English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 60 (5 milliseconds)
English Persian
merge فرورفتن مستهلک شدن
merges فرورفتن مستهلک شدن
Other Matches
foundered فرورفتن
to sinister in فرورفتن
to go deep in to فرورفتن در
founders فرورفتن
foundering فرورفتن
founder فرورفتن
stick فرورفتن
amortize مستهلک کردن
depreciates مستهلک کردن
depreciating مستهلک کردن
extinguish مستهلک کردن
extinguishes مستهلک کردن
extinguishing مستهلک کردن
damp مستهلک کردن
dampers مستهلک کردن
depreciable مستهلک شونده
inextinguishable مستهلک نکردنی
depreciable مستهلک شدنی
depreciated مستهلک کردن
depreciate مستهلک کردن
write-offs مستهلک کردن
write-off مستهلک کردن
write off مستهلک کردن
wear out مستهلک شده
damper مستهلک کننده
dampest مستهلک کردن
immersion پوشیدگی فرورفتن در اب
breaking into the ground فرورفتن در زمین
to give way پس رفتن فرورفتن
bogs درباتلاق فرورفتن
bog درباتلاق فرورفتن
to stall in mud درگل فرورفتن
dynamic damper مستهلک کننده دینامیکی
write off capital مستهلک شدن سرمایه
fantasizing به خواب و خیال فرورفتن
fantasizes به خواب و خیال فرورفتن
fantasised به خواب و خیال فرورفتن
fantasising به خواب و خیال فرورفتن
fantasize به خواب و خیال فرورفتن
fantasized به خواب و خیال فرورفتن
cover-ups در لاک دفاعی فرورفتن
gride سوراخ کردن فرورفتن
cover up در لاک دفاعی فرورفتن
fantasises به خواب و خیال فرورفتن
cover-up در لاک دفاعی فرورفتن
cushions مستهلک شدن ضربه گیر
cushioned مستهلک شدن ضربه گیر
cushioning مستهلک شدن ضربه گیر
cushion مستهلک شدن ضربه گیر
scuba dive فرورفتن غواص به زیر اب باوسایل
introspect بخود امدن درخود فرورفتن
submersible قابل فرورفتن یا فرو بردن درزیر اب
dump بقیمت خیلی ارزان فروختن فرورفتن درخیالات واهی حالت مالخو لیایی
ducks and drakes پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
accumulated depreciation کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
amortization استهلاک کردن مستهلک کردن
resilience درجه مقاومت فرش در برابر سایش [این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com