Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 264 (7 milliseconds)
English
Persian
press
فشار دادن
presses
فشار دادن
push
فشار دادن
pushed
فشار دادن
pushes
فشار دادن
force
فشار دادن
forces
فشار دادن
forcing
فشار دادن
pushing
فشار دادن
hustle
فشار دادن
hustled
فشار دادن
hustles
فشار دادن
hustling
فشار دادن
pinch
فشار دادن
pinches
فشار دادن
yerk
فشار دادن
Search result with all words
click
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicks
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
press
فشار دادن با انگشتان
presses
فشار دادن با انگشتان
attack
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacked
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacks
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
tension
بحران تحت فشار قرار دادن
tensions
بحران تحت فشار قرار دادن
push
نشاندن فشار دادن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
نشاندن فشار دادن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
نشاندن فشار دادن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
glide
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
squeeze
چلاندن فشار دادن
squeezed
چلاندن فشار دادن
squeezes
چلاندن فشار دادن
squeezing
چلاندن فشار دادن
clicking
فشار دادن دکمه بالای دستگاه ماوس paste and cut
suppress
مانع شدن تحت فشار قرار دادن
suppresses
مانع شدن تحت فشار قرار دادن
suppressing
مانع شدن تحت فشار قرار دادن
thrust
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusts
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
clamp
بندزدن فشار دادن
clamped
بندزدن فشار دادن
clamping
بندزدن فشار دادن
clamps
بندزدن فشار دادن
BNC connector
متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
embattle
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
f key
برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pushbutton
آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to press the button
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
trigger squeeze
فشار دادن ماشه
To try to strangle someone .
گلوی کسی را فشار دادن ( بقصد خفه کردن )
to make a typing error
[mistake]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
to make a typo
[American E]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
to poke somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to prod somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
Other Matches
cabin pressure
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
high voltage transformer
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
low voltage distribution system
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
tension
فشار
isobare
هم فشار
isopiestic
هم فشار
pushed
فشار
ice push
فشار یخ
pressuring
فشار
fantod
فشار
atmospheres
فشار جو
tensions
فشار
atmosphere
فشار جو
push
فشار
compression
فشار
low pressure
فشار کم
pushes
فشار
strains
فشار
line of thrust
خط فشار
strain
فشار
pressure
فشار
isobars
هم فشار
pressured
فشار
isobar
تک فشار
isobar
هم فشار
isobars
تک فشار
exertions
فشار
pressures
فشار
thrusts
فشار
thrusting
فشار
thrust
فشار
exertion
فشار
brunt
فشار
growing pains
فشار
hydraulic pressure
فشار اب
stroking
فشار با پا
stress
فشار
constraint
فشار
sense of pressure
حس فشار
pressure sense
حس فشار
impact
فشار
presses
فشار
violence
فشار
total pressure
فشار کل
press
فشار
bunt
فشار با سر
pressing
فشار
strokes
فشار با پا
barometric pressure
فشار جو
back pressure
پی فشار
stroked
فشار با پا
back iron
بن فشار
stroke
فشار با پا
stressing
فشار
atmospheric pressure
فشار جو
stresses
فشار
pressor
فشار زا
zipped
فشار
distraint
فشار
water pressure
فشار اب
zipping
فشار
zip
فشار
pressure vessel
فشار
weight
فشار
pressure curve
خم فشار
impacts
فشار
zips
فشار
high tension
فشار قوی
inclined compression
فشار مایل
to press up
با فشار بالابردن
impluse voltage
فشار ضربهای
initial pressure
فشار ابتدایی
impaction
فشار سخت
impact pressure
فشار اصابت
stresses
فشار اوردن بر
stresses
فشار روانی
wind pressure
فشار باد
tension adjustment
میزان فشار
The pressure of the atmosphere
فشار جو ؟( اتمسفر )
inflationary pressure
فشار تورمی
induction voltage
فشار القائی
increase of pressure
افزایش فشار
stressing
فشار اوردن بر
stressing
فشار روانی
bars
واحد فشار
incompressible
فشار ناپذیر
hydrostatic pressure
فشار ایستابی
wheel pressure
فشار چرخ
to squeeze to death
با فشار کشتن
hydrostatic pressure
فشار ایستائی
hydrostatic
مربوط به فشار اب
torisonal strain
فشار پیچشی
torsional strain
فشار پیچشی
hydraulic pressure
فشار هیدرولیکی
osmotic pressure
فشار اسمزی
vapour pressure
فشار بخار اب
under the stimulus of hunger
از فشار گرسنگی
vapor pressure
فشار بخار
high tension magneto
مگنت پر فشار
hydrostatic pressure
فشار عمق اب
stress
فشار اوردن بر
hydrostatic pressure
فشار عمق
stress
فشار روانی
water suit
لباس ضد فشار اب
water guage
فشار سنج اب
voltmeter
فشار سنج
compressor
ماشین فشار
compressors
ماشین فشار
uplift pressure
فشار بالابرنده
insulation voltage
فشار ازمایش
low voltage
فشار ضعیف
partial pressure
فشار جزئی
partial pressure
فشار جزیی
piezometry
فشار سنجی
piston pressure
فشار پیستون
platen
اهن فشار
platten
اهن فشار
pore pressure
فشار درونی
overlaid
فشار اوردن
pressure above the atmosphere
فشار بالای جو
lateral pressure
فشار جانبی
pressure adjustment
تنظیم فشار
kinetic pressure
فشار سینتیک
pressure curve
منحنی فشار
low tension magneto
مگنت کم فشار
pressure drop
افت فشار
pressure face
سمت فشار
overvoltage
ازدیاد فشار
overvoltage
فشار زیاد
overpressure
فشار بیش از حد
low tension
فشار ضعیف
low voltage line
خط فشار ضعیف
low pressure
منطقه کم فشار
low pressure
فشار خفیف
manifold pressure
فشار گازگاه
manometer
فشار سنج
low potential system
دستگاه کم فشار
low potential
فشار ضعیف
measuring voltage
فشار سنجش
bar
واحد فشار
molding pressure
فشار قالب
low air pressure
فشار هوای کم
loss of pressure
افت فشار
longitudinal compression
فشار طولی
molding pressure
فشار پرس
isobar surface
سطح هم فشار
pressure gaverner
ناطم فشار
intermediate pressure
فشار متوسط
social pressure
فشار اجتماعی
soil strain
فشار زمین
sound pressure
فشار صوت
standard atmospheric pressure
فشار متعارفی جو
voltages
فشار الکتریکی
voltage
فشار الکتریکی
static head
فشار ایستایی
static pressure
فشار ایستایی
stress of poverty
فشار بینوایی
ram
راندن با فشار
rammed
راندن با فشار
intermediate high voltage line
خط فشار متوسط
thrust of the arch
فشار طاق
rams
راندن با فشار
intake pressure
فشار ورودی
internal pressure
فشار درونی
blood pressure
فشار خون
pressure gradient
گرادیان فشار
pressure head
ارتفاع فشار
pressure hull
بدنه ضد فشار
pressure of speech
فشار تکلم
pressure surface
سطح فشار
pressure tendency
گرایش فشار
pressure transducer
مبدل فشار
pressure wave
موج فشار
pulse pressure
فشار نبض
radiation pressure
فشار تشعشع
reduced pressure
فشار کاهیده
reservoir pressure
فشار مخزن
restrainer
فشار دهنده
set forward
فشار پیشروی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com