English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
English Persian
self absorption غرق در خویش غرق شدن در افکار
Other Matches
self خویش
relation خویش
kinswomen خویش
kinswoman خویش
connexions خویش
connection خویش
kin خویش
kindred خویش
sib خویش وقوم
self discharging رهاکننده خویش
nepotist خویش پرست
he is kin to me او خویش منست
he is kin to me اوبامن خویش
relativein law خویش سببی
nepotism خویش و قوم پرستی
nieces خویش و قوم مونث
niece خویش و قوم مونث
shirt-tails قوم و خویش دور
shirt-tail قوم و خویش دور
affinity قوم و خویش سببی
kin قوم و خویش خویشی
to take after number one در فکر خویش بودن
to call cousins قوم و خویش داشتن
germane منتسب خویش و قوم
self tightening نفس خویش را درتنگنا قراردهنده
Every thing is good in its season. <proverb> که هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
self tightening برنفس خویش فشاروارد اورنده
to take care of number one در فکر خویش بودن از خودتوجه گردن
non commital از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
breast افکار
breasts افکار
devisor کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
daydreams افکار پوچ
daydreaming افکار پوچ
daydreamed افکار پوچ
daydream افکار پوچ
internal conception زاییده افکار
musing غرق در افکار
train of thought رشته افکار
thoughts افکار خیال
thought افکار خیال
idea زاییده افکار
concept زاییده افکار
public opinion افکار عمومی
conception زاییده افکار
brainchild زاییده افکار
good deeds افکار نیکو
ideas if reference افکار عطفی
self condemned محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
vox populi اراء یا افکار مردم
To have enlightened ideas. To be an intellectual. افکار روشنی داشتن
cardinal sin عملمغایر با افکار عمومی
In deference to public opinion. به احترام افکار عمومی
mind reader کاشف افکار دیگران
telepathy ارتباط افکار با یکدیگر
strong minded دارای افکار مردانه
mind reading کشف افکار دیگران
parochialism محدودیت در افکار وعقایدمحلی
wishful thinking افکار واهی و پوچ
mind readers کاشف افکار دیگران
ideology مبحث افکار وارزوهای باطنی
to think out loud افکار خود را [بلند] گفتن
to think aloud افکار خود را [بلند] گفتن
egghead روشنفکر دارای افکار بلند
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
ideologies مبحث افکار وارزوهای باطنی
self revelation افشاء افکار واحساسات شخصی
bemuse غرق افکار شاعرانه کردن
idealogy مبحث افکار وارزوهای باطنی
eggheads روشنفکر دارای افکار بلند
representationalist معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
I don't know what to make of him. من افکار او [مرد] را درک نمی کنم.
cause cTlFbre موردیکهنظر افکار عمومیرا بهخود جلبکند
A dialogue . گفت وشنود ( بحث وتبادل افکار ونظریات )
ideologist ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
intrusive thoughts اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
brain washing مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com