English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
occidentalize فرنگی ماب کردن
Other Matches
braces and bits فرنگی
brace and bit فرنگی
Europeans فرنگی
feringhee فرنگی
frankish فرنگی
European فرنگی
houseleek تره فرنگی
leeks تره فرنگی
gorsy اولکس فرنگی
moroccoleather تیماج فرنگی
bathed حمام فرنگی
bath حمام فرنگی
strawberry توت فرنگی
macaroni رشته فرنگی
screw a مته فرنگی
greco roman کشتی فرنگی
artichokes کنگر فرنگی
chervil جعفری فرنگی
vermicelli رشته فرنگی
enema pump اماله فرنگی
scarificator نشتر فرنگی
artichoke کنگر فرنگی
clysopump اماله فرنگی
tomato juice آب گوجه فرنگی
pasta رشته فرنگی
bathing tub حمام فرنگی
endives کاسنی فرنگی
endive کاسنی فرنگی
avant-sorps کلاه فرنگی
cabinetmaker فرنگی ساز
belvedere کلاه فرنگی
pansy بنفشه فرنگی
pansies بنفشه فرنگی
plantable psyllium پامچال فرنگی
smalt لاجورد فرنگی
butts لولا فرنگی
butt لولا فرنگی
summer house کلاه فرنگی
cabinet maker فرنگی ساز
butted لولا فرنگی
cabinet-maker فرنگی ساز
belvidere کلاه فرنگی
gooseberry انگور فرنگی
gooseberries انگور فرنگی
paeony شقایق فرنگی
cineraria پامچال فرنگی
cabinet-makers فرنگی ساز
fleawort پامچال فرنگی
madolin عود فرنگی
wild pansy بنفشه فرنگی
leek تره فرنگی
pergolas کلاه فرنگی
heart sease بنفشه فرنگی
mercuric chloride داراشکنه فرنگی
tomatoes گوجه فرنگی
bonbon اب نبات فرنگی
pavilion کلاه فرنگی
europeanism فرنگی مابی
arris fillet joint اتصال فرنگی
european type plane رنده فرنگی
acres جریب فرنگی
acre جریب فرنگی
syphilis ابله فرنگی
pergola کلاه فرنگی
pavilions کلاه فرنگی
noodle رشته فرنگی
strawberries توت فرنگی
spaghetti رشته فرنگی
goosegog یکجورانگور فرنگی
corrosive subli mate داراشکنه فرنگی
love apple گوجه فرنگی
love in idleness بنفشه فرنگی
prussian blue نیل فرنگی
tomato گوجه فرنگی
scallion تره فرنگی پیازچه
pavilion عمارت کلاه فرنگی
bluebice مینا یا لاجوردی فرنگی
allspice فلفل فرنگی شیرین
butted لبه لولای فرنگی
ketchup or catchup سوس گوجه فرنگی
strawberry tree توت فرنگی درختی
glaubers salts نمک فرنگی اصل
leadchromate رنگ زرد فرنگی
paris blue یکجور نیل فرنگی
butts لبه لولای فرنگی
half-caste فرنگی پدروهندی مادر
mandoline ماندولین عود فرنگی
belvedere کلاه فرنگی مهتابی
spaghetti خوراک رشته فرنگی
epsom salt نمک فرنگی اصل
ribbon vermicelli رشته فرنگی باریک
flaps در پوش مستراح فرنگی
pavilions درکلاه فرنگی جادادن
tomato soup سوپ گوجه فرنگی
wimble دیلم مته فرنگی
catchup سوس گوجه فرنگی
field pea نخود سبز فرنگی
ketchup سوس گوجه فرنگی
pavilions عمارت کلاه فرنگی
tomato sauce سوس گوجه فرنگی
chatri [کلاه فرنگی هندی]
flapped در پوش مستراح فرنگی
pavilion درکلاه فرنگی جادادن
casita [کلاه فرنگی کوچک]
sulphate of magnesia نمک فرنگی اصل
sulphate of magnesium نمک فرنگی اصل
sulphate of soduim نمک فرنگی مصنوعی
catsup سوس گوجه فرنگی
butt لبه لولای فرنگی
africander افریقایی فرنگی نژاد
gloriette عمارت کلاه فرنگی
flap در پوش مستراح فرنگی
omelets خاگینه کوکوی گوجه فرنگی
shrub بوته توت فرنگی درختچه
omelette خاگینه کوکوی گوجه فرنگی
omelettes خاگینه کوکوی گوجه فرنگی
furze اولکس فرنگی پروانه واران
madrilene ابگوشت غلیظ گوجه فرنگی
omelet خاگینه کوکوی گوجه فرنگی
shrubs بوته توت فرنگی درختچه
April ماه چهارم سال فرنگی اوریل
November نام ماه یازدهم سال فرنگی
tortellini خوراک رشته فرنگی پر ازچاشنی جوشانده
madrono توت فرنگی درختی انگور خرس
kiosks مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
madrona توت فرنگی درخت انگور خرس
kiosk مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
prussic acid اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
madrone توت فرنگی درختی انگور خرس
chilisauce نوعی رب گوجه فرنگی فلفل دار
onions [botanical genus] تره فرنگی [سرده گیاه شناسی]
stool کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
psyche knot ارایش گیسو بصورت گوجه فرنگی
tub حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
tubs حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
westernization فرنگی مابی پیروی از تمدن مغرب زمین
bloody mary مشروبی که از ودکا و سوس گوجه فرنگی درست میکنند
bloody marys مشروبی که از ودکا و سوس گوجه فرنگی درست میکنند
kedgeree خوراک فرنگی که عبارت است ازماهی سردوبرنج جوشانده وتخم مرغ
Why should I buy a foreign car in preference to an Iranian car? چرا اتوموبیل ایرانی رابگذارم ویک اتوموبیل خارجی ( فرنگی ) بخرم ؟
peony طرح شقایق فرنگی [این طرح در فرش های چینی و مفول رواج داشته و بیشتر حاشیه ها را با آن پر می کنند.]
pimento فلفل فرنگی شیرین فلفل گینه
pimentos فلفل فرنگی شیرین فلفل گینه
rigatoni رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com