موثر قابل اجرا
effectually	بطور نافع و موثر
effective interest rate	نرخ بهره موثر
alternating current resistance	مقدار مقاومت موثر
rate of yield	نرخ بهره موثر
effective resistance	مقدار مقاومت موثر
resistance to alternating current	مقدار مقاومت موثر
effective band width	پهنای موثر نوار
percutaneous	موثر در زیر پوست
valid	دارای اعتبار موثر
effective grain diameter	قطر موثر دانه
mean effective pressure	فشار موثر متوسط
operative	قابل استفاده موثر
effective habit strength	حد موثر نیرومندی عادت
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
active earth pressure	رانش موثر خاک
operatives	قابل استفاده موثر
operatively	بطور موثر یا عملی
takes	پذیرفتن موثر واقع شدن
effective range	برد موثر جنگ افزار
cross section	نیمرخ پهنا مقطع موثر
minimal brain damage	کمترین اسیب مغزی موثر