English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
cardinal sin عملمغایر با افکار عمومی
Other Matches
public opinion افکار عمومی
In deference to public opinion. به احترام افکار عمومی
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
breast افکار
breasts افکار
daydreams افکار پوچ
train of thought رشته افکار
daydreaming افکار پوچ
daydreamed افکار پوچ
daydream افکار پوچ
good deeds افکار نیکو
thoughts افکار خیال
thought افکار خیال
brainchild زاییده افکار
internal conception زاییده افکار
idea زاییده افکار
concept زاییده افکار
conception زاییده افکار
ideas if reference افکار عطفی
musing غرق در افکار
vox populi اراء یا افکار مردم
parochialism محدودیت در افکار وعقایدمحلی
mind reader کاشف افکار دیگران
To have enlightened ideas. To be an intellectual. افکار روشنی داشتن
mind reading کشف افکار دیگران
telepathy ارتباط افکار با یکدیگر
wishful thinking افکار واهی و پوچ
mind readers کاشف افکار دیگران
strong minded دارای افکار مردانه
idealogy مبحث افکار وارزوهای باطنی
bemuse غرق افکار شاعرانه کردن
ideology مبحث افکار وارزوهای باطنی
egghead روشنفکر دارای افکار بلند
to think out loud افکار خود را [بلند] گفتن
ideologies مبحث افکار وارزوهای باطنی
to think aloud افکار خود را [بلند] گفتن
self revelation افشاء افکار واحساسات شخصی
eggheads روشنفکر دارای افکار بلند
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
representationalist معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
cause cTlFbre موردیکهنظر افکار عمومیرا بهخود جلبکند
I don't know what to make of him. من افکار او [مرد] را درک نمی کنم.
A dialogue . گفت وشنود ( بحث وتبادل افکار ونظریات )
intrusive thoughts اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
ideologist ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
consolidated dining facility تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
self absorption غرق در خویش غرق شدن در افکار
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
brain washing مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
ecumenic عمومی
popular عمومی
commoners عمومی
hackneyed عمومی
rife عمومی
widest عمومی
common user عمومی
the public voice عمومی
generic عمومی
wide عمومی
wider عمومی
overt عمومی
oecumenical عمومی
outline خط عمومی
commoners :عمومی
outlines خط عمومی
commonest :عمومی
commonest عمومی
common عمومی
general porpose عمومی
public عمومی
universal عمومی
outlining خط عمومی
common :عمومی
general عمومی
outlined خط عمومی
generals عمومی
general factor عامل عمومی
public benefits منافع عمومی
public borrowing استقراض عمومی
public institutions موسسات عمومی
public information اطلاعات عمومی
public cost هزینه عمومی
public image تصور عمومی
general message پیام عمومی
vogue عمومی ورایج
public debt قرضه عمومی
alameda گردشگاه عمومی
overhead costs هزینههای عمومی
general education اموزش عمومی
general equilibrium تعادل عمومی
cameralistic science مالیه عمومی
pissoir مستراح عمومی
plaza میدان عمومی
potlatch جشن عمومی
public a وکیل عمومی
public affairs روابط عمومی
public amnsement نمایشگاه عمومی
general grant کمک عمومی
general outpatient clinic درمانگاه عمومی
public expenditures مخارج عمومی
public facilities تسهیلات عمومی
open house جشن عمومی
general practitioner پزشک عمومی
public relations روابط عمومی
general supplies اماد عمومی
general mobilization بسیج عمومی
public enterprises موسسات عمومی
general meeting مجمع عمومی
public domain خط مشی عمومی
general intelligence هوش عمومی
general meeting گردهمایی عمومی
public decency عفت عمومی
latrine مستراح عمومی
general meeting جلسه عمومی
amnesty عفو عمومی
public goods کالاهای عمومی
public finance مالیه عمومی
public deposits سپردههای عمومی
general outpost پاسدار عمومی
encyclic عمومی دوری
comulative action اثر عمومی
general supplies تدارکات عمومی
general damage خسارت عمومی
in the sight of the public در انظار عمومی
common user items اقلام عمومی
common user خدمات عمومی
common purse وجوه عمومی
common parts قطعات عمومی
common nuisance اضرار عمومی
common language زبان عمومی
folkway احساسات عمومی
consolidated annuities دیون عمومی
public welfare رفاه عمومی
general stock سهام عمومی
general support پشتیبانی عمومی
general staff ستاد عمومی
general reserve احتیاط عمومی
general tariff تعرفه عمومی
general relativity نسبیت عمومی
general theory نظریه عمومی
folkway طرزفکر عمومی
prosecture وکیل عمومی
counsel for the crown وکیل عمومی
general welfare رفاه عمومی
fourth estate مطبوعات عمومی
general register ثبات عمومی
common labour کارگر عمومی
collective call sign معرف عمومی
general assembly مجمع عمومی
general paresis فلج عمومی
official submission مناقصه عمومی
checkup معاینه عمومی
general paralysis فلج عمومی
central war جنگ عمومی
general cargo بار عمومی
open court محکمه عمومی
general concepts تدبیر عمومی
general depot انبار عمومی
general amnesty عفو عمومی
general plan نقشه عمومی
common items قطعات عمومی
g/a خسارت عمومی
general quarters اسایشگاههای عمومی
common hardware قطعات عمومی
common grid شبکه عمومی
mass poverty فقر عمومی
general ability توانایی عمومی
general act سند عمومی
general psychology روانشناسی عمومی
mintster of public works وزیرکارهای عمومی
general allotment اختصاصات عمومی
general depot امادگاه عمومی
plebiscites اراء عمومی
GHQ ستاد عمومی
generalised عمومی کردن
collective مشترک عمومی
prevailing عمومی متداول
uniforms عمومی متحدالمال
burdens هزینه عمومی
burden هزینه عمومی
bath-house حمام عمومی
public interest منافع عمومی
generalises عمومی کردن
generalising عمومی کردن
general requirements نیازهای عمومی
amnesties عفو عمومی
secularizing عمومی کردن
uniform عمومی متحدالمال
secularizes عمومی کردن
secularized عمومی کردن
secularize عمومی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com