English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
endocrine غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
Other Matches
liquefacient عامل موجب ترشح ترشح کننده
secretionary ترشح کننده
channel controller کنترل کننده مجرا
liquefacient مایع ترشح کننده
actescent ترشح کننده شیر
empties بدون چیزی در درون
emptiest بدون چیزی در درون
emptier بدون چیزی در درون
emptied بدون چیزی در درون
empty بدون چیزی در درون
gland هر عضو ترشح کننده دشبل
vaginicolous ترشح کننده یاساکن نیام
glands هر عضو ترشح کننده دشبل
exocrine برون تراو
introrsal رو کننده بسوی درون
introrse رو کننده بسوی درون
null cycle زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
ingrowing رشد کننده در درون زیر گوشت روینده
ingrown روینده و رشد کننده در درون چیز دیگری
suppuration ترشح ریم ترشح چرک
mouse توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
intercoastal رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
simperer خنده کننده بدون دلیل
mechanical mouse mouse حرکت داده میشود و توپ درون آن می چرخد و به احساس کننده ها که حرکات افق و عمودی را کنترل می کنند برخورد میکند
shorter بدون نیاز به حمل کننده مسیر
shortest بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short بدون نیاز به حمل کننده مسیر
spoiler تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
inflow جریان بداخل
immigration مهاجرت بداخل
indrawn بداخل کشیده
inrush هجوم بداخل
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
pervading بداخل راه یافتن
pervade بداخل راه یافتن
pervaded بداخل راه یافتن
penetrated بداخل سرایت کردن
penetrates بداخل سرایت کردن
adducent بداخل کشنده مقرب
penetrate بداخل سرایت کردن
pervades بداخل راه یافتن
MIDI sequencer داده MIDI از درون دستگاه یکسان کننده میدهد. 2-وسیله سخت افزاری که داده MIDI ذخیره شده را ضب و اجرا میکند
weft insertion [رد کردن پود بداخل چله]
inhales بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaling بداخل کشیدن استشمام کردن
inhale بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaled بداخل کشیدن استشمام کردن
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
pigeon toed دارای پنجه خمیده بداخل
boat کشیدن ماهی بداخل قایق
boats کشیدن ماهی بداخل قایق
retrocede ازسطح خارج بداخل نفوذکردن
turn in بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
The professor stepped into the classroom. استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
exclucivism بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
To smuggle in to ( out of ) a country . جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
pronate بداخل گرداندن روی چهار دست وپا خم شدن
fistula زخم عمیقی که غالبابوسیله مجرای پیچاپیچی بداخل مربوط است
freeware نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
in line processing پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
conduits مجرا
foramen مجرا
hole مجرا
port مجرا
duct مجرا
channelled مجرا
channeling مجرا
channels مجرا
condvit مجرا
channeled مجرا
conduit مجرا
vessel مجرا
gully مجرا
nullah مجرا
spiracle مجرا
strands مجرا
strand مجرا
vessels مجرا
gullies مجرا
tubes مجرا
flume مجرا
tube مجرا
gulleys مجرا
channel مجرا
cullis مجرا
canals مجرا
meatus مجرا
holes مجرا
runways مجرا
holing مجرا
runway مجرا
vas مجرا
holed مجرا
canal مجرا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
slotting مجرا شکاف
stenosis تنگی مجرا
slot مجرا شکاف
slots مجرا شکاف
vessels سفینه مجرا
ductless glands غدههای بی مجرا
channel selector مجرا گزین
gullets مجرا کانال
channelization مجرا سازی
channels ترعه مجرا
canalization مجرا سازی
subchannel زیر مجرا
vessel سفینه مجرا
channels کانال مجرا
tract مجرا جهاز
channeled کانال مجرا
tracts مجرا جهاز
channeled ترعه مجرا
channel capacit گنجایش مجرا
channeling ترعه مجرا
channeling کانال مجرا
channel کانال مجرا
channelled ترعه مجرا
gullet مجرا کانال
channel ترعه مجرا
channelled کانال مجرا
sprinkles ترشح
sprinkled ترشح
sprayed ترشح
spatters ترشح
spattering ترشح
transudation ترشح
spattered ترشح
sprinkle ترشح
sprays ترشح
spluttering ترشح
spluttered ترشح
spray ترشح
splutter ترشح
splutters ترشح
spraying ترشح
flux ترشح
spatter ترشح
leakages ترشح
leakage ترشح
splashes ترشح
transudate ترشح
secretion ترشح
transpiration ترشح
splashing ترشح
splash ترشح
bungs دریچه مجرا کیسه
oppilation بستن یا بستگی مجرا
narrowband channel مجرا با نوار باریک
bung دریچه مجرا کیسه
channel status word کلمه وضعیت مجرا
conductress ابگذر- مجرا- مجری
bunging دریچه مجرا کیسه
conductresses ابگذر- مجرا- مجری
bunged دریچه مجرا کیسه
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
splashing صدای ترشح
splashing ترشح کردن
splashes دارای ترشح
actescence ترشح شیر
splashes ترشح کردن
splashes صدای ترشح
anuria قطع ترشح
splash دارای ترشح
splashing دارای ترشح
spatter ترشح کردن
spattering ترشح کردن
spatters ترشح کردن
plash ترشح کردن
salivation ترشح بزاق
he was splashed all over سرتا پا ترشح شد
discharge ترشح کردن
discharge انفصال ترشح
discharges ترشح کردن
internal secretion ترشح درونی
discharges انفصال ترشح
splashy دارای ترشح
spoondrift ترشح امواج
spattered ترشح کردن
splutter ترشح کردن
spluttering ترشح کردن
galactopoiesis ترشح شیر
splutters ترشح کردن
sprinkle ترشح کردن
secreting ترشح کردن
secretes ترشح کردن
secreted ترشح کردن
secrete ترشح کردن
sprinkled ترشح کردن
spluttered ترشح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com