English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (8 milliseconds)
English Persian
traffic عبو ومرور وسائط نقلیه
trafficked عبو ومرور وسائط نقلیه
trafficking عبو ومرور وسائط نقلیه
traffics عبو ومرور وسائط نقلیه
traffick عبو ومرور وسائط نقلیه
Other Matches
means of transport وسائط نقلیه
meeting تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
meetings تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
stoplights چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
stoplight چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
hijack دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
traffic signal علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
hijacks دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
hijacked دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
check-points محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
trailerite ساکن اتاقهای متحرک بوسیله وسائط نقلیه
checkpoints محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoint محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
road test ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
dilly وسائط نقلیه مختلف از قبیل ارابه و کامیون و غیره
trailer camp محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trailer park محل استقرار ترایلربا اتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trailer court محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
motor pool گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
following distance فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
logistics شعبهای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائط نقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی لشکرکشی بحث میکند
piggyback trafic حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
piggy back traffic حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
transhipment انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
tracked vehicle وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
bull session جلسه محاوره ومرور
trafficability قابلیت عبور ومرور
traffic flow کشش عبور ومرور
restricted area منطقه منع عبور ومرور
bottle neck محل تراکم عبور ومرور
controlled passing عبور ومرور کنترل شده
airport traffic area منطقه مخصوص عبور ومرور در فرودگاه
highway dispatch مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
advisory area منطقه پوشش اطلاعات عبور ومرور هوایی
rules of road قوانین بین المللی عبور ومرور دریایی
regulating station پست تنظیم حرکات و عبور ومرور پرسنل و خودروها
taximan متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
transport car وسیله نقلیه
vehicles وسیله نقلیه
transports وسیله نقلیه
vehicle وسیله نقلیه
conveying appliance وسیله نقلیه
conveyances وسیله نقلیه
transporting وسیله نقلیه
transported وسیله نقلیه
transport وسیله نقلیه
steed وسیله نقلیه
conveyance وسیله نقلیه
steeds وسیله نقلیه
railway traffic عبور ومرور راه اهن حمل و نقل راه اهن
utility vehicle وسیله نقلیه عمومی
space vehicle وسیله نقلیه فضایی
traction battery باطری وسیله نقلیه
utility car وسیله نقلیه عمومی
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
traction motor موتور وسیله نقلیه
six by six وسیله نقلیه شش چرخه
vehicle chain زنجیر وسیله نقلیه
motor vehicle وسیله نقلیه موتوری
power plants محرکه وسیله نقلیه
rights of way حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
conveyance وسیله نقلیه ابلاغ
articulated vehicle وسیله نقلیه مفصلی
conveyances وسیله نقلیه ابلاغ
power plant محرکه وسیله نقلیه
right of way حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
to alight from a vehicle پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
to catch the connection وسیله نقلیه رابط را گرفتن
utility vehicle وسیله نقلیه عام المنفعه
motorcar وسیله نقلیه موتوری اتومبیل
amaxophobia هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
automotive مربوط به وسایل نقلیه خودرو
automotive تکنولوژی وسایل نقلیه موتوری
bale cubic capacity تناژ وسیله نقلیه از نظرحجمی
bare boat charter اجاره دربست وسیله نقلیه
crawl drive محرک وسیله نقلیه خزنده
crawl type vehicle وسیله نقلیه نوع خزنده
dead storage انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
pay load فرفیت مفید وسیله نقلیه
refrigerator vehicle وسیله نقلیه یخچال دار
traffic رفت و امد وسایل نقلیه
trafficked رفت و امد وسایل نقلیه
slot charter اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
trafficking رفت و امد وسایل نقلیه
deadweight tonnage حداکثر تناژ وسیله نقلیه
shuttles وسیله نقلیه با مسیر مشخص
traffics رفت و امد وسایل نقلیه
shuttled وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttle وسیله نقلیه با مسیر مشخص
earthmover [bulldozer] بولدوزر [ساخت و ساختمان] [وسایل نقلیه]
dozer [colloquial] [bulldozer] بولدوزر [ساخت و ساختمان] [وسایل نقلیه]
caterpillar bulldozer بولدوزر [ساخت و ساختمان] [وسایل نقلیه]
high jack دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
intermodal transport حمل با چند نوغ وسیله نقلیه
intermodal transport حمل با چند نوع وسیله نقلیه
tractive force نیروی کشش وسایل نقلیه موتوری
motor traffic رفت و امد وسایل نقلیه موتوری
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
high beam نقطه درخشان ونورانی جلووسایل نقلیه
transshipment انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
trasship بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
free on board بدون هزینه حمل تا روی وسیله نقلیه
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
speedograph سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
tachograph سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
to set out for England به سوی انگلیس رهسپار شدن [با وسیله نقلیه]
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
travois ارابه یا وسیله نقلیه قدیمی سرخ پوستان امریکا
time charter اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
fare dodger کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
inbound traffic مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
sag wagon وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
crawler وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
mechanic تعمیرکار وسایل نقلیه تعمیرکار اتومبیل
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com