English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
the public عموم مردم
Other Matches
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
public عموم
universal applause عموم
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
coram popula درپیش عموم
publicly در نظر عموم
public spiritedness خیرخواهی عموم
publicly useful سودمند برای عموم
open to the public واضح درنظر عموم
publitize به اطلاع عموم رساندن
publicised به اطلاع عموم رساندن
publicises به اطلاع عموم رساندن
publicising به اطلاع عموم رساندن
publicize به اطلاع عموم رساندن
commonable قابل استفاده عموم
By common consent. به تصدیق همه ( عموم )
for the public good برای خیر عموم
publicizes به اطلاع عموم رساندن
publicizing به اطلاع عموم رساندن
notify the public به اطلاع عموم رساندن
publicized به اطلاع عموم رساندن
populations تعداد مردم مردم
population تعداد مردم مردم
forum بازار محل اجتماع عموم
discommon ازدسترس عموم بیرون اوردن
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
forums بازار محل اجتماع عموم
common goods کالای مورد نیاز عموم
the public are hereby notified بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
paradox عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
paradoxes عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
common user supplies کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
common user items کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
proprietary company شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
cry up نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
debutant نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
deodand چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
public سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
libraries کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
limelight قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
chalked مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalk مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalks مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalking مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
peoples مردم
folks مردم
folk مردم
people مردم
peopling مردم
peopled مردم
the people مردم
public مردم
the deaf مردم کر
population [pop.] مردم
all men همه مردم
land n قوم مردم
mobs انبوه مردم
population [pop.] تعداد مردم
all men مردم همه
all men کلیه مردم
jawsmith مردم فریب
populace توده مردم
citizenry مردم تبعیت
canaille مردم پست
anthropometry مردم سنجی
lao مردم تایی
people say مردم می گویند
underfed مردم گرسنه
flower people مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
the american public مردم امریکا
the dregs of the people مردم پست
ombudsmen فریادرس مردم
ombudsman فریادرس مردم
the million توده مردم
the multitude توده مردم
the offscourings humanity مردم پست
the old مردم سالخورده
lowest common denominators مردم پذیر
lowest common denominator مردم پذیر
the total population همه مردم
head counts شمارش مردم
head count شمارش مردم
laotian مردم تایی
mandrake مردم گیاه
manragora مردم گیاه
many people خیلی از مردم
many people بسیاری از مردم
men of intellgence مردم باهوش
most people بیشتر مردم
the many بیشتر مردم
on the tongues of men سر زبان مردم
public notice آگهی به مردم
other people مردم دیگر
other people سایر مردم
outside opinion رای مردم
outside opinion عقیده مردم
Among the people . درمیان مردم
unsociability مردم گریزی
hoi polloi توده مردم
demos توده مردم
mass توده مردم
mob انبوه مردم
omnibuses توده مردم
citizenship مردم تبعیت
omnibus توده مردم
public-spirited خیرخواه مردم
misanthropes مردم گریز
communist مردم گرا
corporation گروهی از مردم
misanthrope مردم گریز
corporations گروهی از مردم
communists مردم گرا
unsocial مردم گریز
commons مردم عادی
ruck مردم عادی
mobbed انبوه مردم
mobbing انبوه مردم
mandate دستور مردم به
commonest : مردم عوام
reputedly در نظر مردم
commoners : مردم عوام
mandating دستور مردم به
openly در انظار مردم
masses توده مردم
massing توده مردم
plebeian توده مردم
plebeians توده مردم
parade اجتماع مردم
paraded اجتماع مردم
parades اجتماع مردم
mandates دستور مردم به
parading اجتماع مردم
mandated دستور مردم به
rucks مردم عادی
sociability مردم امیزی
rush ازدحام مردم
demography مردم نگاری
anarchy خودسری مردم
popular مردم پسند
rushed ازدحام مردم
common : مردم عوام
rushing ازدحام مردم
communism مردم داری
anthropology مردم شناسی
popularity مردم پسندی
townsfolk مردم شهری
unsociable مردم گریز
the offscourings humanity طبقه پست مردم
ragtag and bobtail توده مردم پست
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
rub shoulders with others با مردم امیزش کردن
self government حکومت به دست مردم
seminomad مردم نیمه چادرنشین
men of intellgence دانشمندان مردم باطلاع
civic action عملیات مردم یاری
civil affairs عملیات مردم یاری
civil military action عملیات مردم یاری
albanian زبان یا مردم البانی
No small number of ... تعداد زیادی [از مردم]
public spiritedness خیر خواهی مردم
To set people by the ears. مردم را بجان هم انداختن
quite a number of people عده زیادی از مردم
the public [popular] odium تنفر مردم عمومی
self-government حکومت بدست مردم
people of all ranks مردم ازهر طبقه
Quite a few people ... تعداد زیادی [از مردم]
It benefits the people . فایده اش به مردم می رسد
affray سلب آرامش مردم
democracies حکومت قاطبه مردم
democracy حکومت قاطبه مردم
rabblement توده مردم پست
morale روحیه افراد مردم
married accommodation جا برای مردم متاهل
To arhue ( haggle ) with people . با مردم سروکله زدن
the rank and file توده مردم عادی
the talnet of the country مردم با استعداد کشور
korean زبان مردم کره
man in the street <idiom> مردم عادی یا متوسط
to be a crowd-pleaser مردم نواز بودن
vox populi اراء یا افکار مردم
folklike وابسته به توده مردم
folkish وابسته به توده مردم
vulgus مردم طبقه پایین
finnish زبان مردم فنلاند
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
up front جلو چشم مردم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com