English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (38 milliseconds)
English Persian
glamorised فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises فریبا نمودن طلسم کردن
glamorising فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing فریبا نمودن طلسم کردن
Other Matches
glamorization پر زرق و برق و فریبا نمودن
spell bound طلسم کرده طلسم شده
spell طلسم کردن
spells طلسم کردن
spelled طلسم کردن
becharm طلسم کردن
ensorcell [literary] طلسم کردن
ensorcel [American] [literary] طلسم کردن
enchant طلسم کردن
bewitch طلسم کردن
disenchant رفع طلسم کردن
seductive فریبا
nearly فریبا
deceptive فریبا
charming فریبا
dispel دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispels دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled دفع کردن طلسم را باطل کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
immersing غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse غوطه ور کردن شناور نمودن
delineate ترسیم نمودن معین کردن
condition شرط نمودن شایسته کردن
deposing عزل نمودن خلع کردن
delineates ترسیم نمودن معین کردن
deposes عزل نمودن خلع کردن
delineating ترسیم نمودن معین کردن
depose عزل نمودن خلع کردن
palpate لمس کردن امتحان نمودن
delineated ترسیم نمودن معین کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
fractionate تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
postulating قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulate قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates قیاس منطقی کردن فرض نمودن
to win nny one's affections محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
fetich طلسم
ligature طلسم
mumbo jumbo طلسم
abracadabra طلسم
amulet طلسم
talisman طلسم
amulets طلسم
voodooism طلسم
fetiche طلسم
periapt طلسم
talismans طلسم
glamour طلسم
fetishes طلسم
incantations طلسم
fetish طلسم
glamor طلسم
charm طلسم
juju طلسم
incantation طلسم
wizard طلسم گر نابغه
phylactery تعویذ طلسم
philtre طلسم عشق
spelled جادو طلسم
glamorous طلسم امیز
holystone سنگ طلسم
philter طلسم عشق
fetishist طلسم پرستی
fetishism اعتقاد به طلسم
wizards طلسم گر نابغه
disenchantment رهایی از طلسم
spells جادو طلسم
spell جادو طلسم
rune سخن مرموز طلسم
wise man جادوگر جادو ساحر طلسم گر افسونگر
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
gris gris طلسم یا افسونی که اکثراتوسط سیاهان افریقااستعمال میشده است
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
He felt like he'd finally broken the jinx. او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
countersink خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
voodooism ایین مذهبی سیاه پوستان افریقایی که شامل طلسم و جادو میباشد جادوگری
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
revises اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising اصلاح کردن اصلاح نمودن
showŠetc نمودن
seemed نمودن
seem نمودن
dost نمودن
dont نمودن
to gain any ones ear نمودن
seems نمودن
animalize نمودن
abstract نمودن
show نمودن
abstracting نمودن
showed نمودن
shows نمودن
animadvert نمودن
abstracts نمودن
sketched رسم نمودن
sketches رسم نمودن
curtails مختصر نمودن
curtailed مختصر نمودن
curtailing مختصر نمودن
adjust تسویه نمودن
numeralization عددی نمودن
digitizing دیجیتالی نمودن
sketch رسم نمودن
adjust تصفیه نمودن
plots رسم نمودن
affix اضافه نمودن
plot رسم نمودن
affixed اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
acquitting نمودن برائت
affixing اضافه نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
curtail مختصر نمودن
acquits نمودن برائت
stock piling ذخیره نمودن
send ارسال نمودن
friends یاری نمودن
standardize استاندارد نمودن
dissociate تفکیک نمودن
standardising استاندارد نمودن
standardises استاندارد نمودن
standardised استاندارد نمودن
authorise مجاز نمودن
sorting مرتب نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
arraign احضار نمودن
installs منصوب نمودن
installing منصوب نمودن
install منصوب نمودن
abate رفع نمودن
abated رفع نمودن
abates رفع نمودن
standardizes استاندارد نمودن
fill up خاکریزی نمودن
friend یاری نمودن
catered فراهم نمودن
caters فراهم نمودن
catering فراهم نمودن
indorsation تصویب نمودن
acquit نمودن برائت
cater فراهم نمودن
instal منصوب نمودن
dissociating تفکیک نمودن
dissociates تفکیک نمودن
imprisons حبس نمودن
imprisoning حبس نمودن
imprison حبس نمودن
mirroring معکوس نمودن
standardizing استاندارد نمودن
dusk تاریک نمودن
abating رفع نمودن
account محاسبه نمودن
impeaching احضار نمودن
plotted رسم نمودن
doubled مضاعف نمودن
sending ارسال نمودن
microjustification ریزتراز نمودن
to humble oneself افتادگی نمودن
accommodates تطبیق نمودن
accommodated تطبیق نمودن
impeaches احضار نمودن
accommodate تطبیق نمودن
doubled up مضاعف نمودن
impeached احضار نمودن
impeach احضار نمودن
sums خلاصه نمودن
sends ارسال نمودن
waived اغماض نمودن
waive اغماض نمودن
double مضاعف نمودن
sum خلاصه نمودن
anneal بادوام نمودن
waives اغماض نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
reciprocated مقابله به مثل نمودن
cornering the market قبضه نمودن بازار
sign a waiver قبول اغماض نمودن
brutalization حیوان صفت نمودن
price fixing ثابت نمودن قیمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com