English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
Other Matches
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
bodies گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
body گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
mass قسمت عمده
masses قسمت عمده
bulk قسمت عمده
massing قسمت عمده
bone marrow مغز قسمت عمده
marrow مغز قسمت عمده
marrows مغز قسمت عمده
major assembly قسمت عمده دستگاه
lifting body هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
main عمده
primary عمده
primed عمده
prime عمده
archical عمده
head عمده
majored عمده
majoring عمده
major عمده
copesetic عمده
only عمده
mainline عمده
mainlined عمده
mainlines عمده
mainlining عمده
bulk عمده
primes عمده
copacetic عمده
essentials عمده
material عمده
materials عمده
essential <adj.> عمده
leading عمده
significant عمده
major <adj.> عمده
quintessential <adj.> عمده
substantive [essential] <adj.> عمده
vital <adj.> عمده
stapling عمده
significantly عمده
stapled عمده
essential عمده
staple عمده
principals عمده
chief عمده
principal عمده
chiefs عمده
prima عمده
major sort جورسازی عمده
to sell عمده فروختن
grossest عمده ناخالص
grosses عمده ناخالص
grosser عمده ناخالص
major assembly قطعه عمده
grossed عمده ناخالص
majoring مهم عمده
grossing عمده ناخالص
major product تولیدات عمده
majored مهم عمده
the great vassals اقطاعداران عمده
major foul خطای عمده
major end item اقلام عمده
major مهم عمده
major depression افسردگی عمده
major command یکان عمده
gross عمده ناخالص
wholesalers عمده فروش
host troop قوای عمده
principal town شهر عمده
primary center مرکز عمده
wholesaler عمده فروش
heft بخش عمده
leading lady or man بازیگر عمده
main body عمده قوا
primary planets سیارات عمده
squire ملاک عمده
gist مطلب عمده
squires ملاک عمده
oeuvre کار عمده
end item اقلام عمده
high road جاده عمده
principal cause جهت عمده
protagonist بازیگر عمده
wholeseller عمده فروش
be-all and end-all عامل عمده
lion's share بخش عمده
staple کالای عمده
dominant نمایان عمده
stapling کالای عمده
predominant نافذ عمده
bulk بصورت عمده
leading عمده برجسته
majors اتحادیههای عمده
protagonists بازیگر عمده
wholesale عمده فروشی
materially بطور عمده
stapled کالای عمده
whole prices قیمتهای عمده
chiefly بطور عمده
bulk supply اماد عمده
central war جنگ عمده
motifs شکل عمده
motif شکل عمده
whole sale trade عمده فروشی
whole sale dealer عمده فروشی
principal عمده موکل
on در مسیر عمده
whole saler عمده فروش
mainspring سبب عمده
principals عمده موکل
wholesaler بازرگان عمده فروش
quantity rebate تخفیف عمده فروشی
piece deresistance بخش عمده خوراک
prime implicant عمده دلالت کننده
vintners عمده فروش شراب
lord paramount صاحب تیول عمده
principium اصل عمده واساسی
bulk cargo بارحجیم بار عمده
quantity discount تخفیف عمده فروشی
vintner عمده فروش شراب
wholesale بصورت عمده فروختن
command یکان قرارگاه عمده
dominant user استفاده کننده عمده
greatly بطور بزرگ و عمده
major fleet ناوگان عمده دریایی
wholesale price قیمت عمده فروشی
the main army بخش عمده ارتش
major end item اقلام عمده امادی
bulk buying خرید بصورت عمده
vintnery عمده فروشی شراب
major term شرط عمده واساسی
blanket buying خرید بصورت عمده
commanded یکان قرارگاه عمده
wholesalers بازرگان عمده فروش
commands یکان قرارگاه عمده
prime عمده بار کردن
primed عمده بار کردن
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
primes عمده بار کردن
trade price قیمت عمده فروشی
stapling اساسی مرکز بازرگانی عمده
staple اساسی مرکز بازرگانی عمده
dominant user یکان مصرف کننده عمده
wholesale price index شاخص قیمت عمده فروشی
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
index of wholesale prices شاخص قیمتهای عمده فروشی
stapled اساسی مرکز بازرگانی عمده
mainstay وابستگی عمده نقطه اتکاء
mainstays وابستگی عمده نقطه اتکاء
component end item قطعات و اقلام تجهیزات عمده
their principal food is rice خوراک عمده انها برنج است
trade discount تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
p is nine points of the law تصرف شرط عمده مالکیت است
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
roses p in this garden گل عمده این باغ گل سرخ است
quantity allowance تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
strength group گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
end item وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
pound cake کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
dialectic materialism دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
security council یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
foresail بادبان عمده دگل جلو کشتی بادبان پایین
supreme commander فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
molif شکل نمایان شکل عمده
airlift command فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
army forces نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
reference position محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
assumes در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assume در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
Anatolia منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
resume command به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
islands پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
island پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
military ارتشی
khaki پارچه ارتشی
health nurse پرستار ارتشی
battalions نیروهای ارتشی
health nurse نرس ارتشی
army regulation مقررات ارتشی
caisson ارابه ارتشی
military device اسباب ارتشی
battalion نیروهای ارتشی
armed forces courier پیک ارتشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com