English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
incommunicable غیر قابل سرایت
Search result with all words
transmissible قابل سرایت مسری
Other Matches
contagions سرایت
contagion سرایت
pervasion سرایت
infectiousness سرایت
transmittal انتقال سرایت
pervasivenness قوه سرایت
infect سرایت کردن
infecting سرایت کردن
group contagion سرایت گروهی
mass contagion سرایت جمعی
transmittance انتقال سرایت
permeating سرایت کردن
infection سرایت مرض
infections سرایت مرض
transmittancy انتقال سرایت
impenetrableness سرایت ناپذیری
imperviable سرایت ناپذیر
permeated سرایت کردن
imperviousness سرایت ناپذیری
permeates سرایت کردن
contaminating سرایت دادن
transitivity سرایت پذیری
infects سرایت کردن
permeate سرایت کردن
contaminates سرایت دادن
contaminated سرایت دادن
contaminate سرایت دادن
transitivity principle اصل سرایت پذیری
contagion سرایت ناخوشی واگیر
amebiasis سرایت مرض در اثرامیب
plaguing سرایت مرض طاعون
plagues سرایت مرض طاعون
contagions سرایت ناخوشی واگیر
penetrates بداخل سرایت کردن
penetrated بداخل سرایت کردن
plagued سرایت مرض طاعون
penetrate بداخل سرایت کردن
pervasiveness قوه سرایت یا اشباع
plague سرایت مرض طاعون
contagium میکرب سرایت دهنده مرض
water permeates the ground اب در زمین نفوذ یا سرایت میکند
transmissibility انتقال پذیری قابلیت سرایت
transmission سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
transmissions سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
combustible قابل سوزش قابل تراکم
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible قابل درک قابل رویت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
observable قابل مشاهده قابل گفتن
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل معرفی قابل ارائه
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
achievable قابل وصول قابل تفریق
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
sensible قابل حس
soluble قابل حل
dissoluble قابل حل
thorough paced قابل
ablest قابل
able قابل
good قابل
apt قابل
abler قابل
incapable نا قابل
acceptor قابل
qualified قابل
solvable قابل حل
capable قابل
operable قابل درمان
pasturable قابل چرا
multiplicable قابل تکثیر
omissible قابل حذف
partible قابل افراز
knowable قابل دانستن
operable قابل علاج
numerable قابل شمارش
namable قابل ذکر
open cheque چک قابل انتقال
pardoable قابل عفو
inspirable قابل تنفس
observable قابل مراعات
nota bene قابل توجه
separable قابل تفکیک
detectable قابل کشف
irrigable قابل ابیاری
judicable قابل قضاوت
justiciable قابل دادرسی
trustworthy قابل اعتماد
kenspeckle قابل شناسایی
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
pivoting قابل چرخش
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
limsy قابل انحناء
enforceable قابل اجرا
regrettable قابل تاسف
irrecusable غیر قابل رد
inventible قابل جعل
inflamable قابل اشتعال
inflective قابل صرف
inflexional قابل صرف
inhabitable قابل سکنی
inheritable قابل توارث
justifiable قابل توجیه
inoculable قابل تلقیح
inquirable قابل تحقیق
insurable قابل بیمه
interconvertible قابل تبدیل
investigable قابل رسیدگی
inventible قابل اختراع
noticeable قابل توجه
enforceable قابل اجراء
livable قابل زیستن
livable قابل معاشرت
mibeable قابل استخراج
drinkable قابل اشامیدن
minable قابل استخراج
eligible قابل انتخاب
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
mistakable قابل اشتباه
digestible قابل هضم
mobilizable قابل تجهیز
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
merchantable قابل فروش
livable قابل زندگی
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زندگی
machinable قابل تراش
macroscopic قابل رویت
maintainable قابل نگاهداری
medicable قابل معالجه
meltable قابل ذوب
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
selectively قابل انتخاب
selective قابل انتخاب
multipliable قابل تکثیر
rebuttable presumptions احکام قابل رد
intelligible قابل فهم
refractile قابل انکسار
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
removable قابل انتقال
removable قابل عزل
renderable قابل ارائه
rentable قابل اجاره
intelligible قابل درک
comprehensible قابل درک
reflexible قابل انعکاس
receivable قابل قبول
distinct قابل تشخیص
discernible قابل تشخیص
discernible قابل تمیز
reclaimable قابل استرداد
reclaimable قابل احیاء
reconcilable قابل تلفیق
recoupable قابل جبران
redeemable قابل ابتیاع
objectionable قابل اعتراض
refillable قابل تعویض
vulnerable قابل حمله
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com