Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
inenarrable
غیر قابل حکایت
Other Matches
story
حکایت
allegories
حکایت
novella
حکایت
exemplum
حکایت
allegory
حکایت
anecdote
حکایت
anecdotes
حکایت
narratives
حکایت
narrative
حکایت
to tell a story
حکایت
marchen
حکایت
storied
حکایت شده
tale
حکایت شرح
two discrepant stories
دو حکایت مختلف
tales
حکایت شرح
anecdotist
حکایت نویس
apologue
حکایت اخلاقی
fables
حکایت گفتن
fable
حکایت اخلاقی
fable
حکایت گفتن
fables
حکایت اخلاقی
story teller
افسانه گو حکایت نویس
an interesting story
حکایت جالب توجه
the story is probale
این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
ems dispatch
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
sensible
قابل درک قابل رویت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
achievable
قابل وصول قابل تفریق
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable
قابل
solvable
قابل حل
thorough paced
قابل
acceptor
قابل
soluble
قابل حل
qualified
قابل
good
قابل
dissoluble
قابل حل
sensible
قابل حس
apt
قابل
incapable
نا قابل
ablest
قابل
abler
قابل
able
قابل
negotiated
قابل انتقال
minable
قابل استخراج
multiplicable
قابل تکثیر
negotiates
قابل انتقال
mibeable
قابل استخراج
revocable
قابل برگشت
negotiate
قابل انتقال
multipliable
قابل تکثیر
mistakable
قابل اشتباه
culpable
قابل مجازات
moveable
قابل تغییر
revokable
قابل فسخ
revocable
قابل رجوع
moot
قابل بحث
separable
قابل تفکیک
mobilizable
قابل تجهیز
revocable
قابل فسخ
observable
قابل مراعات
pardoable
قابل عفو
partible
قابل افراز
pasturable
قابل چرا
reversible
قابل نقض
reprouducible
قابل تولیدیاتناسل
applicable
قابل اجراء
elastic
قابل ارتجاع
newsworthy
قابل انتشار
permeable
قابل نفوذ
operable
قابل درمان
open cheque
چک قابل انتقال
returnable
قابل برگشت
restorable
قابل اعاده
respirable
قابل تنفس
knowable
قابل دانستن
transferable
قابل انتقال
nota bene
قابل توجه
resistible
قابل مقاومت
numerable
قابل شمارش
omissible
قابل حذف
operable
قابل علاج
revealable
قابل مکاشفه
negotiating
قابل انتقال
insurable
قابل بیمه
noticeable
قابل توجه
interconvertible
قابل تبدیل
investigable
قابل رسیدگی
inventible
قابل اختراع
inventible
قابل جعل
regrettable
قابل تاسف
irrecusable
غیر قابل رد
irrigable
قابل ابیاری
trustworthy
قابل اعتماد
judicable
قابل قضاوت
justiciable
قابل دادرسی
pivoting
قابل چرخش
inspirable
قابل تنفس
inoculable
قابل تلقیح
salvageable
قابل نجات
sailable
قابل هوابری
imaginable
قابل درک
detectable
قابل کشف
inferable
قابل استنباط
inferible
قابل استنباط
inflamable
قابل اشتعال
inflective
قابل صرف
justifiable
قابل توجیه
inflexional
قابل صرف
inhabitable
قابل سکنی
substantial
قابل توجه
inheritable
قابل توارث
kenspeckle
قابل شناسایی
leviable
قابل تحمیل
licensable
قابل اجازه
macroscopic
قابل رویت
maintainable
قابل نگاهداری
sailable
قابل کشتیرانی
medicable
قابل معالجه
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
meltable
قابل ذوب
mentionable
قابل ذکر
merchantable
قابل معامله
drinkable
قابل اشامیدن
preferable
قابل ترجیح
merchantable
قابل فروش
machinable
قابل تراش
liveable
قابل زندگی
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
enforceable
قابل اجرا
enforceable
قابل اجراء
digestible
قابل هضم
limpsey
قابل انحناء
limpsy
قابل انحناء
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
livable
قابل معاشرت
livable
قابل زندگی
liveable
قابل زیستن
liveable
قابل معاشرت
eligible
قابل انتخاب
mobiles
قابل تحرک
quodlibet
نکته قابل
quoteworthy
قابل اقتباس
ratable
قابل ارزیابی
rebuttable
قابل رو کردن
distinct
قابل تشخیص
discernible
قابل تشخیص
repeatable
قابل تکرار
discernible
قابل تمیز
rebuttable presumptions
احکام قابل رد
receivable
قابل قبول
reclaimable
قابل استرداد
reclaimable
قابل احیاء
quizzable
قابل ریشخند
quenchable
قابل جلوگیری
mobiles
قابل حرکت
mobile
قابل تحرک
mobile
قابل حرکت
pursuable
قابل تعقیب
publishable
قابل نشر
serviceable
قابل استفاده
handy
<adj.>
قابل استفاده
handiest
قابل استفاده
handier
قابل استفاده
purchasable
قابل خریداری
replaceable
قابل تعویض
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com