Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English
Persian
invalid
علیل کردن باطل کردن
invalids
علیل کردن باطل کردن
Other Matches
invalidates
علیل کردن
invalidated
علیل کردن
invalidate
علیل کردن
override
باطل کردن باطل ساختن
overridden
باطل کردن باطل ساختن
overrides
باطل کردن باطل ساختن
overrode
باطل کردن باطل ساختن
void
باطل شدن باطل کردن
to a with an infirmity
کردن علیل کردن
dispelling
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispels
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispel
دفع کردن طلسم را باطل کردن
abrogates
باطل کردن منسوخ کردن
asides
الغا کردن باطل کردن
aside
الغا کردن باطل کردن
cancels
باطل کردن اقاله کردن
cancelling
باطل کردن اقاله کردن
cancel
باطل کردن اقاله کردن
undoes
باطل کردن
annulled
باطل کردن
annulling
باطل کردن
annul
باطل کردن
annuls
باطل کردن
quash
باطل کردن
quashes
باطل کردن
to knock the bottom out of
باطل کردن
undo
باطل کردن
remit
باطل کردن
dissolve
باطل کردن
abolish
باطل کردن
revoke
باطل کردن
abjure
باطل کردن
withdraw
باطل کردن
invalidate
باطل کردن
elide
باطل کردن
abrogate
باطل کردن
derogate
باطل کردن
overridden
باطل کردن
nullified
باطل کردن
dispensing
باطل کردن
dispenses
باطل کردن
dispensed
باطل کردن
dispense
باطل کردن
nullifying
باطل کردن
nullify
باطل کردن
override
باطل کردن
overrides
باطل کردن
invalidates
باطل کردن
disannul
باطل کردن
disnnul
باطل کردن
invalidated
باطل کردن
overrode
باطل کردن
nullifies
باطل کردن
cancels
باطل کردن
knock on the head
باطل کردن
frustrate
باطل کردن
strike out
باطل کردن
frustrates
باطل کردن
frustrating
باطل کردن
nulify
باطل کردن
cancelling
باطل کردن
cancel
باطل کردن
quashed
باطل کردن
over rule
باطل کردن
void
بی ارزش باطل کردن
daydream
خیال باطل کردن
daydreamed
خیال باطل کردن
daydreaming
خیال باطل کردن
daydreams
خیال باطل کردن
To annul
[abrogate]
a contract
قراردادی را باطل کردن
franks
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
frank
باطل کردن مصون ساختن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
franking
باطل کردن مصون ساختن
set aside
باطل کردن تخصیص دادن
postmarks
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmark
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
an absurd notion
خیال باطل عقیده باطل
pimping
علیل
bedfast
علیل
invalids
علیل
doddering
علیل
ailing
علیل
doddered
علیل
infirm
علیل
bedrid
علیل
invalid
علیل
bedridden
علیل
weakly
علیل المزاج
valetudinarian
مریض علیل
lame duck
علیل وناتوان
lame ducks
علیل وناتوان
valetudinary
مریض علیل
infirmly
بطور علیل یا شکسته
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
invalids
باطل
invalid
باطل
null
باطل
void
باطل
nulity
باطل
null and void
باطل
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
vain
باطل پوچ
to become inoperative
باطل شدن
to be defected
باطل شدن
thwarter
باطل کننده
extinctive
باطل کننده
daydream
خیال باطل
revoker
باطل کننده
daydreamed
خیال باطل
null and void
باطل و بی اثر
my cake is dough
نقشه ام باطل شد
rescinds
باطل ساختن
rescinding
باطل ساختن
rescind
باطل ساختن
frustrated
باطل بیهوده
daydreams
خیال باطل
to cease to be in force
باطل شدن
inoperative
باطل نامعتبر
daydreaming
خیال باطل
lapsed ppa
باطل ملغی
lapsable
باطل شدنی
invalidation
باطل سازی
defeasance
باطل سازی
futile
باطل عبث
countermand
باطل ساختن
countercharm
باطل سحر
invalid
باطل پوچ
revocation
باطل سازی
invalids
باطل پوچ
recision
باطل سازی
nullification
باطل سازی
cancelation
[American]
باطل سازی
anullment
باطل سازی
annulment
باطل سازی
annulation
باطل سازی
nullifier
باطل کننده
diriment
باطل کننده
void contract
عقد باطل
void
باطل بی اثرکردن
cancel
[booking, reservation]
باطل ساختن
wastery
باطل ضایع
void result
نتیجه باطل
wastry
باطل ضایع
cancellation
باطل سازی
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
illusion
خیال باطل وهم
unavailable energy
نیروی عاطل و باطل
revocation
باطل سازی برگردانی
vicious circle of poverty
دور باطل فقر
forfeited
مسابقه باطل شده
illusions
خیال باطل وهم
forfeiting
مسابقه باطل شده
forfeits
مسابقه باطل شده
forfeit
مسابقه باطل شده
dispense with
رهاشدن از باطل شدن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com