English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 264 (28 milliseconds)
English Persian
press فشار دادن
presses فشار دادن
push فشار دادن
pushed فشار دادن
pushes فشار دادن
force فشار دادن
forces فشار دادن
forcing فشار دادن
pushing فشار دادن
hustle فشار دادن
hustled فشار دادن
hustles فشار دادن
hustling فشار دادن
pinch فشار دادن
pinches فشار دادن
yerk فشار دادن
Search result with all words
click صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicks صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
press فشار دادن با انگشتان
presses فشار دادن با انگشتان
attack فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacked فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacks فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
tension بحران تحت فشار قرار دادن
tensions بحران تحت فشار قرار دادن
push نشاندن فشار دادن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed نشاندن فشار دادن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes نشاندن فشار دادن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
squeeze چلاندن فشار دادن
squeezed چلاندن فشار دادن
squeezes چلاندن فشار دادن
squeezing چلاندن فشار دادن
clicking فشار دادن دکمه بالای دستگاه ماوس paste and cut
suppress مانع شدن تحت فشار قرار دادن
suppresses مانع شدن تحت فشار قرار دادن
suppressing مانع شدن تحت فشار قرار دادن
thrust فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusts فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
clamp بندزدن فشار دادن
clamped بندزدن فشار دادن
clamping بندزدن فشار دادن
clamps بندزدن فشار دادن
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
f key برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
pressure breathing تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pushbutton آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to press the button دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
trigger squeeze فشار دادن ماشه
To try to strangle someone . گلوی کسی را فشار دادن ( بقصد خفه کردن )
to make a typing error [mistake] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
to poke somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to prod somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
Other Matches
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
high voltage transformer ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
pitot pressure فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
low voltage distribution system شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
tension فشار
isobare هم فشار
isopiestic هم فشار
pushed فشار
ice push فشار یخ
pressuring فشار
fantod فشار
atmospheres فشار جو
tensions فشار
atmosphere فشار جو
push فشار
compression فشار
low pressure فشار کم
pushes فشار
strains فشار
line of thrust خط فشار
strain فشار
pressure فشار
isobars هم فشار
pressured فشار
isobar تک فشار
isobar هم فشار
isobars تک فشار
exertions فشار
pressures فشار
thrusts فشار
thrusting فشار
thrust فشار
exertion فشار
brunt فشار
growing pains فشار
hydraulic pressure فشار اب
stroking فشار با پا
stress فشار
constraint فشار
sense of pressure حس فشار
pressure sense حس فشار
impact فشار
presses فشار
violence فشار
total pressure فشار کل
press فشار
bunt فشار با سر
pressing فشار
strokes فشار با پا
barometric pressure فشار جو
back pressure پی فشار
stroked فشار با پا
back iron بن فشار
stroke فشار با پا
stressing فشار
atmospheric pressure فشار جو
stresses فشار
pressor فشار زا
zipped فشار
distraint فشار
water pressure فشار اب
zipping فشار
zip فشار
pressure vessel فشار
weight فشار
pressure curve خم فشار
impacts فشار
zips فشار
high tension فشار قوی
inclined compression فشار مایل
to press up با فشار بالابردن
impluse voltage فشار ضربهای
initial pressure فشار ابتدایی
impaction فشار سخت
impact pressure فشار اصابت
stresses فشار اوردن بر
stresses فشار روانی
wind pressure فشار باد
tension adjustment میزان فشار
The pressure of the atmosphere فشار جو ؟( اتمسفر )
inflationary pressure فشار تورمی
induction voltage فشار القائی
increase of pressure افزایش فشار
stressing فشار اوردن بر
stressing فشار روانی
bars واحد فشار
incompressible فشار ناپذیر
hydrostatic pressure فشار ایستابی
wheel pressure فشار چرخ
to squeeze to death با فشار کشتن
hydrostatic pressure فشار ایستائی
hydrostatic مربوط به فشار اب
torisonal strain فشار پیچشی
torsional strain فشار پیچشی
hydraulic pressure فشار هیدرولیکی
osmotic pressure فشار اسمزی
vapour pressure فشار بخار اب
under the stimulus of hunger از فشار گرسنگی
vapor pressure فشار بخار
high tension magneto مگنت پر فشار
hydrostatic pressure فشار عمق اب
stress فشار اوردن بر
hydrostatic pressure فشار عمق
stress فشار روانی
water suit لباس ضد فشار اب
water guage فشار سنج اب
voltmeter فشار سنج
compressor ماشین فشار
compressors ماشین فشار
uplift pressure فشار بالابرنده
insulation voltage فشار ازمایش
low voltage فشار ضعیف
partial pressure فشار جزئی
partial pressure فشار جزیی
piezometry فشار سنجی
piston pressure فشار پیستون
platen اهن فشار
platten اهن فشار
pore pressure فشار درونی
overlaid فشار اوردن
pressure above the atmosphere فشار بالای جو
lateral pressure فشار جانبی
pressure adjustment تنظیم فشار
kinetic pressure فشار سینتیک
pressure curve منحنی فشار
low tension magneto مگنت کم فشار
pressure drop افت فشار
pressure face سمت فشار
overvoltage ازدیاد فشار
overvoltage فشار زیاد
overpressure فشار بیش از حد
low tension فشار ضعیف
low voltage line خط فشار ضعیف
low pressure منطقه کم فشار
low pressure فشار خفیف
manifold pressure فشار گازگاه
manometer فشار سنج
low potential system دستگاه کم فشار
low potential فشار ضعیف
measuring voltage فشار سنجش
bar واحد فشار
molding pressure فشار قالب
low air pressure فشار هوای کم
loss of pressure افت فشار
longitudinal compression فشار طولی
molding pressure فشار پرس
isobar surface سطح هم فشار
pressure gaverner ناطم فشار
intermediate pressure فشار متوسط
social pressure فشار اجتماعی
soil strain فشار زمین
sound pressure فشار صوت
standard atmospheric pressure فشار متعارفی جو
voltages فشار الکتریکی
voltage فشار الکتریکی
static head فشار ایستایی
static pressure فشار ایستایی
stress of poverty فشار بینوایی
ram راندن با فشار
rammed راندن با فشار
intermediate high voltage line خط فشار متوسط
thrust of the arch فشار طاق
rams راندن با فشار
intake pressure فشار ورودی
internal pressure فشار درونی
blood pressure فشار خون
pressure gradient گرادیان فشار
pressure head ارتفاع فشار
pressure hull بدنه ضد فشار
pressure of speech فشار تکلم
pressure surface سطح فشار
pressure tendency گرایش فشار
pressure transducer مبدل فشار
pressure wave موج فشار
pulse pressure فشار نبض
radiation pressure فشار تشعشع
reduced pressure فشار کاهیده
reservoir pressure فشار مخزن
restrainer فشار دهنده
set forward فشار پیشروی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com