English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
Other Matches
supreme commander فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
reference position محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
assume در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assumes در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
resume command به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
islands پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
island پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
airlift command فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
centre castle پل فرماندهی
leadership فرماندهی
wheelhouses پل فرماندهی
wheelhouse پل فرماندهی
executive branch فرماندهی
commandantship فرماندهی
strategy فن فرماندهی
strategies فن فرماندهی
conning tower پل فرماندهی
commands فرماندهی
pilot house پل فرماندهی
command فرماندهی
bridges پل فرماندهی
commandership فرماندهی
bridged پل فرماندهی
bridge پل فرماندهی
commanded فرماندهی
commander's estimate براورد فرماندهی
commands سرکردگی فرماندهی
emergency conning position پل فرماندهی اضطراری
commanded سرکردگی فرماندهی
area command فرماندهی منطقه
enclosed bridge پل فرماندهی سر پوشیده
command سرکردگی فرماندهی
unified command فرماندهی متحد
base command فرماندهی پایگاه
scheme of command طرح فرماندهی
tactical command ship ناو فرماندهی
support command فرماندهی پشتیبانی
commander's call در اختیار فرماندهی
command report گزارش فرماندهی
command net شبکه فرماندهی
command mode حالت فرماندهی
commandery مقام فرماندهی
commandery محل فرماندهی
command language زبان فرماندهی
command channels ردههای فرماندهی
command and control کنترل و فرماندهی
commodity command فرماندهی اماد
combined command فرماندهی مرکب
continuity of command مداومت فرماندهی
tactical command فرماندهی تاکتیکی
air command فرماندهی هوایی
master's certificate گواهینامه فرماندهی
head quarters مرکز فرماندهی
administrative command فرماندهی اداری
flagship ناو فرماندهی
flagships ناو فرماندهی
command post پست فرماندهی
command post پاسگاه فرماندهی
command posts پست فرماندهی
command posts پاسگاه فرماندهی
high command فرماندهی عالی
logistical command فرماندهی لجستیکی
joint command فرماندهی مشترک
lead a unit فرماندهی کردن
flag ship ناو سر فرماندهی
command group گروه فرماندهی
oldman مقام فرماندهی
supreme فرماندهی عالی
headquarters مرکز فرماندهی
headquarters قرارگاه فرماندهی
bridge پل فرماندهی کشتی
bridged پل فرماندهی کشتی
bridges پل فرماندهی کشتی
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
guided کشتی فرماندهی عملیات
forward command post پست فرماندهی جلو
kommandatura مرکز فرماندهی نظامی
type command فرماندهی ناو گروه
cupola برجک فرماندهی تانک
guide کشتی فرماندهی عملیات
cupolas برجک فرماندهی تانک
division support command فرماندهی پشتیبانی لشگر
command liaison افسر رابط فرماندهی
commander in chief فرمانده کل قوا سر فرماندهی
unified یکپارچه فرماندهی متحد
islands پل فرماندهی ناو هواپیمابر
island پل فرماندهی ناو هواپیمابر
guides کشتی فرماندهی عملیات
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
air defense command فرماندهی پدافند هوایی
air command فرماندهی نیروی هوایی
aiming circle زاویه یاب فرماندهی
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
area support command فرماندهی پشتیبانی منطقه
establishing authority فرماندهی نیروهای اب خاکی
command post exercise تمرین پاسگاه فرماندهی
air strategical command فرماندهی استراتژیکی هوایی
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
advance command post پاسگاه فرماندهی جلو
agc ناو فرماندهی نیروی اب خاکی
army material command فرماندهی اماد نیروی زمینی
deputy chief of naval operation جانشین فرماندهی نیروی دریایی
combat commander's insignia علامت فرماندهی بر یکان رزمی
sealift command فرماندهی حمل و نقل دریایی
amphibious command ship ناو فرماندهی عملیات اب خاکی
army airdefense command post پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
command and general staff college دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
flag officer افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
commander's guidance دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
splinter screen پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهی ناو
base logistical command یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
sea frontiers مرزبانی دریایی پایگاه فرماندهی دفاع ساحلی
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
tactical air command center مرکز فرماندهی و کنترل نیروی هوایی تاکتیکی
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
chief army censor افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
tactics دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
straight مستقیم
level مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
first-hand مستقیم
leveled مستقیم
firsthand مستقیم
straightest مستقیم
straight line مستقیم
straight line خط مستقیم
straight line code کد مستقیم
straighter مستقیم
straightish مستقیم
on line مستقیم
attributive مستقیم
levels مستقیم
bee line خط مستقیم
levelled مستقیم
beeline خط مستقیم
right مستقیم
righted مستقیم
righting مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
direct <adj.> مستقیم
upstanding مستقیم
directs مستقیم
directed مستقیم
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
straightest قسمت مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
direct current جریان مستقیم
direct taxes مالیاتهای مستقیم
indirect غیر مستقیم
straight position فرم مستقیم
straighter قسمت مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
sideway غیر مستقیم
wall pass پاس مستقیم
close supervision نظارت مستقیم
rectilinear مستقیم الخط
airline خط مستقیم هوایی
airlines خط مستقیم هوایی
rectiliner مستقیم الخط
intuition درک مستقیم
intuitions درک مستقیم
highroad صراط مستقیم
highroads صراط مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
as the crow files بخط مستقیم
straight قسمت مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct address نشانی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct aggression پرخاشگری مستقیم
forward resistance مقاومت مستقیم
aright مستقیم مستقیما
dressings مستقیم کنی
dressing مستقیم کنی
direct control کنترل مستقیم
forward voltage ولتاژ مستقیم
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com