Total search result: 122 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
the trusty is that i forgot it |
فراموش کردم |
|
|
Search result with all words |
|
i forgot all about it |
به کلی فراموش کردم |
the trusty is that i forgot it |
حقیقا امراینست که فراموش کردم |
It slipped my mind. |
آن را فراموش کردم. |
Other Matches |
|
What have I done to offend you? |
من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟] |
I was keeping my fingers crossed . |
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم ) |
absent-minded <idiom> |
فراموش خیال |
forget |
فراموش کردن |
never to be forgotten |
فراموش نشدنی |
let it lay <idiom> |
فراموش کردن |
to fall in to oblivion |
فراموش شدن |
slip one's mind <idiom> |
فراموش شده |
haunting |
فراموش نشدنی |
absent-minded <idiom> |
فراموش کار |
Forgive and forget. <proverb> |
ببخش و فراموش کن. |
to pass into silence |
فراموش شدن |
forgetter |
فراموش کننده |
disremember |
فراموش کردن |
foregettable |
فراموش شدنی |
freemasons hall |
فراموش خانه |
unforgettable |
فراموش نشدنی |
forgot |
فراموش کرد |
forgets |
فراموش کردن |
lose sight of <idiom> |
ندیدن ،فراموش کردن |
By the way . Incidentally. |
راستی ( تا فراموش نکردم ) |
mouse ear |
گل مرا فراموش مکن |
myosote |
گل مرا فراموش مکن |
forget-me-nots |
گل مرا فراموش مکن |
forget-me-not |
گل مرا فراموش مکن |
forgotten |
فراموش کرده یا شده |
please dont forget it |
خواهش دارم فراموش نکنید |
Freemasons |
عضو فراموش خانه فراماسیون |
Freemason |
عضو فراموش خانه فراماسیون |
let bygones be bygones <idiom> |
فراموش کردن اتفاقات گذشته |
unlearns |
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن |
Have you forgotten our drinks? |
آیا نوشیدنیهای ما را فراموش کرده اید؟ |
We should not have lost sight of the fact that ... |
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که .. |
unlearnt |
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن |
skip it <idiom> |
همه چیز را درموردآن فراموش کردن |
unlearn |
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن |
not to lose sight of |
ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن |
misremember |
غلط واشتباه بخاطر اوردن فراموش کردن |
to lose track [of] |
فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است |
self forgetful |
نفس خود را فراموش کرده مستغرق در عالم خارج ازخود |
I made a mistake . I was wrong. |
من اشتباه کردم |
I am freezing ( to death) . |
از سرمایخ کردم |
i asked him a question |
پرسشی از او کردم |
i hid my self |
را پنهان کردم |
i knocked at the door |
دق الباب کردم |
eureka |
>من کشف کردم < |
I am late. |
من دیر کردم. |
iwas late |
دیر کردم |
red letter |
مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی |
I've run out of petrol. |
بنزین تمام کردم. |
I incurred a heavy loss. |
ضرر زیادی کردم |
I invited her to lunch . I stood her a lunch . |
ناهار مهمانش کردم |
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . |
هر چه سعی کردم نشد |
i managed to do it |
ان کار را درست کردم |
I have a reservation. |
من قبلا رزرو کردم. |
i made him go |
او را وادار کردم برود |
i had a quiet read |
فرصت پیدا کردم |
What have I done to offend you? |
من چطور تو را ناراحت کردم؟ |
i profited by his advice |
از نظر او استفاده کردم |
i was too indulgent to him |
زیاد به او گذشت کردم |
i a the beauties of nature |
من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم |
i did that of my own free will |
این کار را کردم |
i am through with my work |
ازکارفراغت پیدا کردم |
i made him go |
او راوادار به رفتن کردم |
I sent him packing. |
دست به سرش کردم. [اصطلاح] |
i provided for his safety |
وسائل سلامت او را فراهم کردم |
I had a long talk with him. |
با ایشان مفصلا" صحبت کردم |
i repaid his kindress in kind |
مهربانی او را عینا` تلافی کردم |
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. |
هر طور کردم غلط درآمد |
i did my best |
منتهای کوشش خود را کردم |
I thought so. |
منم همینطور فکر کردم. |
I have entangled myself with the banks . |
خودم را گرفتار بانک ها کردم |
Since I left school. |
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم |
the two books are a like |
با هردو یک جور معامله کردم |
i saw him off the premises |
کردم تا ازعمارت بیرون رفت |
I stayed up reading until midnight. |
تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم |
If I find the time . |
اگر وقت کنم ( کردم ) |
i did all in my power |
انچه در توانم بود کردم |
I was a fool ( naïve enough) to believe her . |
من را بگه که حرفهایش را باور کردم |
i stated the facts |
چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم |
I had a hell of a time to fix the engine. |
پدرم درآمد موتور رادرست کردم |
I stayed in concealment until the danger passed. |
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت |
i am & out |
پنج لیره اشتباه حساب کردم |
I've shoveled snow all the morning. |
من تمام صبح برف پارو کردم. |
I found a hair in the soup . |
توی سوپ یک موبود (پیدا کردم ) |
I weighed myself today . |
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم ) |
i waved him nearer |
با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا |
Upon reflection , I realized that … |
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ... |
i did it for show |
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم |
i gave up the idea |
ازان خیال صرف نظر کردم |
i made him my proxy |
او رااز جانب خود وکیل کردم |
i did it only for your sake |
تنها به خاطرشما این کار را کردم |
I have settled all my accounts. |
همه حساب هایم را صاف کردم |
I reckoned him as my friend. |
اورا دوست خود حساب می کردم |
I stand corrected. |
من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.] |
I areraged six hours a day. |
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم. |
i owe for all my books |
پول همه کتابهای خود راقرض کردم |
Did I say anything different? |
مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟ |
I expended all my capital on equipment. |
تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم |
I ran away lest I should be seen . |
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم |
I stamped on the spider . |
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم ) |
I shared out the money among four persons. |
پول را بین چهار نفر قسمت کردم |
I played every trick in the book . |
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم ) |
to lock somebody [yourself] out [of something] |
در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده] |
I have been deceived in you . |
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم ) |
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. |
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم ) |
The news shocked me. |
این خبر مرا تکان داد (هول کردم ) |
I have thought long and hard about it. |
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم. |
I accidentally locked myself out of the house. |
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم. |
i thanked him for his trouble |
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم |
i lost my a |
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت |
post script |
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد |
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. |
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم . |
think nothing of something <idiom> |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! |
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد! |
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed |
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟ |
i thought of you |
جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم |
i attmpted to sing |
کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم |